واکنش موسسه حراج هنر تهران به یادداشت «اعتماد»
گروه هنر و ادبیات: به دنبال انتشار یادداشتی درباره «حراج تهران» در صفحه هنرهای تجسمی روزنامه، روابط عمومی موسسه حراج هنر تهران جوابیهای بر این مطلب ارسال کرده است که متن آن عینا در ادامه میآید.
احتراما در شماره مورخ 24/۰۵/1402 آن روزنامه محترم طي نوشتهاي با عنوان «در چشمانداز فقر آشكار بسياران» و با طرح شبهاتي خلاف واقع، از جمله پولشويي در حراج تهران و نيز ارتباط دادن فروش آثار هنرمندان شاخص كشور با موضوع فقر حاكم بر بخشهايي از جامعه مطالبي مغاير با رسالت مطبوعات درج شده كه به پيوست پاسخ آن براي روشن ساختن افكار عمومي ارسال ميگردد. طبق فصل ششم جرايم قانون مطبوعات، ماده ۲۳ مبني بر اينكه هرگاه در مطبوعات مطالبي مشتمل بر توهين يا افترا يا خلاف واقع يا انتقاد نسبت به شخص( اعم از حقيقي يا حقوقي) مشاهده شود، ذينفع حق دارد پاسخ آن را ظرف يك ماه كتبا براي همان نشريه بفرستد و نشريه مزبور موظف است آنگونه توضيحات و پاسخها را در يكي از دو شماره پس از وصول پاسخ در همان صفحه منتشر كند. بدينوسيله جوابيه حراج تهران به گزارش مذكور خدمتتان تقديم و تقاضا دارد در اولين فرصت نسبت به درج آن اقدام فرماييد.
پيشاپيش از بذل توجه شما سپاسگزاريم.
محمود نورايي مدير روابط عمومي
موسسه حراج هنر تهران
احتراما در مطلب مندرج در روزنامه اعتماد مورخ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ با تيتر در «چشمانداز فقر آشكار بسياران» با طرح ابهاماتي در خصوص حراج تهران تلاش شده شائبههايي در مورد اين رويداد فرهنگي اقتصادي القا شود. از آنجا كه طرح مطالب خلاف واقع و القائات بياساس باعث نشر سوءظن، بدگماني و گسترش جهل در جامعه خواهد شد پاسخ موسسه حراج هنر تهران براي روشن شدن ابعاد اين رويداد هنري و اقتصادي خدمتتان تقديم ميشود.
در اين مطلب به قلم علي كيافر، نگاهي يكسويه به وضعيت اقتصادي و تبعات اجتماعي آن شده كه هيچ كدام ربطي به هنرمندان و فروش آثار آنها توسط حراج تهران و بهطور كلي اقتصاد هنر ندارند. اتفاقا برگزاركنندگان حراج تهران تلاش دارند با تقويت بازار هنر ارزش آفرينش و خلاقيت هنرمندان را ارتقاء بخشند تا وضعيت كارآفريني و اميد به شرايط رفاهي مطلوب نزد جامعه هنرمندان كشور بهبود يابد. بر همين اساس جهت مزيد آگاهي عمومي و اجتناب از عوام فريبي توضيحاتي در چند بند ارايه ميشود.
۱- در يادداشت فوق اشاره به حراجهاي بينالمللي شده و حراج تهران را در راستاي اين رويدادها قرار داده است. واقعيت اين است كه حراج تهران ابتكاري از بدنه هنرهاي تجسمي كشور است در پاسخ به وضعيتي كه با ارايه آثار هنرمندان ايراني در حراجهاي بينالمللي پديد آمد و تا حدي زمينه سوءاستفاده دلالان هنري منطقه را مهيا ساخت. پيش از شكلگيري حراج تهران توجه به هنر ايران به واسطه حراجهاي منطقهاي افزايش يافت و اين امر باعث شد به خاطر شرايط اقتصادي نامناسب در داخل كشور و نبود توازن بين دلار و ريال دلالان هنري در برخي كشورهاي منطقه آثار ارزشمند هنرمندان ايراني را با قيمت نازل به ريال در داخل كشور خريداري كنند تا با قيمتهاي گزاف دلاري در حراجهاي خارجي به فروش برسانند. اين امر باعث استانداردي دوگانه در قيمتها و تضعيف هنر ايران و از دست رفتن سرمايههاي خلاق ميشد، حراج تهران با درك اين وضعيت تلاش كرد تا با تقويت ماركت هنر داخل كشور در جهت تثبيت قيمت آثار هنري تلاش كند كه يك دهه فعاليت اين حراجخانه نشان ميدهد در اين امر بهطور نسبي موفق عمل كرده است. اكنون قيمت آثار هنرمندان شاخص ايران در داخل كشور كمابيش همطراز قيمت دلاري فروش آنها در حراجهاي بينالمللي است. اين امر نمايانگر توجه مجموعهداران داخلي به ارزش آفرينشهاي هنري است كه ميتواند پشتوانهاي براي ماركت بينالمللي هنر ايران محسوب شود. بر همين اساس تصور فروش آثار هنري با قيمتهاي گزاف و بالا از سوي نگارنده، عدم آگاهي از وضعيت ماركت هنرمندان ايراني را نشان ميدهد.
2- بارها در اين يادداشت اشاره به توان مالي بالای خريداران آثار هنري شده كه مشخص نيست نويسنده محترم اين ادبيات عوامفريبانه را بر چه مبنايي به كار برده است. مسلما اقتصاد ايران داراي ضعفها و نارساييهاي عديدهاي است كه قويا مستلزم بازنگري است. اين اقتصاد به بيماري سرمايههاي سرگردان مبتلا است كه با سقوط مستمر ارزش پول ملي و تورم دورقمي بستري براي گسترش بازار كالاهاي تورمي مثل زمين، مستغلات، طلا، خودرو، ارز و... شده است. تحت اين شرايط اتفاقا حراجهاي هنري مشابه همه جاي دنيا نوعي فرصت براي بازار سرمايه فراهم ميسازند چون تلاش ميكنند با جذب سرمايههاي سرگردان به سوي صنايع خلاق با سود قابل توجه و قابل اتكا از ورود چنين سرمايههايي به بازارهاي تورمزا جلوگيري كنند و آنها را جذب بازاري كنند كه در آن بالا رفتن قيمت آثار هنري تاثيري در زندگي مردم ندارد. مشخص نيست چرا نويسنده از اينكه بخش بسيار كوچكي از نقدينگي سرگردان به جاي رفتن به سوي زمين، ملك ،طلا و دلار كه همگي تورمزا هستند، به سوي خريداري آثار هنري و بالطبع افزايش ارزش هنر سوق داده ميشود، ناراحت هستند؟
3- در اين يادداشت به شائبه پولشويي در حراج تهران در محافل اشاره شده البته منظور نگارنده از محافل مشخص نيست؛ زيرا هيچ يك از اقتصاددانان، اهالي فرهنگ و هنر و حتي نهادهاي نظارتي و بازرسي چنين وهمي را تاييد نكردهاند و عملا افرادي ناآگاه، بعضا مغرض و بدبين نسبت به هنر و هنرمندان از موضوع پولشويي در خريد و فروش آثار هنري در فضاي مجازي چنين خلاف واقعي را بدون هيچگونه مستنداتي گاه تكرار ميكنند اما همانطور كه نگارنده در يادداشت خود به آپارتمانهاي ۳۰۰ تا ۴۰۰ ميلياردي در تهران اشاره كرده، خريد ۱۰۰ اثر هنري از شاخصترين هنرمندان كشور از سوي بيش از ۴۰ خريدار به مبلغ ۲۱۱ ميليارد خود نشان ميدهد كه اين موضوع وهمي از سوي ناآگاهان است؛ زيرا دهها برابر رقم خريد هر يك از اين۴۰خريدار به راحتي ميتواند به دور از چشم همگان تبديل به ملك، طلا و دلار شود. چرا فردي براي پولشويي بايد صحنه حراج تهران كه در آن تعداد زيادي از افراد جامعه هنري، رسانهها و دوربينهاي تلويزيوني حضور دارند را براي چنين كاري انتخاب كند، وقتي كه ميتواند در بازارهاي تورمي مثل ملك، دلار و طلا به راحتي ورود كند؟
4- در اين يادداشت به فضاي غيرشفاف در خريد و فروش آثار هنري در حراج اشاره شده كه كذب آشكار است. هفده دوره حراج تهران با حضور جمع كثيري از مجموعهداران، اعضاي جامعه هنري، خبرنگاران و دوربينهاي رسانهها برگزار و كل مراسم بهطور زنده پخش و نتايج آن در سايت حراج تهران براي هميشه درج شده است. اساسا حراجهاي هنري مكاني براي شفافيت هستند؛ زيرا به صورت مشهود در مقابل ديدگان عموم و رسانهها مزايده خود را برگزار ميكنند و بر اساس معاملات رسمي درون شبكه بانكي پول خريداران را دريافت و با كسر وجوهات قانوني مورد توافق، عوايد فروشنده را پرداخت ميكنند، علاوه بر اينكه وجود چنين معاملات درون شبكه بانكي نشان ميدهد كه پولشويي در اين رويداد موضوعيت ندارد. همه افراد آگاه ميدانند كه حراجها فرصتي براي اجتناب از معاملات پنهان و زيرزميني آثار هنري هستند كه هيچگونه نظارتي از حيث فرار مالياتي و كنترل پولشويي به روي آنها نيست.
5- در يادداشت مزبور بدون آگاهي از معيارهاي قيمتگذاري آثار هنري هم در تيتر و هم در متن بارها به هنر گرانقيمت اشاره شده. اين در حالي است كه نگارنده بر اين امر اشراف ندارد كه مبناي قيمت آثار هنري دلار است؛ زيرا اغلب هنرمنداني كه آثار آنها در حراج تهران عرضه ميشود داراي ماركت بينالمللي هستند و بر همين مبنا آثار آنها در اين حراج قيمتگذاري ميشود. در يادداشت از هنرمنداني چون پرويز تناولي، سهراب سپهري، حسين زندهرودي و منير فرمانفرماييان نام برده شده كه جملگي داراي ماركت شناخته شدهاي در جهان هستند. مثلا تناولي چندين ركورد فروش بالاي يك ميليون دلار دارد يا زندهرودي و سهراب سپهري ركوردهاي بالاي ۶۰۰ هزار دلاري دارند، اين در حالي است كه در حراج هفدهم فروش ۲۱ ميلياردي اثر سهراب سپهري با توجه به دلار ۵۰ هزار تومانی حدود ۴۰۰ هزار دلار ميشود كه هنوز با ركوردهاي اين هنرمند فاصله دارد. اتفاقا ايجاد شرايط براي چنين معاملاتي توسط حراج تهران در كشور دستاوردي غرورانگيز است كه با ايجاد شرايط بهتر براي خريد و فروش فروشندگان و خريداران آثار را ترغيب به معامله در داخل كشور ميكند تا با حفظ چنين آثار ارزشمندي در داخل كشور، از خروج ارز براي خريد آثار هنري جلوگيري شود.
۶- در اين يادداشت از وجود ۳۸ ميليون نفر از جمعيت ۳۳۴ ميليوني امريكا در زير فقر سخن به ميان آمده در حالي كه در ايران ۳۳ ميليون نفر از جمعيت ۸۵ ميليوني فقير هستند. اين موضوع به خودي خود نشان ميدهد كه بيماري اقتصادي كشور كه البته تحريمهاي ظالمانه امريكا قطعا يكي از دلايل آن است نيازمند حمايت از توليد و ايجاد بستر براي جذب سرمايههاي سرگردان است. ايران داراي جامعه هنري بسيار بزرگي است كه با وجود قريب ۳۰ دانشكده هنري و انبوه آموزشگاهها، همهساله بر شمار هنرمندان و توليدكنندگان آثار هنري افزوده ميشود. آيا واقعا براي نويسنده محترم كه ظاهرا بيشتر دغدغه اقتصاد را دارد تا فرهنگ و هنر بالا رفتن ارزش هنر كه ميتواند متضمن افزايش اميد به رفاه، فرصت بهتر خوداشتغالي و موفقيت ملي و بينالمللي براي قاطبه هنرمندان كشور باشد جاي نگراني و بدبيني دارد يا آنكه بايد در ميان انبوه ضعفها و فرصتسوزيها اين اهتمام اميدبخش مورد حمايت قرار گيرد؟ آيا ايشان از اين واقعيت مشهود بياطلاع هستند كه در طول يك دهه فعاليت حراج تهران تعداد گالريها چندين برابر كيفيت توليد و ارايه آثار به مراتب بهتر و ارزش خلاقيتهاي هنري نه فقط هنرمندان شناخته شده بلكه حتي هنرمندان جوان و نوظهور نيز بسيار افزايش يافته است؟ ايكاش در اين يادداشت به جاي در نظر گرفتن شمار مردم زير خط فقر و مقايسه آن با كشور امريكا به اين موضوع اشاره ميشد كه اگر حدود ۴ ميليون دلار ارزش فروش ۱۰۰ اثر هنري در هفدهمين حراج تهران و ركورد آن تنها ۴۰۰ هزار دلار است در امريكا روزانه حراجهاي متعددي برگزار و صدها برابر اين رقم به فروش ميرسد و البته ركورد جمع فروش يك حراج ۸۵۰ ميليون دلار و ركورد گرانترين اثر هنري ۳۰۰ ميليون دلار است تا مشخص شود كه اقتصاد هنر ايران در همين سطح ناچيز نه در قياس با امريكا، انگلستان يا چين بلكه حتي در قياس با برخي كشورهاي منطقه از سوي افرادي چون نويسنده مطلب آن روزنامه محترم چقدر با تنگنظري و بدگماني بياساس مواجه است.