انگشت آتاتورك در چشمان اسفنديار
سيداد شيرزاد
«در منتهياليه گوشه باختري گوش چپ گربه، چشمه پرآب بورالان (چشمه ثريا) قرار دارد كه شمال باختريترين نقطه مرزي ايران- تركيه است. بارها در گردشهاي علمي با دانشجويان از اين چشمه بازديد كردهايم. آب اين چشمه بينهايت دلربا، به قرهسو و ارس ميرسد. در شمال اين چشمه، باريكهاي دقيقا انگشتمانند از خاك تركيه به صورت يك دنبالچه، ارمنستان را از ايران جدا ميسازد. امروز اين باريكه انگشتي، بخشي از خاك تركيه است. پهناي آن بين ۳/۵ تا ۱۱ كيلومتر است. اين باريكه از شمال به ارمنستان، از باختر به تركيه، از جنوب به ايران و از خاور به جمهوري خودمختار نخجوان ختم ميشود. اين باريكه در ادبيات سياسي و طبيعي، «قرهسو» ناميده ميشود.» (از يادداشت تلگرامي دكتر يدالله كريميپور)
با اعطاي اين منطقه 800 كيلومتر مربعي به تركيه، ايران براي هميشه آرارات را از دست داد و مسير دسترسي نيمساعته به پايتخت ارمنستان را با مسيري 7 ساعت و نيمه معاوضه كرد. همچنين پاي تركيه را براي هميشه به قفقاز، باز و نخجوان را براي هميشه از انزواي بين ايران و ارمنستان، نجات و زمينه ايجاد جسارتي گستاخانه را در باكو ايجاد كرد.
حسن ارفع از افسران و فرماندهان ارتش در دوران پهلوي در بيان اعطاي منطقه قرهسو به تركيه كه به «انگشت آتاترك» شهره شده، ميگويد از بلندنظري اعليحضرت شگفتزده و از كوتهفكري خود در اصرار بر نگاه داشتن اين تكه زمين (استراتژيك)، شرمنده شدم.
اين اتفاق در سال 1310 شمسي روي داد. زماني كه كردها به رهبري ژنرال احسان نوري پاشا در حال ستيز با رژيم آتاترك بودند و از قتلعام نيروي هوايي تركيه به آخرين پناهگاههاي موجود در نقاط مرتفع كوه آرارات پناهنده شده بودند، تركيه براي محاصره كامل كوه آرارات كه خاري در چشمش شده بود نيازمند ورود به خاك ايران بود. آتاترك هرچند ميتوانست جهت تكميل محاصره و نابودي قيام كردها، صرفا اجازه ورود ارتش خود به خاك ايران را كسب كرده و بعد از اتمام عمليات و دستيابي به هدف، هرچه سريعتر از خاك ايران خارج شود اصراري وسواسگونه بر تملك منطقه قرهسو داشت اصراري كه بعد از گذشت 92 سال از آن ميتوان به درايت و بلندنظري او در ساختن فرصتهايي استراتژيك و بلندمدت از بحراني عميق و خطرناك، براي حكومت و كشور متبوعش پي برد.
آتاترك ميدانست كه تركيه و ايران هميشه در مقابل هم بودهاند رضاخان اما خود را در كنار او احساس ميكرد. هرچند سرهنگ حسن ارفع اين عطيه ملوكانه رضاخان را بلندنظري دانسته است اما بعد از 9 دهه، مشخص شده كه اتفاقا اين اقدام نه بلندنظري، بلكه سادهلوحي سطحينگرانهاي بيش نبوده است. رضاخان اگر جنگ چالدران را خوانده و به ياد داشته بود احتمالا بايد به هر طريق ممكن كردها را حمايت و آنها را ترغيب به الحاق به ايران ميكرد. رضاخان اگر پيمان قصرشيرين يا ادعاي عثماني بر خرمشهر را به ياد داشت (اگر درايت و استقامت اميركبير نبود يا نگرشي مانند رضاخان بر او حاكم بود شايد خرمشهر نيز دويست سال بود كه از آن ايران نبود) بايد ميدانست كه ايران و تركيه را جغرافيايشان به صورت رقيب پرورش داده است و طرفي كه فرصتي براي تضعيف رقيب و پاره كردن گوشهاي از خاكش ببيند اگر ترديد كند دست تاسف بر زانو خواهد كوبيد البته اگر به زانو نيفتاده باشد.
حكومتهاي موجود در جغرافياي ايران و تركيه از زمان اسكندر مقدوني و امپراتوري روم تا دوران عثماني و صفويه و قاجار، هميشه تعارض منافع و اختلاف بر سر محدوده قلمرو داشتهاند. اما رضاخان ميرپنج چرا و چطور فكر ميكرد با بخشيدن زميني به وسعت يك روستا ميتواند يك خصم ديرين و يك رقيب طبيعي و تاريخي را رام و به دوستي وفادار و قابل اعتماد تبديل كند ناشي از هرچيزي كه پنداشته شود، نميتواند ناشي از بلندنظري و درايت باشد.
حال كه جريان امور اين كوتهفكري را عيان كرده، استدلال و تلاشي براي اثباتش نياز نيست. در واقع اين اقدام رضاخان بسان دادن تيرِ زهرآلودِ دو سري بود كه به دست آتاترك سپرد تا او با گرفتن منطقه قرهسو (انگشت آتاترك) يك سر تير را به چشمي از اسفنديار (ايران) فرو كرده و سر ديگر را نيز به دست اردوغان برساند تا در فرصت مغتنم به چشم ديگر اسفنديار وارد آورد تا ايران براي مدتي نامعلوم و شايد هميشه در مقابل تركيه به قدرتي دونتر تبديل شود.
دو چشم اسفنديار در واقع دو قسمت از جغرافياي ايران محسوب ميشود كه با ارمنستان در ارتباط است و نگاه ايران به درون قفقاز، روسيه و اروپا را از انحصار تنگنظرانه آنكارا و باكو نجات ميدهد. چشم اول با درايت مصطفي كمال (و عدم كفايت رضاخان) براي هميشه كور شد. همين كوري باعث ايجاد انگيزه و چشم طمع اردوغان به ديده ديگر شده است.
كاش اگر رضاخان همه تاريخ سه هزار ساله را نيز فراموش كرده بود درايت اميركبير و سياست مدبرانه او كه به عصرش نزديكتر بود را در رابطه با ارتباط با عثماني در ياد نگه ميداشت.
وقتي به تاريخ ايران طي دو، سه قرن اخير نگاه ميكنيم انگار وصفي بهتر از فرصتسوزي و تنزل جايگاه استراتژيك، نميتواند گوياي حالش باشد. اگر از تركمنچاي و گلستان و موارد اينچنيني بگذريم، ميتوانيم حتي نحوه برخورد ايران با تاسيس جمهوري باكو را نيز يك اشتباه راهبردي و در نتيجه يك فرصتسوزي بدانيم. نگريستن از عدسي نزديك بين ايدئولوژي و مذهب به تحولات استراتژيك محيط پيرامون و روابط پيچيده بينالمللي و اصرار بر تحميل چنين منطقي بر منافع ملي در چارچوب روابط خارجي، باعث شد ميوه رسيده باكو كه به لحاظ تاريخي و همچنين پيوندهاي اجتماعي دو طرف مرز به ايران متعلق بود به جاي قرار گرفتن در سبد ايران به درخت تركيه پيوند بخورد.
اگر ارادهاي جدي و درايتي آيندهنگرانه در لحظه فروپاشي شوروي وجود داشت بازگشت سرزمينهاي آران و نخجوان به ايران سخت نبود. بهويژه بنبست طبيعي نخجوان و گرايش اجتماعي و سياسي موجود در آن به ايران در لحظه فروپاشي، شايد به تلنگري نخجوان را زمينه كشور ميكرد. اين الحاق از نظر تاريخي و اجتماعي و همچنين مذهبي كار چنداني جهت دفاع و توجيه در محافل بينالمللي نداشت اما اشتباه فاحش رضاخان و غفلت ناشي از نگاه معصومانه مذهبي در زمان فروپاشي شوروي، جمهوري باكو و تركيه اردوغاني را در شرايطي قرار داده است تا در تلاش جهت فرو كردن سر ديگر تير بر ديده ديگر اسفنديار باشند.
با پيوستن نخجوان به ايران، هم زخم تير اول آتاترك التيام مييافت و هم فرصتي براي جسارت علياف و اردوغان به وجود نميآمد. جمهوري باكو نيز در بنبستي جغرافيايي راهي به جز قبول سيادت ايران در قفقاز برايش باقي نبود نه اينكه به حياط خلوت اسراييل تبديل شده و براي ايران شاخ و شانه بكشد.
تركيه همچون گرگي گرسنه طي دو دهه اخير، هر حقارت و بداخلاقي را جهت قاپيدن هر فرصتي در منطقه و جهان، تحمل ميكند و از منطق «به هر قيمتي در برابر همسايگان در موضع برتر و غالب باش» استفاده ميكند. تلاش اين كشور در راستاي به بنبست كشاندن مرزهاي شمالغربي كشور و قرار دادن ايران در قفسي كه كليدش در دستان حاكمان آنكارا باشد به منظور تنزل اهميت ژئواستراتژيك و ژئوپليتيك ايران است. در صورتي كه استان سيونيك ارمنستان به اشغال رژيم باكو درآيد فرصتهاي اقتصادي و سياسي بسياري براي هميشه از دست خواهد رفت و حضور ايران در قفقاز بستگي به لطف و كرم تركيه خواهد داشت. باكو نيز به واسطه اين حمايت و الحاق، خود را به دشمن هميشگي ايران و ارمنستان تبديل كرده و راهي جز بازي كردن در زمين و تحت اراده تركيه برايش باقي نميماند.
متاسفانه در جنگ 2020 قرهباغ به علت مشغول بودن ايران به عوارض داخلي و خارجي تحريم و كمكهاي هدفمند تركيه به دور زدن تحريمها، همچنين تفسير روابط منطقه و بينالملل از منظر ايدئولوژيك، امكان اقدام به موقع و ضروري را منتفي كرد. در واقع تركيه تحريم ايران را ابزاري در جهت منافع ملي خود و تضعيف جايگاه استراتژيك ايران قرار داده و با هزينه ايران، منافع خود را تامين و منافع ايران را نابود ميكند.
حال اگر عزم آنكارا و باكو و اسراييل در جهت حمله به ارمنستان جزم باشد به نظر ميرسد ايران جهت برگرداندن صفحه به نفع خود و دفاع از منافع ملي، راهي به جز حمله به نخجوان و ضميمه آن به خاك خود را نخواهد داشت وگرنه با الحاق جنوب ارمنستان به جمهوري باكو، چشم ديگر اسفنديار هم كور شده و شايد براي هميشه بايد از قفقاز و مسيرهاي مواصلاتي و معادلات پر اهميت آن روي برگردانيم. البته تركيه اردوغان نشان داده كه گرگي سيريناپذير است لذا مطمئنا ميداند كه ايران چنين موقعيت تحقيرآميزي را به سختي تحمل خواهد كرد پس دير يا زود از در انتقام و جبران مافات در خواهد آمد بنابراين با توجه به عملگرايي شديد تركيه اردوغاني جهت زمينگير كردن ايران، اردوغان رقابت را به درون مرزهاي كشور كشانده و پيادهنظام پانترك را همچون سواران اسب تروا به ماموريت متلاشي كردن از داخل تجهيز خواهد كرد. اقدامي كه زمينهها و مقدماتش موازي با برنامه نابينا كردن ايران طي سالهاي گذشته فراهم شده است.
رصد فضاي استانهاي شمالغرب نشان ميدهد كه بايد اين قضيه را جدي گرفت. فرصتي براي فرصتسوزي بيشتر و تقديم فرصت بيشتر به تركيه و باكو وجود ندارد. مسلما حتي اگر در مورد آنكارا و باكو، باز دچار محاسبات غلط شده و بيان شود كه چيزي نيست و انشاءالله گربه است تلآويو و نتانياهو را نميتوان و نبايد ناديده گرفت.