رنج جداماندگان از ميهن
نيوشا طبيبي
مهاجرت جانكاه است، يعني به واقع فرد مهاجر دچار چنان فرسايش روحي و جسمي شديدي ميشود كه شايد تا آخر عمر با عوارض آن درگير بماند. مهاجرت در سنين كودكي و نوجواني چنين آثار شديدي از خود به جاي نميگذارد. كودكان و نوجوانان به حكم اينكه در مدارس جامعه ميزبان شروع به تحصيل ميكنند، با فرهنگ آنان آشنا ميشوند، زبان كشور ميزبان را مانند زبان مادري ميآموزند و درنهايت تا حد زيادي جذب جامعه ميزبان خواهند شد.
اما مهاجراني كه در سنين ميانسالي كشور خود را ترك ميكنند، هرگز موفق به سازگاري كامل با جامعه ميزبان نميشوند. علاوه بر همه اينها مهاجران ايراني به هر دليلي كه مهاجرت ميكنند، كمتر ميتوانند روابط عاطفي خود با دوستان و افراد خانوادهشان را فراموش كنند.
ايران، فراوان مهاجر پذيرفته و فراوان مهاجر به كشورهاي ديگر فرستاده است. اين روزها در هر محفلي صحبت رفتن از كشور و هجرت است. جوانان در جستوجوي كار و تحصيل و گوشهاي آرام و مستعد براي گذران زندگي عادي و اميد به پيشرفت و ساختن هستند و ميانسالان به دلايل ديگري از جمله به وجود آوردن فرصتهاي بيشتر شغلي و تحصيلي براي فرزندانشان، فداكاري ميكنند و قصد مهاجرت دارند.
همه ميدانيم كه اين عرايض من سياهنمايي نيست. هرقدر مسوولان محترم بخواهند حقيقت را ناديده بگيرند يا آن را وارونه جلوه دهند باز هم تغييري در اصل موضوع به وجود نميآيد. طبق آمارها حدود ۱۰درصد جمعيت ايران از كشور مهاجرت كردهاند و عده بسيار بيشتري هم تمايل به مهاجرت دارند (منبع: رصدخانه مهاجرت ايران) رقم تكاندهنده است. ميتواند آثار منفي و مثبت زيادي داشته باشد. براي بسياري از كشورها مهاجران تبديل به منابع ارزي شدهاند و ماهانه مقادير زيادي ارز به كشورهايشان ميفرستند. كرهشماليها (در قالب برنامه صدور كارگر دولت)، هنديها، فيليپينيها، چينيها و... از اين ملتها هستند. آنها بيگانه وطنفروش و عامل دشمن شمرده نميشوند، بلكه از تاثير آنها در درآمدهاي ملي تقدير هم ميشود. اگر براي تحصيل علم رفته باشند، فرصت براي استفاده كشور از تخصص آنها مهيا ميشود. عرض من اين نيست كه آنجا همه چيز گل و بلبل است و فقط در ايران براي مهاجران مضيقه وجود دارد، عرض من اين است كه برنامههايي براي استفاده از جمعيت مهاجر كشور وجود دارد.
چينيها كه در تمام شهرهاي اروپايي به نحو چشمگيري پراكنده شدهاند، با سازماندهي و حمايت از سوي دولت چين، سررشته بسياري از امور تجاري خرد و كلان را به دست گرفتهاند. اگر در شهر مادريد گردشي كنيد، مشاهده خواهيد كرد كه بيش از نود و پنج درصد دكانهاي بقالي و سوپرماركت و ميوهفروشي توسط چينيها اداره ميشوند. دولت چين توانسته براي آنان تسهيلات ويژه اقامتي و حتي مالياتي از دولت اسپانيا بگيرد و آنها آزادانه به كسب و كار مشغول هستند. ضمنا دولت چين و سفارت آن در مادريد، برنامههاي دقيقي براي محكم كردن پيوندهاي فرهنگي چينيهاي مهاجر با سرزمين مادريشان دارد. آنها همچنان بر همان شيوه و سنتي كه در چين زندگي ميكنند در اروپاي غربي زندگي ميكنند. اين مهاجران فقط حلقههاي زنجيره تجاري چين نيستند بلكه عناصر حفظ و گسترش نفوذ فرهنگي چين هم هستند.
بايد تاسف خورد كه چنين ارتباطي بين ايرانيان مهاجر و سرزمين مادري به وجود نيامده است. اساسا حاكميت با سوءنظر به ايراني از كشور رفته، نگاه ميكند. آنها را بالقوه واله و شيفته فرهنگ بيگانه و بيعلاقه به آب و خاك ارزيابي ميكند. رايزنيهاي فرهنگي معمولا بر پايه علايق و ابتكارات شخص رايزن فعاليتهايي انجام ميدهند، غير از آن جز در ايام دهه فجر و اعياد و مناسبتهاي مذهبي، نه طرحي دارند و نه علاقهاي براي آنكه ايرانيان را گرد نام ايران و فرهنگ ايراني گردهم آورند و از ظرفيتهاي بالقوه اين جمعيت اكثرا تحصيلكرده و ثروتمند و كارآفرين براي پيشرفت ايران استفاده كنند.
جامعه ايراني خارج از كشور به شدت متلاطم و پراكنده است. دولت نتوانسته است فارغ از نگاه عقيدتي و سياسي و فقط براساس عشق به ميهن و فرهنگ ايراني كاري صورت دهد و از اين جامعه پراكنده، نيرويي پرتوان و پويا بسازد.
به نظر نميرسد كه در سالهاي آينده نيز چنين چشماندازي وجود داشته باشد. تا زماني كه نگاه امنيتي-سياسي، مهاجران ايراني ساكن كشورهاي غربي را يكسره خودفروخته و بيگانهپرست و وطنفروش ميداند، اميدي به بازپيوستن اعضاي جدامانده ميهن نميرود.