تاثير سال 1968 بر ادبيات ِ جهان
سال بلوا
بهار اديبان
جهان در سال 1968 ناآرام بود. نارضايتي در بيشتر كشورهاي دنيا به اوج رسيده بود و خيابانها، عرصه درگيري مردم و دولتها بود. در مكزيك پيش از آنكه بازيهاي المپيك تابستاني آغاز شود، نيروهاي امنيتي صدها تن از مردم معترض، دانشجويان، كشاورزان و كارگران را كه در اعتراض به برگزاري المپيك در ميدان لاس ترس كولتوراس در ناحيه تلاتلولكو مكزيكو سيتي تظاهرات كرده بودند به رگبار بستند؛ قتل عام تلاتلولكو. شبي كه ارتش محل اصلي دانشگاه ملي مكزيك را اشغال كرد، بين 200 تا 300 نفر قتلعام و هزاران دانشجو در پي اعتراض شب دوم اكتبر سال 1968 اعدام شدند.
زمستان 1968، بهار پراگ سر رسيد؛ 5 ژانويه. مردم از گسترش آزاديهاي فردي و اجتماعي در چكسلواكي شاد بودند. اما عمر اين بهار كوتاه بود. در تابستان همان سال چند ماه قبل از قتل عام تلاتلولكو، متحدين پيمان ورشو به چكسلواكي حمله كردند؛ 20 اوت. اين التهاب باعث شد صدها هزار نفر مردم از اين كشور مهاجرت كنند. 25 اوت نيز هشت شهروند روسيه در ميدان قرمز موسكو عليه تجاوز شوروي به چكسلواكي تظاهرات كردند. بعد از حدود ۵ دقيقه، تظاهراتكنندگان با ضرب و شتم به ايستگاه پليس منتقل شدند. هفت نفر از آنها محكوميتهاي سنگين چندين سال زندان دريافت كردند.
تابستان سال 1968، تابستان داغي بود. در بلگراد نيز اولين اعتراضات گسترده كه بخشي از آن را دانشجويان تشكيل داده بودند، بعد از جنگ جهاني دوم در همين فصل (ژوئن) شكل گرفت. اين اعتراضات را دولت سركوب كرد.
بهار همان سال (مارس) لهستان شاهد تظاهرات دانشجويي در دانشگاه ورشو بود. اين تظاهرات بعد از ممنوعيت اجراي تئاتر «جشن مرگ» از آدام ميتسكيه ويچ شكل گرفت. دولت لهستان اعلام كرده بود محتواي اين تئاتر ضد شوروي است و اجراي آن ممنوع است. تظاهرات دانشجويان كه با خشونت سركوب شد به نام وقايع مارس 1968 شهرت يافت.
سال 1968، سال ِ داد ِ كارگران، دانشجويان و مردم فقير در سراسر جهان بود. دادي كه با خشونت دولتها، خفه ميشد. پاسخ اين دادها، گلوله و ضرب و شتم و اعدام و زندان و شكنجه بود. مردم در مكزيك، برزيل، اسپانيا، لهستان، چكسلواكي و چين، برلين غربي، رم، لندن، پاريس، ايتاليا، بسياري از شهرهاي امريكايي و آرژانتين معترض و خشمگين بودند. نطفه بسياري از جنبشها در داد ِ همين سال بسته شد: مبارزه با نژادپرستي، آزادي زنان، جنبشهاي زيستمحيطي و...
جنون ِ خشونتآميز دولتها و داد ِ بيدادرس مردم در آن سالها، بر ادبيات داستاني و غيرداستاني جهان زخم عميقي انداخت. حاصل اين زخم، «شب تلاتلولكو»ي النا پونياتوسكا (روزنامهنگار و نويسنده) در مكزيك شد؛ وقايعنگاري و تاريخ شفاهي كشتار شب دوم اكتبر و اعدامهاي پس از آن. حاصل اين زخم، «سبكي تحملناپذير هستي» اثر ميلان كوندرا شد؛ داستاني كه شرح وضعيت زندگي هنرمندان و روشنفكران چكسلواكي پس از بهار پراگ است. حاصل اين زخم، «زندگي، جنگ و ديگر هيچ» اوريانا فالاچي شد كه خودش در كشتار تلاتلولكو در مكزيك زخمي شد و مشاهداتش از آن كشتار را در بخشي از اين كتاب مكتوب كرده است. حاصل اين زخم، كنارهگيري اكتاويو پاز شد از سمتش؛ او سفير مكزيك در هند بود و سال 1968 در اعتراض به سركوب خونين تظاهرات آرام دانشجويان در مكزيك، قبل از شروع بازيهاي المپيك، از مقام خود كنارهگيري كرد. حاصل اين زخم، «68؛ پاريس، پراگ، مكزيك» كارلوس فوئنتس شد. نويسندهاي كه سه روايت از سه جنبش همزمان را كنار هم قرار داد تا صداي معترضان پاريس 1968 را در تاريخ حفظ كند كه فرياد ميزدند: «ممنوع كردن، ممنوع است» و روايت شخصي و خيالياش را از پراگ ثبت كند كه همراه كورتاسار و گارسيا ماركز به آنجا سفر كرده بود و برسد به مكزيك تا نعش خونين سانتياگو را مقابل تاريخ بگذارد؛ جوان مبارز برهنهاي كه در سردخانه روي تختههاي چوبي دراز كشيده.