آنها كه ميروند و آنها كه نميمانند!
جعفر گلابي
چند سال پيش در يكي از روزنامهها كه از بودجه عمومي ارتزاق ميكند، گزارش همكاري چاپ شد كه واقعا اعجاببرانگيز بود.وي وصف سفر خود به كانادا را نوشته ولي آنچنان راه مبالغه و اغراق را پيموده بود كه گويي آن سامان واقعا بهشتي برين است و هر آينه از در و ديوارش خوبي ميبارد و در رودخانههايش به جاي آب، شير شيرين جاري است چنانكه اگر يكي از شهروندان آن سامان اين نوشته را ميخواند، حيرت ميكرد كه در چه بهشتي زندگي ميكند و خود خبر ندارد! من جوابي نوشتم كه اولا اينگونه نيست و هر كشوري كم و بيش مشكلات خود را دارد ولي اگر هم فرض ميكنيم اوضاع تا اين اندازه دلستان و فرحبخش و بهشتآساست چه جاي تبليغ است در يك روزنامه متعلق به بيتالمال و چرا بايد اينگونه جوانانمان تشويق به سفر و پس از آن مهاجرت شوند؟ جالب اينكه مطلب دلسوزانه و محترمانهام كه مزين به خون جگر بود از طرف آقاي سردبير حذف شد و من تازه متوجه شدم كه ريشههاي جلاي وطن تا چه حد به عمق رفتهاند و حتما شاهد افزايش شدت اين فاجعه خواهيم بود. اما با اين همه باور نميكردم خيل مهاجرتها به اندازه امروز شود و وقتي خبرنگار با رتبههاي برتر كنكور مصاحبه ميكند همه بدون استثنا قصد مهاجرتشان را صريحا اعلام ميكنند و يكي پاسخ دهد كه اصلا اين چه سوالي است؟ مگر ميشود مهاجرت نكنم؟!
بله، مهاجرت ابعاد گستردهاي به خود گرفته است و در اين ميان خروج نخبگان و پزشكان و پرستاران از كشور بيش از اقشار ديگر جامعه آسيبزا وخسارتبار است.هر تحصيلكردهاي كه از ايران ميرود با خود سرمايه قابل توجهي از گنج دانش جامعه را ميبرد و افزون بر آن هزينهاي كه ميكند باز هم تكهاي از ثروت كشور را جدا ميكند در حالي كه ايران امروز بيش از هر زماني نيازمند سرمايههاي مادي و معنوي خويش است.
معلوم نيست عاقبت اين ميزان از مهاجرت چيست و عوارض آشكار و نهان كوتاهمدت و بلندمدت آن چه خواهد بود؟ كاش در اين زمينه از سوي جامعهشناسان پژوهشي همهجانبه صورت گيرد.
فرض كنيم فردا روزي شرايطي پيش بيايد و اغلب كساني كه رفتهاند خود يا فرزندانشان بازگردند، آنها در چهار سوي جهان پذيرنده انواع رفتارها و فرهنگهاي مختلفي شدهاند كه معلوم نيست هنگام بازگشت چه تاثيري بر جامعه خود خواهند گذاشت و تكليف اصالت فرهنگي ديرين خودمان چه ميشود؟ احتمالا اين اولين بارخواهد بود كه فرهنگ ايران زمين با پديدهاي جديد روبهرو ميشود! تاكنون حداقل در چند نوبت شاهد هجوم بيگانگان بودهايم ولي در نهايت غناي فرهنگي جامعه ايراني به كار افتاده و فكر و عقيده مهاجمان را در خود هضم كرده است.اما اين بار موضوع كاملا متفاوت است، كساني كه انشاءالله ميآيند يا به هر حال به صورت دايم با كسان خود در كشور مراوده دارند فرزندان همين آب و خاك هستند و قطعا نوع تعاملشان با جامعه خويش نسبت به بيگانگان فرق دارد و تاثيرهاي مثبت يا منفيشان تفاوت اساسي ميكند.به عبارت ديگر اگر ما نسبت به جامعه خويش احساس مسووليت داريم بايد نگران خروج و ورود گسترده ايرانيان باشيم و پايش كنيم كه اين پديده با فرهنگمان چه خواهد كرد؟
متاسفانه به نظر ميرسد بهرغم شعارهايي كه معمولا داده ميشود حداقل برخي مسوولان نسبت به مهاجرت نخبگان جامعه چندان حساس نيستند و چه بسا كسي فكر كند رفتن هر نخبه از كشور به معناي كم شدن يك مزاحم است!
اگر به مصالح كشور از زاويه فاجعه مهاجرت نگريسته ميشد قطعا در بسياري از رفتارها و گفتارهاي مهاجرتساز تاثير ميگذاشت و عدهاي از مسوولان آزادانه هر تصميم دلبخواه را نميگرفتند و تريبونداران هر فكر تندي كه به ذهنشان آمد را بر زبان جاري نميكردند.
اما ابعاد مهاجرت به همين جا ختم نميشود!بايد شوربختانه بنويسيم كه عدهاي ميتوانند بروند و ميروند و عدهاي يا نميتوانند يا راههاي خطرناك مهاجرت را برميگزينند.كسي كه همه توجهش آن طرف آب است و فقط امكان رفتن را ندارد با چه روحيهاي ميماند و تحصيل يا كار ميكند؟
آنها هستند ولي نماندهاند! يعني مهاجرت گسترده براي آنها كه امكانش را ندارند، افسردگي حاد ايجاد ميكند و اميد و شور و شوق زندگي را از ايشان ميربايد.اين دسته كه معمولا جوان هم هستند در مرز خيال و رويا و واقعيت به سر ميبرند و همواره حسرت زندگي را ميخورند كه خود را شايسته آن ميدانند و لذا برنامه كاملي براي ماندن و جنگيدن با مشكلات روزمره را نخواهند داشت.
از ما گفتن، موضوع مهاجرت گسترده كه روزافزون هم هست، موضوعي فوقالعاده مهم است. حالا مسوولان خم به ابرو نياورند و به تورم بالاي 40 درصد عادت كنند و تمام هم و غم خود را روي خالصسازي بگذارند و هر روز برگ جديد از نوع برخورد با بيحجابان را به نمايش بگذارند.اين محترمان به شدت دشمنستيز اينجا كه ميرسند به روي مبارك نميآورند كه همان دشمنان نفر به نفر در حال جذب جوانان مستعد اين مرز و بوم هستند و تازه پول هنگفت ميگيرند كه سرمايههاي كشورمان را ببلعند و حالش را ببرند!