• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5580 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۶ شهريور

نگاهي به بي‌مبالاتي حرفه‌اي در برخورد با مساله حريم خصوصي بيماران و مراجعان به مراكز ارايه خدمات سلامت روان

لبخند بزنيد، شما در برابر دوربين هستيد!

فاطمه كريم‌خان

«بچه‌ها امروز تو بيمارستان [...] يه پسره رو آوردن باهاش مصاحبه كنم، مدال طلاي المپياد [...] سال [...] ، بدون كنكور رفته بود رشته پزشكي دانشگاه [...] بعد تو بيمارستان [...] تو دوره استاجري يكي از همكلاسي‌هاش رو كشيده توي اتاق استف بهش تعرض كرده بود، بعد براي تنبيه فرستاده بودنش دانشگاه علوم پزشكي [...] اونجا باز رفته بود تو بيمارستان [...] به يكي از سال پاييني‌ها تجاوز كرده بود، بعد ديگه براش پرونده روانپزشكي درست كرده بودند و آورده بودنش بيمارستان [...] و ...»

اين بخشي از روايتي است كه يك حساب توييتري با اسمي در رديف «دختر مو حنايي» كه در معرفي خودش را «روانشناس» توصيف كرده، منتشر شده است. {قسمت‌هاي [...]، توسط نويسنده گزارش و به دليل حفظ حريم فردي كه روايت در مورد او نوشته شده، پوشانده شده است و نام حساب توييتري كه اين روايت در آن منتشر شده در اين گزارش ذكر نشده است تا قابل جست‌وجو نباشد، به جاي آن از يك نام جايگزين استفاده شده است}، خانم «مو حنايي»، تنها يكي از ده‌ها دانشجوي روانشناسي است كه هر ترم براي طي كردن كارورزي به بيمارستان‌هاي رواني مراجعه مي‌كنند. او و صدها نفر ديگر مانند او، مرزي براي روايت كردن آنچه در بيمارستان رواني ديده‌اند، ندارند. مقررات حرفه‌اي براي محدود كردن آنها يا وجود ندارد يا اجراي آن به تعليق درآمده است كه با چنين اعتماد به نفسي، روايتي كه پيدا كردن راوي آن براي مسوولان بيمارستان در كمتر از چند دقيقه ممكن است را منتشر مي‌كنند.

البته هنوز برخي حساسيت‌هاي عمو‌مي در برخي شبكه‌هاي اجتماعي مانند توييتر عليه چنين رفتارهايي وجود دارد؛ اما صاحب اين حساب توييتري، وقتي با اعتراض چند نفر از كاربران در مورد نقض حريم خصوصي بيماري كه در آن روز با او رو‌به‌رو شده است، مواجه شد از پاسخ در مورد اينكه چطور به خود اجازه مي‌دهد، روايتي اينچنين با جزييات كه پيدا كردن اسم سوژه آن تنها با گوگل كردن عبارت «دارندگان مدال طلاي المپياد [...] سال [...]» قابل پيدا كردن است، طفره رفت و با گفتن اينكه «چون اسم بيمار را ننوشتم پس مساله‌اي نيست»، از كنار انتقادات گذشت، تا هفته آينده داستان تازه‌تري از كارورزي چند ساعته‌اش در بيمارستان رواني براي دنبال‌كنندگانش در شبكه‌هاي اجتماعي تعريف و توجه و مخاطبان بيشتري دريافت كند.

اگر فكر مي‌كنيد اين گزارش در مورد بي‌مبالاتي دانشجويان حوزه سلامت روان است، صبر كنيد چون ماجرا قرار است از اين چند خط بسيار فراتر برود.

 

شما روايت كنيد

من لايك و ري توييت مي‌گيرم!

آقاي دكتر «ر. ص» خودش را در قسمت معرفي حساب توييتر اين‌گونه معرفي كرده است: «روانپزشك، نفر اول بورد روانپزشكي كشور، عضو هيات علمي و دانشيار دانشگاه علوم پزشكي [...]»، او حتي يك شماره تماس براي دريافت راهنمايي‌هاي «تخصصي» هم در قسمت معرفي خودش در توييتر در اختيار دنبال‌كنندگان قرار داده است. حساب توييتر او جزو پديده‌هاي چند ماه گذشته توييتر است كه در مدت زماني بسيار كوتاه، به عدد بسيار بزرگ ۱۵ هزار و صد دنبال‌كننده رسيده است. اينها بخشي از محتوايي است كه او در توييتر منتشر مي‌كند: «پسر بيست ساله‌اي با اختلال شخصيت مرزي بود، بسيار رنجور و غرق مواد و سكس و تنهايي و ...»، «پسرشان مبتلا به اسكيزوفرنيا و علايم منفي بود و سال‌هاست خانه‌نشين است، پرسيدم انتظارتون از درمان چيه، مادرش گفت همين كه ريش و موهايش را كوتاه كنه براي ما كافيه ...»، «پسر سي و هفت ساله‌اي بود كه پانزده سال است ازدواج كرده بود، سال‌هاست در وسواس شديد غوطه‌ور است و حالا جهت مراجعه طلاق آمده است...»، «تازه عروسي به همراه شوهر و مادرشوهر و خانواده همسرش آمده بودند...»، «داشتم از بيمارستان مي‌رفتم بيرون كه مردي را ديدم كه ايستاده است جلوي در، نتوانسته بود وقت بگيرد و آمده بود مي‌گفت، گفتم اگر امروز نتوانم وقت بگيرم...»، از اين دست نوشته‌ها، «داستان‌هاي مراجعان» كه برخي از آنها با جزييات باورنكردني از قبيل شغل و موقعيت اجتماعي و حتي قوميت منتشر شده است، در حساب اين آقاي دكتر توييترباز كه از قضا استاد دانشگاه هم هست، بي‌شمار يافت مي‌شود. او علاوه بر اينكه يكي از اولين الزامات ملاقات بيماران يعني ملاقات خصوصي بدون حضور اعضاي خانواده را مكرر زير پا مي‌گذارد و از اشاره كردن به اين مساله و طرح افكار و ايده‌هاي اعضاي خانواده در مورد مراجع خودداري ندارد، در پاسخ به اعتراضات مكرر در مورد اينكه روايت‌هايش از مراجعان به كلينيك سلامت روان انستيتوي روانپزشكي [...] كه زير نظر دانشگاه پزشكي [...] اداره مي‌شود، نقض آشكار حريم خصوصي مراجعان و زير پا گذاشتن اخلاق پزشكي و اصول رازداري حرفه‌اي است، استدلال مي‌كند كه «اين روايت‌ها جنبه آموزشي دارند و مصداق نقض حريم خصوصي بيماران نيستند» و در پاسخ به اعتراضات دنباله‌دار ديگري در مورد اين روايت‌ها نوشت از آنجا كه سوژه‌هاي اين روايت‌ها، زنان روستايي، مردان معتاد، پيرمردها و پيرزن‌هايي كه فرزندان دچار بحران‌شان را به اجبار براي درمان با تعرفه دولتي به بيمارستان آموزشي [...] مي‌آورند و...، هم از كساني دفاع مي‌كند كه معتقد هستند، چون اين افراد توييتر ندارند و قرار نيست آنچه در مورد آنها نوشته شده را ببينند و بخوانند، نوشتن از آنها بي‌اشكال است.

مساله شما، بين خودمان

هشتاد و پنج ميليون نفر مي‌ماند!

آيا مساله به اينجا ختم مي‌شود؟ متاسفانه نه! آقاي دكتر خ. مدير يك مركز خدمات سلامت و مشاوره دانشگاهي در تهران است، يكي از مراجعان او كه مايل نيست نامش فاش شود، مي‌گويد: «در يكي از جلسات درمان، وقتي مقنعه‌ام عقب رفت، دكتر به من اشاره كرد كه مقنعه‌ام را درست كنم. وقتي اعتراض كردم و گفتم اينجا كسي نيست، گفت از جلسات براي كلاس‌هاي درس دانشگاه فيلم تهيه مي‌شود و براي همين بايد حجابم را رعايت كنم. تا قبل از آن نمي‌دانستم كه جلسه در حال ضبط شدن است. اينكه داشتند بدون اينكه به من بگويند جلسه را ضبط مي‌كردند و بعد هم قرار بود بدون اينكه به من بگويند، فيلم را در كلاس درسي پخش كنند كه دانشجويان همان دانشگاهي بودند كه من در آن درس مي‌خواندم، به قدري حالم را بد كرد كه ديگر اصلا نتوانستم حرفي بزنم، بعد از آن ديگر نتوانستم به كسي اعتماد كنم. فكر اينكه فيلم جلسات ما به كجاها رفته است و كجاها پخش مي‌شود، از ذهنم بيرون نمي‌رود و مدام دارم با خودم مرور مي‌كنم كه كجا چي گفته‌ام و ديگران چه فكري در مورد آنها خواهند كرد.»

بنا بر اين، مساله بيمارستان‌هاي آموزشي، انستيتوهاي دانشگاهي و مراكز ارايه خدمات سلامت روان دانشگاهي است؟ متاسفانه نه. تحت آموزش يا سوپرويژن بودن درمانگران و متخصصان حوزه سلامت روان، اغلب براي آنها يك امتياز مهم به حساب مي‌آيد. سوپرويژن، يعني متخصص سلامت روان، وقتي از آنچه در جلسه درمان مي‌گذرد سر در نمي‌آورد، سراغ متخصص باتجربه‌تري كه تكميل آموزش او را به عهده دارد، مي‌رود و با مطرح كردن مساله يك نگاه دوم را در مورد اتاق درمان دريافت مي‌كند و از اين طريق تلاش مي‌كند به جمع‌بندي راهگشاتري در مورد مساله برسد. به نظر مي‌رسد فرآيندي حرفه‌اي و بدون اشكال است، بخشي از آموزش است و كمك مي‌كند مشكلات درمان كمتر شود؛ اما اگر درمانگر شما تمام جلسات را ضبط كند، فيلم جلسات شما را در جلسه «عمومي» ديگري با حضور افرادي كه براي شركت در كارگاه سوپروِيژن پول پرداخت مي‌كنند به نمايش بگذارد تا سوپروايزر و عده‌اي ديگر كه شما آنها را نمي‌شناسيد در مورد آنچه در اتاق درمان رخ داده، در مورد داستان شما، نظر بدهند، چطور؟ شايد حتي تا اينجا هم اشكال عمده‌اي وجود نداشته باشد، مگر زماني كه متوجه شويد درمانگاهي كه به آن مراجعه كرده‌ايد، درمانگاهي كه جلسات درمان در آن برگزار مي‌شود فيلم اين جلسات را «آرشيو مي‌كند» و در جلسات آموزشي ديگري براي كارآموزان ديگري كه درمانگر شما جزو آنها نيست هم نمايش مي‌دهد و كسي چه مي‌داند كه اين كارآموزان بعدا در مورد فيلمي كه ديده‌اند چه چيزي در گفت‌وگوهاي خصوصي و حساب‌هاي عمومي و خصوصي‌شان در شبكه‌هاي اجتماعي خواهند نوشت؟

اين، بخشي از بلبشويي است كه در حوزه خدمات سلامت روان، در خصوص مساله «حريم خصوصي مراجعان و بيماران» جريان دارد. يك فرد بي‌نام، بي‌تعهد و بي‌تخصص مي‌تواند تمام داستان يك بيمار بستري در يك تخت روانپزشكي در يك بيمارستان دولتي را در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر كند. يك استاديار دانشگاه مي‌تواند تمام آنچه در طول روز در يك درمانگاه دولتي كه نام و آدرس آن مشخص است رخ مي‌دهد را شب‌ها در توييتر و اينستاگرام روايت كند و قضاوت‌هاي اخلاقي بعضا راديكال خود را در مورد روايت‌هاي مراجعان، با كاربران شبكه‌هاي اجتماعي به اشتراك بگذارد. درمانگر شما مي‌تواند بدون اينكه به شما بگويد، فيلم‌هاي مربوط به جلسه شما را براي هميشه نزد خودش نگه دارد يا به يك شخص يا موسسه آموزشي بسپارد.

 

ولي همچنان دكتر بهتر مي‌داند!

اگر در روابط بيمار و پزشك سلسله مراتبي حاكم باشد، بيماران نيازمند به تخت‌هاي روانپزشكي در پايين‌ترين سطح برخورداري از قدرت قرار مي‌گيرند، مردم كم‌سواد، مردم پير، مردم معتاد، مردم دچار بحران‌هاي روحي و عاطفي كه براي كمك حرفه‌اي به كلينيك‌هاي خدمات سلامت روان مراجعه مي‌كنند، بخشي از مراجعان هستند، در حالي كه بخش بسيار بزرگ‌تري از مراجعان، به خصوص مراجعان به روانپزشكان، اولا اغلب با اختيار خودشان براي دريافت درمان روانپزشكي مراجعه نمي‌كنند، دوما به دليل اينكه با برچسب «ديوانه»، «رواني» و «داراي اختلال حاد نيازمند بستري» توصيف مي‌شوند، اختيار چنداني بر روند درمان خود ندارند. به اينها بايد اضافه كرد كه برخي بيماري‌هاي حوزه روانپزشكي در كنار برخي داروهاي روانپزشكي، دريافت بيماران از جهان اطراف آنها را هم با اختلال رو‌به‌رو مي‌كند بنا بر اين شانسي هم وجود دارد كه آنها اصلا متوجه نباشند كه در اطراف‌شان چه چيزي در حال رخ دادن است.

به هر حال، به نظر مي‌رسد فرقي نمي‌كند كلينيك‌هايي كه مردم براي درمان يا دريافت خدمات سلامت روان به آنها مراجعه مي‌كنند دولتي و آن‌گونه كه مي‌گويند «دانشگاهي» باشند يا انستيتوهاي خصوصي يا دفاتر و مطب‌هاي معمولي. عموم افرادي كه براي دريافت خدمات حوزه سلامت روان مراجعه مي‌كنند، پذيرفته‌اند كه پزشك يا درمانگري كه به او مراجعه كرده‌اند، از سطح بهتري از تشخيص، تحليل، يا ارتباط با واقعيت برخوردار است و قرار است به آنها «كمك» كند. اما اگر هزينه اين كمك، نقض حريم خصوصي باشد و اگر در نمونه‌هاي بغرنج قرار باشد از اين حضور در مراكز ارايه خدمات سلامت روان بعدا در جاهايي به ضرر مراجع استفاده شود، چطور؟

 

حقوق مراجع؟ اصلا چرا به حقوق

فكر مي‌كنيد؟ آيا اين نشانه بيماري نيست؟!

حالا لابد از خودتان مي‌پرسيد: «پس نظام پزشكي يا نظام روانشناسي اين وسط كجا ايستاده است؟»، «چه كسي قرار است از حقوق مراجعان در برابر متخصصان سلامت دفاع كند؟»، اين سوال كمي خوشبينانه به نظر مي‌آيد و بايد چند گام عقب‌تر رفت و پرسيد آيا اصلا نهادهاي حرفه‌اي مساله «حريم خصوصي» بيمار- مراجع را در نسبت با پزشك و درمانگر به رسميت مي‌شناسند يا نه؟

در منشور اخلاقي نظام روا‌شناسي و مشاوره آمده است: «... پيمان مي‌بندم كه .... همواره محرم راز مراجعان بوده؛ دانسته‌ها و اطلاعات لازمي كه در فرآيند ارايه خدمات روانشناسي و مشاوره از مراجعان خود دريافت مي‌دارم را به‌ مثابه امانتي الهي تلقي كرده، هرگز در محافل خصوصي و مجامع عمومي افشا نكنم و جز در موارد استثنايي نظير الزامات قانوني و شهادت‌هاي دادگاهي و ضرورت‌هاي مداخلات سريع درماني هيچ‌گونه از اطلاعات دريافتي را در اختيار كسي قرار ندهم. ...»، در صفحه‌اي كه با عنوان منشور اخلاقي روانپزشكي روي سايت مركز آموزشي درماني روانپزشكي ايران دانشگاه علوم پزشكي ايران قرار گرفته اثري از خود منشور اخلاقي روانپزشكي وجود ندارد، لينكي كه براي دسترسي به منشور در صفحه قرار گرفته است هم به همان صفحه مقدمه كه «منشور در آن قرار ندارد» باز مي‌گردد.

بنا بر اين، تا اينجا روشن است كه مراجع معمولي كه امكان جست‌وجوي اينترنتي در مورد «منشورهاي اخلاقي حرفه‌اي پزشكي» را دارد هم نمي‌تواند به راحتي به منشور و تعهدنامه حرفه‌اي روانپزشكان دسترسي پيدا كند و آنجا كه مي‌تواند به منشوري دسترسي پيدا كند، مانند منشور نظام روانشناسي و مشاوره كه به راحتي روي وب در دسترس است، نمي‌تواند از عمل مشاور يا روانشناس به آن منشور اطمينان حاصل كند، آن هم در شرايطي كه گروه‌هاي تلگرامي با چند صد عضو روانشناس و غيرروانشناس به صورت روزانه شاهد طرح «كيس» توسط اعضا براي دريافت مشورت از ديگران يا ادعاي آموزش و شرح روان درمان و «رضايت مشتريان» هستند.

حتي اگر فرض كنيم كه ملاحظات حرفه‌اي يا اخلاقي در بين برخي جامعه روانپزشكان و ساير متخصصان حوزه سلامت روان وجود دارد كه مي‌توان از نمونه‌هايي كه در بالا به آنها اشاره شده به ايشان پناه برد، مشكل بزرگ‌تري كه در اين زمينه وجود دارد، همان نكته‌اي است كه دكتر «ر.ص» و هواداران رويه او در يك گفت‌وگوي توييتري و در واكنش به مخالفان رويه‌اي كه در پيش گرفته، به آن اشاره كرده است: «سوژه اين روايت‌ها، از اينكه داستان آنها در جايي نقل مي‌شود آگاه نخواهند شد.» اگر شما ندانيد كه چه كسي و در كجا در مورد شما حرفي زده است، چگونه امكان خواهيد داشت كه به آن اعتراض كنيد؟ واقعيت اين است كه نخواهيد توانست. ضمن اينكه وقتي روايت‌ها بدون نام منتشر مي‌شوند، راويان همواره مي‌توانند ادعا كنند كه اين روايت، داستان شما نبوده است، بلكه كس ديگري با مشخصاتي شبيه شما اين ماجرا را مطرح كرده است و به همين سادگي حق شكايت و اعتراض از شما سلب خواهد شد. خانم «م»، يك كاربر توييتر است كه بدون اينكه بخواهد نام خود را فاش كند در مورد تجربه‌اش از چنين مواجه‌اي مي‌گويد: «من بيش از سه سال به يك تراپيست مراجعه مي‌كردم، ما همديگر را در شبكه‌هاي اجتماعي دنبال نمي‌كرديم، اما صفحه او در اينستاگرام يك صفحه عمومي است كه در آن مطالب آموزشي منتشر مي‌كند، البته من فكر مي‌كردم كه اين مطالب آموزشي هستند تا اينكه اتفاقي براي خودم افتاد. من به دليل شرايطي تصميم گرفتم مراجعه به تراپيست را متوقف كنم، در مورد اين موضوع حرف زديم و تراپيست من را تشويق كرد و گفت كه چقدر خوب است كه فكر مي‌كنم رشد كرده‌ام و مي‌توانم از پس مسائل خودم بر بيايم، بنا بر اين ما خيلي خوب و با صلح و صفا از هم جدا شديم. چند وقت بعد اتفاقي در اينستاگرام به صفحه او برخوردم و همين‌طور كه صفحه را بالا و پايين مي‌كردم چشمم به يك پست بسيار طولاني افتاد كه در آن چيزهاي بسيار بدي از قبيل ناتواني و عدم پاسخ به درمان و لجبازي و ... نوشته شده بود، تمام آن چيزي كه نوشته شده بود، تمام مشخصات و جزييات داستان همان چيزهايي بود كه من براي او تعريف كرده بودم. من اطمينان دارم كه اين ماجرا را در مورد من نوشته بود و بعد هم نوشته بود كه نبايد از اينكه كسي درمان خود را متوقف مي‌كند ناراحت بود، چون درمانگران خدا نيستند و مردم مشكلات بسيار حادي دارند كه از عهده يك درمانگر بر نمي‌آيد. وقتي با او تماس گرفتم و گفتم چرا داستان من و روابطم را اين‌طور علني منتشر كرده‌اي، من را متهم كرد كه بيمار رواني هستم كه با قصد آزار صفحه او در اينستاگرام را دنبال كرده‌ام و بعد هم گفت كه داستان در مورد من نبوده و عصبانيت من ناشي از بيماري است، بعد هم من را بلاك كرد تا ديگر نتوانم صفحه‌اش را ببينم يا با او تماس بگيرم.»

اين تنها يكي از شاهداني است كه نشان مي‌دهد حتي وقتي در بيمارستان روانپزشكي در معرض ملاقات «دختر موحنايي» نيستيد يا با يك استاد دانشگاه كه رسالت خود را آموزش از طريق تشريح مشكلات شما در توييتر قرار داده است روبه‌رو نشده‌ايد يا به مركزي «آموزشي» كه قصد دارد با فيلم جلسه شما يك نسل روانشناس تربيت كند مراجعه نكرده‌ايد، باز هم داستان شما در دست كسي كه به او مراجعه كرده‌ايد، امنيت ندارد.

 

همين كه آمديد بزرگ‌ترين قدم است

توافق تسليم قبلا امضا شده!

آيا اين مسائل توسط مسوولان بيمارستان‌هاي آموزشي، كميته‌هاي اخلاق و سازمان نظام روانشناسي ديده نمي‌شود؟ اگر ديده نمي‌شود بسيار بد و اگر ديده مي‌شود و كاري در مورد آن صورت نمي‌گيرد كه تا امروز به نظر مي‌آيد چنين است، بسيار بدتر؛ اگر ديده مي‌شود و نه تنها در مورد آنها كاري انجام نمي‌شود، بلكه به صورت سيستمي توجيه مي‌شود چي؟

تقريبا ممكن نيست اعتراضي به مساله نقض حريم خصوصي بيمار يا مراجع به پزشكان، روانپزشكان و متخصصان سلامت روان فعال در شبكه‌هاي اجتماعي عرضه شود و بعد از رد و بدل شدن چند خط مشاجره، به عبارت «روايت با رضايت بيمار منتشر شده است» ختم نشود. مساله «رضايت بيمار» براي استفاده از محتواي جلسه درماني او در يك گفت‌وگو، جلسه يا مقاله پژوهشي يا آموزشي، كشف تازه‌اي نيست. درست همان‌طور كه برخي با قبول آزمون كردن درمان‌هاي آزمايشي، پول دريافت مي‌كنند، ممكن است گروهي از كساني كه براي دريافت خدمات سلامت روان مراجعه مي‌كنند، با ضبط و انتشار بخشي يا تمام روايت و شرح درمان خود موافقت كنند، اما اين موافقت، در آن مناطقي از دنيا كه قاعده‌اي بر رفتارهاي حرفه‌اي حاكم است، مقررات خاصي را هم شامل مي‌شود. درمانگر و پزشك، براي دريافت «رضايت بيمار» بايد شرح كاملي از نحوه استفاده از محتواي جلسات درماني او عرضه كند و در يك قرارداد درماني كه توسط مراجع امضا مي‌شود به صورت مكتوب رضايت او را ثبت و ضبط كند. در چنين مواردي معمولا مراجعان از امتيازاتي مانند پرداخت پول كمتر يا حتي جلسات رايگان برخوردار مي‌شوند. اما همچنان رايگان يا ارزان بودن جلسات درمان، مشابه آنچه در بيمارستان‌هاي آموزشي علوم پزشكي رايج است يا در مورد درمانگران غيرحرفه‌اي و مبتديان تحت آموزش ديده مي‌شود به صورت خود به خودي اجازه‌اي براي ضبط، استفاده ثانويه و انتشار محتواي جلسات درمان نخواهد بود.

 

بعضي جاها قاعده‌هايي هست

با وجود همه اين واقعيت‌ها و استدلال‌هايي مانند اينكه «چون فرويد شرح‌هاي مفصل بر بيمارانش نوشته و آنها را منتشر كرده، ما هم مي‌توانيم شرح حال و قضاوت خودمان در مورد بيماران و مراجعان را به ديگران و با شبكه‌هاي اجتماعي به اشتراك بگذاريم»، در طول صد سال گذشته، هم در مورد حريم خصوصي بيماران نيازمند تخت‌هاي روانپزشكي و هم در مورد حريم خصوصي مراجعان براي دريافت خدمات سلامت روان، پيشرفت‌هاي قابل ملاحظه‌اي رخ داده است. در كتاب‌هاي درسي به محدوديت‌هاي اخلاقي درمانگران براي تشريح روابط حرفه‌اي خود براي همكاران، دوستان، اعضاي خانواده و شبكه‌هاي اجتماعي اشاره شده است. براي مثال در كتاب مبناي روان درماني و روان پويشي گابارد كه يك كتاب درسي مقدماتي براي آموزش مبناي درمان روانشناختي است، آمده است كه «حتي مساله مراجعه افراد به كلينيك‌هاي خدمات درمان هم لازم است محرمانه باقي بماند، چراكه ممكن است برخي مراجعان مايل نباشند ديگران و از جمله نزديكان آنها اطلاع داشته باشند كه براي دريافت خدمات سلامت روان به كلينيك مراجعه مي‌كنند، ديگر چه رسد به صحبت در مورد محتوا و حوادثي كه در اتاق درمان بين دو نفر رخ مي‌دهد.» دكتر سامان توكلي، روانپزشك و درمانگر تحليلي هم در اين مورد مي‌گويد: «با گسترش فضاي مجازي و انتشار بدون دقت و بي‌ملاحظه اطلاعات بيماران توسط برخي درمانگران كه اغلب هم بدون اخذ رضايت آگاهانه و قابل استناد انجام مي‌شود، رو‌به‌رو هستيم. شخصا شاهد بودم كه مراجعان يا بستگان آنها كه از مراجعه نزديكان‌شان به يك درمانگر اطلاع داشتند، در حساب‌هاي كاربري آن درمانگر اطلاعاتي در مورد خود يا بستگان‌شان ديده‌اند و اين مساله به روابط بين فردي آنها آسيب زده و همين طور باعث سلب اعتماد به درمانگران مي‌شود. حتي در مواردي كه اهداف اين روايت‌ها واقعا آموزشي باشد، بايد شرايط بسيار دقيقي را در انتشار اطلاعات بيماران و اخذ رضايت آگاهانه واقعي از آنها رعايت كرد كه طبيعتا شباهتي با روزنوشت‌هاي چنين درمانگراني ندارد. علاوه بر اين لازم است درمانگراني كه مايل به انتشار چنين روايت‌هايي هستند در مورد انگيزه خود از انتشار اين اطلاعات مراقبت كنند و با مشورت با همكاران بررسي كنند كه تا چه حد ممكن است انگيزه انتشار روايت‌هاي بيماران در شبكه‌هاي مجازي ناشي از نيازهاي شخصي براي گرفتن توجه و جلب مخاطب باشد.»

 

اما آيا اين خير عمومي است؟!

بسياري از كساني كه روايت‌هاي بيماران يا مراجعان خود را در شبكه‌هاي اجتماعي مي‌نويسند با استفاده از كليدواژه «آموزش عمومي» به انتقادات موجود در اين مورد پاسخ مي‌دهند. در حالي كه مي‌گويند: «ما مي‌نويسيم تا مردم بدانند اگر مشكلات مشابه دارند بايد چه كاري كنند»، اين مساله را ناديده مي‌گيرند كه درمان فردي اساسا امري «فردي» است. اگر كسي با خواندن كتاب‌هاي پزشكي مي‌تواند جلوي بيمار شدن خودش را بگيرد يا با خواندن صفحات حوادث روزنامه‌ها جلوي بروز قتل و سرقت را بگيرد، احتمالا كساني هم توانسته‌اند با خواندن روايت‌هاي بيماران و مراجعان به كلينيك‌هاي خدمات سلامت روان، براي مشكلات خودشان راه‌حلي پيدا كنند.

هر چند، مساله در اينجا تمام نمي‌شود، زبان پر قضاوت متخصصاني كه در مورد مراجعان خود در شبكه‌هاي اجتماعي مي‌نويسند، بخشي از مساله و قضاوت عمومي كاربران شبكه‌هاي اجتماعي در مورد داستان‌هايي كه در حساب‌هاي «متخصصان» منتشر مي‌شود، مساله‌اي ديگر است. تصور كنيد كه زير پستي در مورد آموزش خودمراقبتي براي جلوگيري از انتقال بيماري‌هاي عفوني، لشكري از كاربران مشغول اظهارنظر در مورد اين هستند كه چطور كساني كه به اچ‌آي‌وي، هپاتيت يا اچ‌پي‌وي مبتلا مي‌شوند، كثيف و هرزه و فاقد ارزش‌هاي انساني هستند. صحنه غريب و تازه‌اي نيست، نه؟ اين قضاوت‌هاي راديكال، بيش از آنكه ميل به مراجعه براي بررسي مسائل و دريافت كمك را تقويت كند، ميل به سكوت و پنهان كردن مساله را افزايش مي‌دهد. همچنين است در مورد قرار دادن روايت بيماران و مراجعان به كلينيك‌هاي خدمات سلامت روان در برابر كاربران شبكه‌هاي اجتماعي كه غالبا نه تنها فاقد همدلي هست، بلكه در مورد لزوم احترام به ديگران هم آموزشي نديده‌اند و خود را پشت نام‌هاي جعلي كاربري در شبكه‌هاي اجتماعي امن احساس مي‌كنند و آنچه ممكن است در رو‌به‌رو شدن حضوري با افراد به زبان نياورند را هم به راحتي در شبكه‌هاي اجتماعي عليه اين و آن مي‌نويسند.

«آموزش عمومي» در مورد سلامت روان، احتمالا همان كاري است كه سايت‌هايي مانند «روانشناسي امروز» كه به زبان انگليسي كار مي‌كند، انجام مي‌دهند. انتشار مقالات پژوهشي مبتني بر تجربه‌هاي درماني درمانگران شناخته شده، بدون اشاره خاص به افراد، بدون ذكر داستان‌هايي كه بتوان آنها را به افراد نسبت داد، دقيقا همان چيزي كه در فضاي خدمات سلامت روان فارسي زبان، ناموجود است.

تاوان اين ناموجود بودن تحقيقات و نوشته‌هاي قاعده‌مند در مورد مسائل عمومي سلامت روان و روانپزشكي را در حال حاضر مراجعان و افرادي كه به‌رغم نياز به دريافت خدمات از كلينيك‌هاي خدمات سلامت روان، به دليل نگراني از حريم خصوصي‌شان از مراجعه به اين مراكز خودداري مي‌كنند، پرداخت مي‌كنند.


بسیاری از کسانی که روایت‌های بیماران یا مراجعان خود را در شبکه‌های اجتماعی می‌نویسند با استفاده از کلید واژه «آموزش عمومی» به انتقادات موجود در این مورد پاسخ می‌دهند. در حالی که می‌گویند « ما می‌نویسیم تا مردم بدانند اگر مشکلات مشابه دارند باید چه کاری کنند»، این مساله را نادیده می‌گیرند که درمان فردی اساسا امری « فردی» است. اگر کسی با خواندن کتاب‌های پزشکی می‌تواند جلوی بیمار شدن خودش را بگیرد یا با خواندن صفحات حوادث روزنامه‌ها جلوی بروز قتل و سرقت را بگیرد، احتمالا کسانی هم توانسته‌اند با خواندن روایت‌های بیماران و مراجعان به کلینیک‌های خدمات سلامت روان، برای مشکلات خودشان راه حلی پیدا کنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون