محمد مالجو، پژوهشگر و اقتصاددان حاصل سالها پژوهش مستمرش در اسناد، نامهها و روايات را در كتابي با عنوان «خيز خام؛ كشاكش مستمندان و ديوانسالاران از ۱۳۰۹ تا ۱۳۲۰ در ايران» جاي داده است. مالجو در اين پژوهش با رويكرد تاريخ اجتماعي به بررسي بخشي از زندگي مستمندان، گدايان، ولگردان و تهيدستان در عصر رضاشاه با تكيه بر اسناد پرداخته است، اسنادي كه تاكنون توجه ساير پژوهشگران تاريخ اجتماعي را برنينگيخته است و او با بررسي و خوانش اسناد درصدد برآمده كه به برخي پرسشها درباره نحوه زيست اين گروه از مردم ايران پاسخ دهد. اگرچه در اين ميان دسترسي به بعضي از اسناد و روايات به دليل سيستم نه چندان باسابقه آرشيو در ايران چندان غني نيست و پاسخ بعضي از پرسشها مقدور نيست اما در اين كتاب سعي مولف بر آن است كه با تكيه به اسناد نصف و نيمه به رابطه ميان ديوانسالاران و مستمندان ايران در برههاي از ايران بپردازد كه قدمهايي براي حركت به سمت جامعه مدرن برداشته شد. در گزارش زير به مختصري از سخنان كاوه بيات، مترجم، سندپژوه و تاريخنگار، مصطفي نوري، سندپژوه و تاريخنگار و محمد مالجو، مولف كتاب در بررسي و نقد كتاب «خيز خام؛ كشاكش مستمندان و ديوانسالاران از ۱۳۰۹ تا ۱۳۲۰ در ايران» اشاره شده است.
عسرت در پايتخت
كاوه بيات:از بدو شكلگيري مشروطه در ايران در كنار مجموعه گستردهاي از اصلاحات مختلف در زمينههاي گوناگون رسيدگي به حال و روز مستمندان و متكديان شهري بر اساس كتابچه قانون بلديه مصوب 1286 ه.ش بر عهده بلديه كه بعدها به شهرداري تغيير نام داد، گذاشته شد؛ قانوني كه مانند ديگر پاره قوانيني كه آندوره تاسيس و به تعجيل و بر اساس ترجمه و اقتباس از قوانين اروپا طرح شده بود، در عمل بنا به دلايلي چند صورت عملي مطلوبي نيافت. جداي از يك گرايش مستمر و مزمن گردن نگذاشتن به حكم قانون يكي از مهمترين دلايل تحقق نيافتن اين قانون روشن نبودن پارهاي از مواد آن بود و به همين دليل همانگونه كه در بخشهاي اوليه «خيز خام» نيز اشاره شده است لزوم تجديدنظر در مفادش از همان مجلس ادوار اوليه مشروطيت در دستور كار قوه مجريه قرار داشت. تجديدنظري كه تنها پس از سپري شدن دوره 10، 15 ساله به رغم تلاشهاي مختلفي كه شده بود به دليل آشوب و به همريختگي فقط در اواسط دهه 1300 صورت پذيرفت.
يكي از مهمترين تغييراتي كه در قانون جديد، يعني قانون مصوب 30 ارديبهشت 1309 ه.ش صورت گرفت، الزام بلديهها به خودكفايي مالي و اقتصادي و محروم شدن از عوايد حاصل از ماليات راه كه براي شهرداري يك ممر درآمد مهم بود و تا اواسط دهه 1300 رقم قابل توجهي را تشكيل ميداد. بر اساس تصميمي كه گرفته شد، به اين شكل درآمد كه عوايد حاصل از ماليات راه اكثرا به راهسازي اختصاص يابد. در واقع اين دو بحث يعني حال و روز مستمندان و فقراي جامعه و نحوه رسيدگي مقامات به آن در دوره پهلوي اول و در كنارش در مقياسي محدودتر راهسازي در ايران دو مضمون اصلي اين بررسي را تشكيل ميدهند.
در اين بررسي، راهسازي از آن رو مهم تلقي شده است كه جداي از موضوع ماليات آنكه در يك دوره بخش مهمي از هزينههاي شهرداريها را تامين ميكرد و محروم شدن شهرداريها از اين ممر درآمد كه به كاسته شدن توانايياش در رسيدگي به فقرا و مستمندان منجر شد، به عقيده محمد مالجو به نحوي ناخواسته مهاجرت مستمندان و فقراي روستاها و شهرهاي كوچك را به شهرهاي بزرگ تسهيل كرد. در نتيجه بر معضلات و گرفتاريهاي شهرداري در رسيدگي به اقشار موردبحث دامن زد. همانگونه كه اشاره شد موضوع اصلي حال و روز فقرا و مستمندان كشور در هريك از مقاطع اين دوره است كه در اين بررسي از راههاي گوناگون سعي در توصيف آن شده است از طريق بهرهبرداري از انواع عرايض و مستندات مكتوب بر جاي مانده از قشر موردبحث و نقلقول از آنها در توصيف مصائب و فلاكتهايي كه دامنگير آنها بود تا سعي بر به دست آوردن نوعي گزارش كمي از اين موضوع به گونهاي كه به ويژه در فصل سوم كتاب موسوم به «عسرت در پايتخت سال 1318» شاهد آن هستيم. از طريق بررسي سرشماري و گزارشهاي رسمي شهرداري و منابع مشابه.
يكي از ويژگيهاي اصلي كار مالجو بهرهبرداري گسترده از اسناد موجود در سازمان اسناد ملي ايران و چند آرشيو پراكنده ديگر است. در كتاب قبلي او «كوچ در پي كار و نان» كه به سرگذشت مستمندان آذربايجان در نيمه دوم دهه 1320 مربوط ميشد از بررسيهاي درخور توجهي كه ميتوان بر اساس چنين دادههايي ارايه كرد شمهاي به دست داده بود. حالا اين را ميتوان در مقياس به مراتب گستردهتر در كتاب «خيز خام» ديد، اما اين دادههاي فراوان مشكلات خود را نيز دارد؛ از جمله مشكل اكتفا به ارايه مقدار مشخص و متناسبي از دادههاي به دست آمده و ميل ارايه به تمامي آنها. بعضي از اين موارد را ميتوان به نبود بررسيهاي ذيربط نسبت داد در نتيجه ميسر نبودن اكتفا به ارجاعاتي چند مانند فلان تحقيق درباره قرنطينه و پيشينه آن در ايران كه شايد لازم باشد تحقيقي جداگانه به سبك مالجو كه به صورت خلاصه ارايه داده، انجام شود، اين موضوع اگرچه بحث جالب و آموزندهاي است، اما ربط آن با موضوع مستمندان محدود است. از طرفي موضوع راهسازي در ايران آن دوره و سعي در ارايه يك تاريخچه مختصر از آن در فصل پنجم كتاب نيز يك نمونه ديگر است كه اگر بررسيهاي درخور توجهي داشتيم مولف ميتوانست به آنها ارجاع دهد كه منجر به طرح بحثهاي متفرفه در كتاب نشود. يادآوري اين نكات و اشاره به عوارض احتمالي سرريز انبوهي از دادهها و اطلاعات به معناي كم محلي به اين دادهها و اطلاعات و ناديده گرفتن سعي و تلاش كساني كه به استخراج و تدوين آنها شده، نيست. اين نكته فقط از اين بابت عرض شد كه به نظر ميآيد گاهي بحث اصلي كتاب را از نظر دور ميكند و اين در حالي است كه سعي و تلاش مولف در تئوريزه كردن بحث موضوع فعاليت و ... براي خواننده ناآشنايي مانند من هم اينك نيز پيچ و خمهاي خودش را دارد.
كشاكش بود يا نبود؟
مصطفي نوري:كتاب از اهميت ويژهاي برخوردار است به اين دليل كه به موضوعي پرداخته كه تا به حال در تاريخنگاري معاصر ايران به اين موضوع بهطور ويژه توجه نشده است، اما با همه نقاط قوت كتاب و ارج نهادن به زحمات مولف براي اسناد تاريخي كه در پژوهش خود كشيده است به نظر ميرسد وقتي با نگاهي تاريخي كه به اثر نگريسته ميشود در چارچوب نقد يا بازبيني برخي نكات گريزناپذير است. نخست از عنوان كتاب شروع كنيم؛ وقتي كتاب را ديدم برايم چند سوال به وجود آمد از جمله اينكه؛ آيا واقعا دولتمردان ايراني در مواجهه با پديده مستمندان كاري كه انجام دادند، خيز خام بوده است يا بايد همچون بسياري از اقدامات عمراني و اصلاحي عصر رضاشاه كه به واسطه جنگ جهاني دوم ناتمام ماند، اين خيز را هم خيز ناتمام دانست؟ نكته ديگر اينكه واقعا بين مستمندان و ديوانسالاران در اين دوران كشاكش به مفهومي كه درمييابيم وجود داشته است يا نه؟ نكته ديگر آنچه مولف در سراسر كتاب از آن به عنوان فاعليت منفعلانه ياد ميكند تا چه اندازه با واقعيتهاي تاريخي تطابق دارد يا با توجه به فراواني استفاده از واژه مستمندان كه اساسا موضوع كتاب است آيا نياز به يك تعريف دقيق از مستمندان داشتيم يا نه؟
در همين جا بايد اشاره كنم كه بخش عمدهاي از نظراتم به كتاب «خيز خام» از آن روست كه مولف با وجود همه تلاشي كه براي دسترسي به اسناد انجام داده است به دليل نقص سوابق آرشيوي ادارات ايراني مثل سازمان اسناد ملي به بخشي از اسناد دسترسي پيدا نكرد و همين عامل باعث شده كه حلقههاي مفقوده در اين اثر به وجود بيايد. البته اين نكته را هم نبايد نگفته بگذارم كه در آن دوره روزنامههايي مثل كوشش، ستاره، اطلاعات و ... مورد بررسي قرار ميگرفت بخشي از اين كاستيها جبران ميشد. مولف در مقدمه كتاب اشاره كرده به مساله تهيه رفاه عمومي كه رضاشاه در اوايل سلطنتش مطرح كرده، ارتباط داده است با اين نگاه كه او در چند روز قبل از سلطنت از اين موضع خود عقبنشيني كرده است.
درباره اين نظر تا جايي بررسي كردم صرفنظر از اينكه پرونده در دسترس مولف بود و به آن استناد كرده، از آن تنها دو برگ سند در آرشيو ملي اصفهان وجود دارد، در بررسي من هيچ نكته ديگري درباره اين دستور رضاشاه حتي در مطبوعات نيز وجود ندارد. همينطور كه مولف اشاره كرده دستور رضاشاه در شرايط جنگي داده شد به نظر من به عنوان يك محقق كه در يك موضوع بايد تحقيق كرد، قدري با ملاحظه بايد درباره اين موضوع اظهارنظر كرد. علاوه بر اين روشن نيست چقدر براي اين دستور ملاحظات داشتند و چه جايگاهي احتمالي براي اين دستور در نظر گرفتند؟ چون كه دو روز پس از اين دستور، ايران تحت اشغال متفقين قرار ميگيرد و موضوع منتفي ميشود. از طرفي ديگر در همان ماههاي پاياني سلطنت رضاشاه آنچه اتفاق افتاده و در كتاب «خيز خام» به آن اشاره نشده؛ تكاپوي جدي و دامنهداري است كه در زمينه رسيدگي به مستمندان توسط بنگاههايي مانند جمعيت شير و خورشيد برداشته شد حتي اگر با اين استدلال روبرو شويم كه اين موسسات از سوي ديوانسالاران تاسيس نشدند و بنگاههاي خيريه بودند، بايد يادآوري كنم تاسيس موسسات خيريه در اوايل دوره رضاشاه وظيفهاي بود كه در دستور كار ديوانسالاران ايران قرار گرفته بود.
مولف در دو فصل نخست كتاب با دقت مساله قانون بلديه را مورد بررسي قرار داده است كه تلاش ستودني مولف در بازنمايي كم و كيف قانون بلديه و تاثير مترتب از آن بر مستمندان در دهههاي بعد يكي از نقاط قوت كتاب را رقم زده است. هر چند جاي خالي تصوير كلي از زندگي مستمندان و تلاش كارگزاران دولت و حكومت در مواجهه با اين افراد كه در خلال سالهاي نيمه دوم سلطنت قاجاريه در فصول اوليه كتاب خالي است، حتي اگر تنها به اسناد تاريخي بسنده كنيم و سراغ مطبوعات آن عصر نرويم ارايه يك تصوير كم و بيش روشن از زندگي مستمندان در دوره قبل از پهلوي كار سختي به نظر نميرسد دستكم اشاره به اختصاص وجهي از شاهان قاجار به مستمندان و پرداخت وجهي از محل گمرك تبريز و به فقرا و مساكين شهر تبريز در اواسط سلطنت مظفرالدينشاه، نقش كميسيون خيريه امريكا در وضعيت فلاكتبار مستمندان در خلال سالهاي پاياني جنگ جهاني اول و از همه مهمتر شكلگيري اداره اعاشه فقرا در بلديه تبريز يكي دو سال قبل از روي كار آمدن رضاخان سردار سپه ميتوانست به ارايه تصويري از مستمندان در ايران كمك كند. البته بايد به اين نكته اشاره كنم در شمارههاي نخست «مجله بلديه» در سال 1300ه.ش مقالات بسيار سودمندي از عبدالله بهرامي وجود دارد با عناويني چون «تاريخچه موسسه خيريه تهران»، «بلديه و تشكيل مشاغل»، «تاثير موسسات خيريه» كه بهطور مفصل درباره شعبات اداره امور خيريه بلديه كه شامل دارالايتام و دارالمساكين و كارخانههاي بلدي بود، پرداخته است. البته بايد به اين نكته اشاره كنم كه مولف در فصل سوم كتاب زيرعنوان «در زير سايه بلديه» به بخشهايي از اين خدمات پرداخت، اما به نظر ميرسد وجود اين مقالات در نشريه بلديه به بهتر شدن كتاب كمك شاياني ميكند.
باز هم ناگفته نگذارم كه مولف نه در آغاز كتاب بلكه در فصل چهارم در شرح وضعيت ولايات كم و بيش به موضوع مستمندان در دوره قاجار براساس اسناد دولتي و عرايض مردمي پرداخته است. از نكات جالب توجه كنكاش مولف در نظامنامهاي كه براي بلديه در 1309 تنظيم شده و روشن شدن اين موضوع كه بلديه موظف به جلوگيري از تكديگري و واداشتن متكديان به كارهاي صنعتي شد؛ مقولهاي كه گويا از همان سالهاي نخست 1300 براي جلوگيري از پديده مفتخوري است كه بخش قابل ملاحظهاي از متكديان ديروز به آن عادت كرده بودند؛ عارضهاي كه جامع امروز هنوز با اشكال مختلف آن دست به گريبان است. به كار واداشتن متكديان به كار در دهههاي بعد از رضاشاه سياست مورد توجه ديوانسالاري ايران بوده است. در مقالهاي به عنوان «علل كثرت سائلين شهر تهران» به قلم عبدالله بهرامي در 1320 آمده است: از تجاربي كه تكدي ممنوع بود (در دوره وثوقالدوله) و سائلين جمعآوري شدند اين مساله محقق گرديد كه 70 درصد از سائلين تهران غيرمستحق بودند و گدايي را به عنوان حرفه براي خود انتخاب كردند.
هم نعمت هم نقمت
محمد مالجو: بنيان اين كتاب در دو كلمه «خيز خام» خلاصه شده است؛ اگرچه برخي با اين دو كلمه موافق نيستند و پيشنهاد ميدهند آن را به خيز ناتمام تغيير دهيم. تفاوت خيز خام به خيز ناتمام تفاوت زباني و سليقهاي نيست، اگر ناشر به من پيشنهاد ميداد كه خيز ناتمام خوشآهنگتر است من آن را ميپذيرفتم. اين عنوان به محدوديت، معضل و وجه منفي اشاره ميكند كه نه تنها در خيز ناتمام نيست بلكه در خيز ناتمام صحبت بر سر زمان است، اگر زمان بيشتري در اختيار بود، اين خيز ميتوانست يك خيزبلندبالا و تمام باشد. من اينطور فكر نميكنم چون مجموعه اقداماتي كه در دوره رضاشاه (از 1309 به بعد) در دستور كار براي رسيدگي به مستمندان قرار گرفت من در موخره كتاب به بياني ديگر ذيل سياست اجتماعي، اقتصادي و كيفري در ارتباط با مشخصا متكديان خلاصه كردم. لذا اگر ميگويم اين هر سه سياست شكست خورد؛ صحبت از شكست نسبي است، كمااينكه در همان موخره بحثم اين بود كه چنين سياستي هم نعمت بود براي مستمندان هم نقمت! اين مجموعه چارچوبهايي كه با قانون بلديه 1319 طراحي شدمتناسب با زمان، مكان و نوع اقتصادي كه وجود داشت نميتوانست اصولا در حد تواناييهاي كشور با مساله مستمندان متناسب با پتانسيلي كه ايران داشت برخورد و به آن رسيدگي كند.
به عبارت ديگر كاوه بيات اشاره كرد مسالهاي كه امروز نيز به نوعي با آن درگير هستيم خودكفايي مالي شهرداريها كه هر شهربا آن مواجه است، در آن موقع شهردارها ميگفتند مستمر از مركز دستور، بخشنامه و فرمان ميآمد كه بايد متكديان جمعآوري شوند و فقط از طريق درآمدهاي شهرداري. در واقع پديده مستمندان يك معضل ملي بود از جمله به بهواسطه راهسازيهاي 1300 و 1310 و همچنين افزايش تحرك جغرافيايي مستمندان معضلاتي كه در راههاي دورتر و در قصبات و روستاها به دلايل گسترده پديد ميآمد، سرريز ميشد به يك شهر كوچك يا متوسط مانند شيراز يا مشهد و ... اما دستور اين بود كه بايد از طريق منابع مالي شهرداري در همان واحد محلي اين معضل حل شود. چنين معضلي با اين دستورالعمل حلشدني نبود، چون حصار حصيري بود براي سياست اجتماعي شهرداريها كه اتفاقا به دلايل مجزا در نيمه اول دهه 1320 و به شكلي ديگر در اواخر دهه 1320 سياستمداران كوشيدند كه چند سال پس از دوره اشغال اين حصار حصير را كنار بزنند. به عبارت ديگر اگر امتياز بركشيدن اين حصار كه شهرداريها بايد خودكفايي مالي داشته باشند به علياكبرخان داور بدهيم، من ميگويم تلاش جمعي گستردهاي در نيمه اول دهه 1320 و در دهه اواخر دهه 20 به ويژه در دولت رزمآرا به نحوي ديگر تلاش گستردهاي صورت گرفت براي داورزدايي و برونرفت از اين حصار حصين. چون قاعده بازي مساله داشت و كسي كه در حد اعلا (كه البته ماندگار نبود) اين تلاش گسترده را انجام داد، رزمآرا بود كه بعدها از اين حصار دولتمردان به يمن درآمدهاي نفتي تا حد زيادي عبور كردند اما موضوع بحث من در زماني است كه درآمدهاي نفتي به آن معنا تا حد زيادي به اقتصاد ايران ترزيق نشده است.
كتاب از اهميت ويژهاي برخوردار است به اين دليل كه به موضوعي پرداخته كه تا به حال در تاريخنگاري معاصر ايران به اين موضوع بهطور ويژه توجه نشده است، اما با همه نقاط قوت كتاب و ارج نهادن به زحمات مولف براي اسناد تاريخي كه در پژوهش خود كشيده است به نظر ميرسد وقتي با نگاهي تاريخي كه به اثر نگريسته ميشود در چارچوب نقد يا بازبيني برخي نكات گريزناپذير است