• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5582 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۸ شهريور

درباره اميد و ضرورت‌هايش

روح‌الله سپندارند

اميدواري در روزگار سخت، اگرچه گاه در ورطه خوش‌باشي فريبكارانه يا رويابيني غيرواقع‌بينانه گرفتار مي‌شود، ضرورتي است كه آدمي را براي زيستن، دوام آوردن و تغيير وضع موجود، استوار نگه مي‌دارد و از فرو افتادن در مغاك سرخوردگي ويرانگر و انزواي فردگرايانه‌ نجات مي‌دهد؛ مقصود آن نوعي از انزواگرايي است كه به تثبيت شاخصه‌هاي استبدادي مي‌انجامد و فرد را در دايره‌اي از بي‌تفاوتي -يا دست‌كم نمايشي از بي‌تفاوتي-  محصور مي‌كند. اين وضعيت  (يعني بي‌تفاوتي به وضع موجود) احتمالا سويه كمتر خطرناك آن انزوا است، چراكه در وجه ويرانگرتر، مي‌تواند به فروپاشي رواني يا در سويه دهشتناك‌تر، به مرگ خودخواسته منجر شود.
اما اگر اميدواري را از آن وجوه خودفريبنده‌اش در ناديده‌ گرفتن دشواري‌هاي موجود، پالايش كنيم و اگر از برخي تحليل‌هاي - بعضا قابل تامل- در ستايش نااميدي بگذريم، به آن وضعيتي خواهيم رسيد كه در روزگار سخت، اميدواري نه راهبردي براي مبارزه كه ضرورتي براي بقا تلقي خواهد شد، بقايي با حفظ تمام شوون انساني. وگرنه بقا در روزگار سخت به قيمت فروختن عزت انساني و ناديده گرفتن اميال آفرينشگر، كاري دشوار نيست. با اين حال نمي‌توان منكر شد كه دوام آوردن در روزگار سخت، احتمالا بي‌اميدواري هم ميسر است؛ آدمي مي‌تواند رنج و مصيبت و بلا را تاب بياورد اگر رنج را دست تقدير بداند و بعد آن را به «فضيلتي ماورايي» تفسير كند؛ همان‌طور كه در الهيات مسيحي، انسان از مصيبت‌ها و دردها اندوهگين نمي‌شود و آن را سهيم‌ شدن در رنج مسيح مي‌پندارد. اين مواجهه علاوه بر مسيحيت به نوعي ديگر در آيين‌هاي معنوي مختلف، نمود پيدا مي‌كند تا رنج‌هاي بشري را در برابر عظمتي ماورايي يا گشايشي بعد از اين حيات، كوچك و ناچيز بشمارد و در بهترين حالت آن را آزمايشي براي اعتلاي روح انسان بداند.
اما‌تري ايگلتون در كتاب «اميد بدون خوش‌بيني» معتقد است كساني كه آلام، رنج، خشونت و مصايب را حقير و كوچك مي‌شمارند بيشتر ابله هستند تا قابل تحسين. او البته خودش اين نكته را يادآور مي‌شود كه در جهان مدرن، اندوه بسيار فرهيخته‌تر از شادي و نشاط به چشم مي‌آيد. با اين حال ايگلتون مي‌گويد پافشاري متعصبانه بر اين عقيده كه اميد تنها ساده‌لوحي است و بس، غفلت از اين نكته مهم است كه گاه شرايطي به وجود مي‌آيد كه در آن نيازي به اميدي پررنگ و قوي داريم و اميدهاي بي‌رنگ يا نوميدي است كه در آن شرايط ساده‌لوحي است و مصيبت به بار مي‌آورد.
فارغ از نگاه ايگلتون احتمالا نمي‌توان از يك مساله مهم نيز به سادگي عبور كرد؛ اينكه در اميدواري نسبت به هر موضوعي، اگر آن چيز امري نامعقول باشد، طبيعتا اميدواري را دستمايه مخالفان مي‌كند تا آن را به حماقت تعبير كنند. اينجا مساله «امكان‌ناپذيري» مطرح مي‌شود كه آيا مي‌توان به امري «امكان‌ناپذير» اميدوار بود؟ درباره آينده هميشه مي‌توان گفت هر چيزي ممكن است؛ تماميت اين موضوع را احتمالا بيش از آينده شايد در مثال‌هايي از رجعت به گذشته بتوان فهم كرد؛ در مثالي ساده اين‌طور مي‌توان گفت كه آيا اميدواري به زنده شدنِ كسي كه دوستش مي‌داشتيم و مدت‌ها قبل مرده، عقلاني است؟ چنين اميدي، به تاب‌آوري ما در روزگار سخت كمكي مي‌كند؟ آيا مي‌توانيم اميد داشته باشيم كه از عهده ما برآيد تا مانع بمباران اتمي هيروشيما شويم؟ آيا مي‌توان اميدوار بود كه در زلزله بم انسان‌هاي كمتري كشته شوند؟ پاسخ به اين سوالات، دست‌كم با اتكا به منطق و دانشِ امروز، منفي است و اميدواري به اين امور، نابخردانه و تباه‌كننده خواهد بود. اينجا شايد توماس آكونياس بيشتر به كار‌ آيد كه مي‌گويد انسان به چيزي كه فراتر از توانايي‌هاي انساني است اميد نمي‌بندد. البته اين سخن آكونياس را ممكن است در تضاد با اميدهاي دين‌داران و نيروهاي ماورايي بدانيم؛ اما احتمالا در اين باره دچار خطاي معناشناختي در مفهوم اميد مي‌شويم. مورد اخير را بايد در قالب ايمان و متفاوت از اميد تفسير كرد. در ايمان و باور ديني، نيروي خرد مي‌تواند در مرتبه دوم نسبت به نيروي قادر ماورايي قرار گيرد. اين موضوع بيرون از بحث فعلي درباره اميد است.
اما در روزگار سخت، اميدواري مي‌تواند آن ريسماني باشد كه ما را از سقوط برهاند و اين اميدواري احتمالا در رويكردهاي آرمان‌خواهانه بيشتر امكان‌پذير مي‌شود؛ هر چند امروز آنچه بيشتر مورد پسند خواهد بود اين گزاره است كه مي‌گويد دوره كلان‌روايت‌ها، گذشته است و آرمان‌خواهي‌هاي منتسب به اين كلان‌روايت‌ها نيز منسوخ و غيرعقلاني به نظر مي‌رسد. با اين حال شايد نگاه برتراند راسل اينجا حد ميانه را نگه دارد كه مي‌گويد دشواري موجود صرفا دشواري اميدوار ساختن افراد است، دشواري اينكه به آنها نيروي تخيل كافي بدهيم تا ببينند شرهايي كه از آنها رنج مي‌كشند غيرضروري‌اند؛ دشواري اينكه بفهمند چاره اين «شر»ها چيست. او در كتاب «آرمان‌هاي سياسي» مي‌گويد اين دشواري‌ها مغلوب نخواهند شد اگر رهبران نيروهاي سازمان‌يافته، وسعتِ نگرش، بينش و اميدهايي وراي اندكي بهبود سطحي در چارچوب نظام موجود نداشته باشند. به اعتقاد او، شايد اقدام انقلابي لازم نباشد، اما انديشه انقلابي ضروري است و همچنين اميدي عقلاني و سازنده.
به نظر مي‌رسد اين رويكرد راسل، زماني بيشتر معنادار مي‌شود كه ما قدرت تخيل خود را از دست ندهيم و بتوانيم جهاني بهتر، روزهايي بهتر و زندگي بهتري را تخيل كنيم و به دور از گرفتار شدن در رمانتيسيسم، اين روياها را در سر بپرورانيم؛ به قول كافكا ما بايد به روياهاي‌مان اعتماد كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون