ماجراي سفر هابرماس به ايران
پس ميبايست ما فردي را بيابيم كه بتواند، موضوع را با هلموت اشميت مطرح كند تا هلموت اشميت به فيشر بگويد، فيشر هم به هابرماس، در اين صورت ماجراي سفر به سرانجام ميرسد. از حسن اتفاق و بخت خوش، باخبر شديم كه يك بازرگان ايراني اهل فرهنگ و ايراندوست كه مقيم هامبورگ بود؛ همبازي تنيس هلموت اشميت است! بازرگان ايراني كه در اسپانيا سرمايهگذاري فراواني در ساخت هتلهاي مختلف داشته و در كيش هم سرمايهگذاري كرده بود. با ايشان صحبت كرديم. هابرماس در ماه ارديبهشت سال ۱۳۸۱ به تهران سفر كرد، يك هفته در ايران بود. فضا و فرصتي فراهم شد تا هابرماس در مجامع دانشگاهي در تهران و شيراز حضور داشت، با اساتيد و دانشگاهيان صحبت كرد، با اهل نظر و انديشه نشستهايي داشت. سخنراني خوبي در انجمن حكمت و فلسفه ايراد كرد. با استقبال روبهرو شد. البته نه مثل استقبال از سفر رونالدو به تهران! هابرماس پس از بازگشت از ايران مقاله بسيار مهمي در روزنامه فرانكفورتر آلگماينه منتشر كرد. جمله كليدياش اين بود: «ايران يك جامعه بسته نيست.» آنان كه با ادبيات و فضاي فكري هابرماس و درجه نفوذ او آشنايند، ميدانند كه اين تعبير در حقيقت باطلالسحر تمام تقلاهايي بود كه جامعه ايران را به لحاظ فكري و فرهنگي جامعه بسته معرفي ميكردند. به همين خاطر فيلسوف بد زبان و تندخوي ايراني، مرحوم آرامش دوستدار نتوانست خشم و خشونت كلامي خود را نسبت به سفر هابرماس پنهان كند. سالها بعد نامه بسيار مفصلي براي هابرماس در سپتامبر ۲۰۱۰ نوشت و از سفر او به ايران بهشدت و با لحن تند و موهني انتقاد كرد، البته به رييسجمهور خاتمي و بنده و متفكران و فيلسوفان ايراني همزبان به ناسزا گشوده بود، در بخشي از نامه نوشته است: «اما از قرار خاتمي به جاي رسيدگي به دردهاي بيدرمان شده مردم، وظيفه خود را در اين ميديده كه چرخ «گفتوگوي تمدنها» را به حركت درآورد. در اين مورد او چنان از خودش مطمئن بود كه فيلي با اين «نام و نشان» نيز رسما هوا كرد و آن را در جاي خود جنباند. كدام فيلبان را خوب است او به كار مبادلات ميان تمدني كالاهاي فرهنگي گماشته بوده باشد؟ وزير فرهنگش عطاالله مهاجراني را! اگر زبان من آهنگ جدل دارد از اينروست كه جملگي انتلكتوئلهاي ايراني با هم نيز نميتوانند از عهده چنين كاري برآيند، مگر آنكه مراد از گفتوگو «ترجمه كردن» از كتابهاي غربي به فارسي باشد. به اين ترتيب پروژه دونكيشوتي خاتمي به مرگ جنيني مرده بود، پيش از آنكه امكان سقط شدن بيابد. حتا اگر حسننيتي براي خاتمي قائل شويم، در اصل امر كوچكترين تغييري روي نميدهد. جدا، چه تصوري او ميتوانسته از چنين «پروژهاي» داشته باشد؟!» البته هابرماس با پاسخي چند سطري آبي سرد بر آتش تيز دوستدار پاشيد و در يك كلام اشاره كرد كه نامه او از موضع يك فرد احساساتي غيرمنطقي روايت شده است.
البته در ايران هم برخي روزنامهها تنها يك آب شستهتر از آرامش دوستدار، به سفر هابرماس انتقاد كردند و حتي اين سفر را يك برنامه و توطئه براي ترويج سكولاريسم و ليبراليسم خواندند. چه بايد گفت! نميدانستند كه چنان سفري آسان انجام نشده بود. ميبايست ايران و تهران مقصد بسياري از متفكران و فيلسوفان و هنرمندان جهاني شده بود، يا ميشد، تا از زبان آنان هم گفته شود كه جامعه علمي و فرهنگي ايران پويا و با نشاط است و:
خوشتر آن باشد كه سرّ دلبران
گفته آيد در حديث ديگران