چرا نيلوفرهايت خشكيده است؟
اميد مافي
ما چه كار داريم ابرهاي ذوزنقه و سرخ در آسمان منهتن چه ميكنند و آنتونيو گوترش در سازمان ملل چه افاضاتي دارد و اصلا منظورش از فيكنيوزها چيست و چگونه پته آنها را روي آب ميريزد. ما بيش از اعتراض به زندگي نياز داريم. به اينكه ترانههاي مرده را زير گوش كريس رونالدو و بچههايش نجوا كنيم و پشت ديوارهاي بلند اسپيناس پالاس جهان را به رنگهاي شاد بياراييم.
حالا ما هي ناخنهايمان را بجويم و هي خودمان را بخوريم و آغشته به نور نقرهاي ماه بهانه سلبريتيها را بگيريم و لوييس ايناسيو داسيلوا را بر پيشاني غروب بنشانيم و از سازمان ملل تا سواحل ريو براي پرزيدنتي كه از حفاظت از آمازون و از بين رفتن جنگلها حرف ميزند، هورا بكشيم. دست آخر بايد مجنون و واله و شيدا روي سكوهاي نم گرفته براي هواداري كه نيست، مرثيه بخوانيم و بينديشيم كه ما كپي ضعيفي از ريودوژانيرو هم نيستيم. اينجا در حوالي هتل اسپيناس پالاس ما دوره ميكنيم شب و روز را هنوز و براي شمعي در باد قصه بچههاي سرپتي جنوب شهر را تعريف ميكنيم كه از فرط بيكاري دست روزگار بيرحم را گرفتهاند و براي پيراهن خيس كريس بيتابي ميكنند. براي آنها پروپاگاندا همان رقص جامه مشكي پسر ليسبون در آزادي است تا پر از هياهو زير نور ماه دم بگيرند و دلشان براي غروبهاي نازيآباد تنگ شود.
پس زنده باد اين معيشت آرام و اين كوچههاي آرام و اين خوابهاي آرام و اين پاييز سرد و بيقرار كه در جادههاي متروكه به مقاصد نامعلوم فكر ميكند.
مارش و خون و ستارهاي كه در آسمان بيستاره كابوسهايمان را آذين ميبندد تا گوشت ششصد هزار توماني و نان ده هزار توماني را فراموش كنيم و به منابع ارزي آزاد شده دلخوش باشيم.
زندگي و ديگر هيچ. حالا تو بگو چرا نيلوفرهايت خشكيده است. چرا پرندگان چشمانت لال شدهاند كريس؟