هيتلر، لهستانيها و جنگ اروپايي
مرتضي ميرحسيني
يورش به لهستان، نخستين نبرد هيتلر نبود. او پيش از آن اتريش و بخشي از چكسلواكي را - البته بدون درگيري گسترده - اشغال كرده بود و تقريبا همه در اروپا ميدانستند كه ماجرا به همين دو كشور ختم نميشود. ميدانستند، اما كسي كاري نكرد. فرانسويها و انگليسيها اندكي سروصدا و اعتراض كردند، اما عملا گوشهاي ايستادند و گسترش مرزهاي قلمرو هيتلر را تماشا كردند. بعد هم تسلط آلمان بر اتريش و چك را پذيرفتند، به اين اميد كه هيتلر از ماجراجويي دست بكشد و در همانجايي كه ايستاده است، آرام بگيرد. خب، اكنون ميدانيم كه روند حوادث، متفاوت با توقعات انگليسيها و فرانسويها - كه فاتحان جنگ اول جهاني و مدعي رهبري بر اروپا بودند - پيش رفت و محاسباتشان بسيار
اشتباه بود.
خود هيتلر هم برداشت غلطي از شرايط زمانه داشت و به قول آلن تيلور «معتقد بود كه لهستان به خاطر ترسي كه از شوروي دارد مانند مجارستان و روماني با شادماني به اقمار آلمان ميپيوندد.» و «پيشبيني ميكرد كه لهستانيها به اميد اينكه بعدها بتوانند اوكراين را از شوروي بگيرند به ميل خود تسليم او خواهند شد. او در اين مورد، روي هم رفته درك درستي از نگرش زمامداران لهستان نداشت.» از آنجا كه نه سياست انگليسيها و فرانسويها سياست درستي بود و نه انتظارات هيتلر درست از آب درآمد، كار
گره خورد. اين گره با تصميم لهستانيها براي مقاومت در برابر هجوم احتمالي آلمانها محكمتر هم شد (لهستانيها، هم خودشان را قدرتي بزرگ و لايق احترام ميديدند و هم چندي پيش از آن معاهدهاي با انگليسيها امضا كرده و از آنان براي پشتيباني در رويارويي احتمالي با هيتلر، تضمينهايي گرفته بودند). تيلور مينويسد: «لهستانيها نميخواستند يك وجب از خاكشان را به دشمن تسليم كنند، از بحران چك آموختند كه تنها راه پرهيز از دادن امتيازات بيش از حد اين است كه اصلا
امتيازي ندهند.
لهستانيها در مورد قدرت خود بيگمان تصور مبالغهآميزي داشتند. اشتباه نابخشودنيتري نيز مرتكب شدند و آن اين بود كه در مورد قدرتهاي غربي نيز چنان تصوري داشتند. آنان نميتوانستند دريابند كه انگليس و فرانسه ديگر آن فاتحان 1918 نيستند. لهستانيها يقينا فكر ميكردند كه قدرتهاي غربي تضميني را كه دادهاند، محترم خواهند شمرد و در اين صورت پيروزي باز هم از آن آنان خواهد شد.» ناگفته نماند كه سايه شوروي نيز بر كشمكشهاي آن مقطع سنگيني ميكرد، اما استالين بعد از ملاقات چهره به چهره با هيتلر - و زدوبند با او - تصميم گرفت مدتي بيطرف بماند و بعد بخشي از خاك لهستان را به عنوان غنيمت بردارد.
ادامه ماجرا از مشهورترين فصلهاي تاريخ است. خورشيد نخستين روز ماه سپتامبر- در اروپاي شرقي - طلوع نكرده بود كه سربازان هيتلر بدون اعلام جنگ، مرزهاي لهستان را زير پا گذاشتند و همزمان، هواپيماهاي آلماني نيز ورشو را بمباران كردند. برخي نوشتهاند حمله ساختگي گروهي از اساسها با لباس ارتش لهستان به يك ايستگاه راديويي مرزي در آلمان، بهانهاي را كه هيتلر براي حمله به لهستان نياز داشت به او داد. اما چنانكه تيلور مينويسد، به فرض درستي اين روايت، هيتلر براي حمله به لهستان نيازي به دليل و بهانه و توجيه نداشت.
تصميم گرفت، مدتي شرايط را سبك و سنگين كرد و بعد تصميمش را به اجرا گذاشت. در آن سوي ماجرا، لهستانيها به جنگ ايستادند و از انگليسيها عمل به تعهداتشان را مطالبه كردند. ابتدا انگليسيها و چند ساعت بعد از آنان، فرانسويها به هيتلر اخطار دادند و او را به واكنش نظامي تهديد كردند. البته در عمل براي نجات لهستان كاري نكردند. كاري هم از دستشان
برنميآمد.
لهستانيها كه تنها مانده بودند و از پشت نيز خبر پيشروي سربازان شوروي را ميشنيدند، چند هفته - نااميدانه و در بدترين شرايط و با كمترين امكانات - جنگيدند. انصافا دليرانه و شرافتمندانه هم جنگيدند. اما سرانجام در چنين روزهايي از ماه سپتامبر (سال 1939) شكست خوردند و به زانو درآمدند. هيتلر كه لهستان را با استالين تقسيم كرده بود، در پاسخ به اخطار انگليسيها و فرانسويها، از ضرورت مذاكره براي تحقق صلح در اروپا سخن گفت. اما متفاوت با آنچه در اتريش و چك روي داده بود، اين بار كسي حكومت آلمان بر لهستان را به رسميت نشناخت، چون معلوم شده بود كه او دروغ ميگويد، به آنچه تا اينجا اشغال كرده است، بسنده نميكند و حرص او براي گسترش مرزهاي امپراتورياش تمامي ندارد.