«تحول» اسم رمز حذف
بر اساس كدام دادههاي پژوهشي، با چه نوع مطالعاتي و با مشاركت چه گروههايي تدوين و نهايي شده؟ چه اهداف و اولويتهايي را دنبال ميكند؟ در نظام آموزشي و تربيتي فعلي چه نقاط ضعف و قوتي را ديده؟ قرار است دانشآموز ايراني در پي اين «تحول» تبديل به چه شهروندي و با چه خصوصياتي شود؟ از همه اينها مهمتر؛ اين برنامه «تحول» بر مبناي كدام مطالبه يا نياز عمومي تدوين و پيگيري ميشود؟ بنابراين ما در گام اول درباره چيستي اين برنامه «تحول» كه باعث تغيير مديران بيش از يكپنجم مدارس كشور تنها در يكسال شده، چيزي نميدانيم. نادانستههاي ما البته از اين تغيير بزرگ، بسيار بيشتر است. يك بخش از اين نادانستهها به مديران بركنار شده برميگردد؛ آنها كه بودند؟ چرا بركنار شدند؟ چه سابقهاي داشتند؟ كجاي كار آنها لنگ ميزد؟ قادر به تحقق چه برنامهها و اهدافي نبودند؟ بخش ديگر اين نادانستهها با همين سياق ناظر به مديران جديد است؛ آنها كيستند؟ با چه سابقهاي و از كجا وارد آموزش و پرورش شدهاند؟ نقاط قوت يا ويژگي عمومي مشترك آنها كه باعث انتخابشان به عنوان مديران جديد مدارس شد، چيست؟ تمركز تخصص آنها بر چه حوزههايي است و از اين دست سوالات. مساله اين است كه طبق گفتههاي وزير آموزش و پرورش ما با يك تغيير بزرگ در سطح مدارس ايران مواجه هستيم كه احتمالا ادامه خواهد داشت. كلان روايت «تحول»، بدون هيچگونه شفافسازي و توضيح ديگري نميتواند اعتمادسازي مناسب در قبال اين مساله بزرگ را ايجاد كند. ما داريم درباره فرآيندي صحبت ميكنيم كه بهطور آني و مستقيم بيش از 15 و نيم ميليون دانشآموز و حدود يك ميليون معلم و مربي را متاثر از خود ميكند. هر چند وقتي آمار خانواده دانشآموزان را هم لحاظ كنيم به چيزي حدود 60 درصد جمعيت كشور ميرسيم و از همه اينها مهمتر وقتي آينده اين دانشآموزان را در نظر بگيريم نه فقط به كل جمعيت ايران، بلكه به كليت تاريخ ايرانزمين خواهيم رسيد. پس حساسيت روي اينكه اين برنامه «تحول» چيست، چه مباني، ابعاد و اهدافي دارد و بر چه اساسي اتخاذ شده، اصلا سوال بيربطي نيست. دغدغه درباره اين فرآيند بسيار جدي است. اگر بخواهيم بيپرده درباره اين اتفاق قضاوت و پيشداوري كنيم بايد گفت كه عدم توضيح شفاف درباره آن از يك سو و سابقه دولت مستقر از سوي ديگر بيم يك خالصسازي تمام عيار در مدارس ايران را به شدت جدي ميكند. نگراني از اين است كه نكند مساله «تحول» نزد دولت در اين خصوص تنها اسم رمز شروع يك تسويه اداري در آموزش و پرورش باشد. نگاه به نوع عملكرد دولت در حوزههاي عمومي ديگري مانند فيلترينگ و مديريت حوزه فناوري اطلاعات، شراكت در قانونگذاري پر ايراد و انتقادبرانگيز براي مساله حجاب، افزايش روزافزون فشارها به رسانهها و نظاير اين رفتارها نگرانيها را در خصوص اينكه اساسا «تحول» مدنظر دولت در حوزه آموزش و پرورش متفاوت با مطالبه و انتظار جامعه است را تشديد ميكند. شاهد اين ادعا هم اقدام مشابه دستگاههاي دولتي براي ورود نيروهاي همسو و همفكر خود به بدنه اجرايي كشور است. برجستهترين نمونه از اين اقدامات باز هم به همين وزارت آموزش و پرورش برميگردد. در سال 1401 طي يك بخشنامه محرمانه كه توسط سازمان امور استخدامي كشور تنظيم شده بود، مقرر شد تا با نظر «ستاد همكاري حوزههاي علميه و آموزش و پرورش» تحت عنوان طرح مدارس امين، 6 هزار و 300 نفر را 20 روز آموزش دهند و به عنوان معلم استخدام كنند! اين بخشنامه البته در مردادماه 1402 طي حكمي ارزشمند توسط ديوان عدالت اداري ابطال شد، اما اصل وجود آن نشان ميدهد كه تمايل براي نوعي از «خالصسازي» تحت عنوان شعارهاي فرهنگي و ارزشي در دولت سيزدهم تا چه اندازه بالاست. كما اينكه همين بخشنامه غيرقانوني و ابطال شده نيز تحت عناوين و شعارهاي بزرگ ارزشي در دولت صار شده بود. تلاش براي جذب 400 نيروي «خودي» در وزارت ارشاد طي ماههاي قبل نيز نمونه ديگري از همين دست اقدامات است. به عبارتي با توجه به سوابق و همينطور كليت فرآيند فعلي به نظر ميرسد با يك تصميم سياسي به شدت غلط، تبعيضآميز و فاقد هر نوع استاندارد گزينش نيروهاي انساني بر مبناي شاخصهاي علمي و عملكردي مواجه هستيم نه يك برنامه منطقي و مطالعه شده، چراكه اگر چنين بود اين سياست «تحول» شاخصههاي پيش گفته در مقدمه همين يادداشت را با خود داشت و حداقلي از توضيح درباره ابعاد و شوون مختلف آن را شاهد ميبوديم. با اين وضع حدس زده ميشود كه اين اقدام بيش از آنكه مبتني بر مطالعات و پژوهشهاي مدون، بيطرفانه و كارشناسي درباره نظام آموزشي ايران بوده باشد، محصول جلساتي با افراد سياسي پشت درهاي بسته بوده. مگر اينكه دولت اسناد و جزييات اين برنامه «تحول» كه تمام آينده ايران را درگير خود خواهد كرد، منتشر كند.