جستارنويسي و فرم نوشتن جستار حركتي است در حاشيه. حركتي حاشيهاي كه در كنار مسير دانشگاهها، كتابها، مقالات علمي حركت ميكند. اما گاهي اوقات اين حاشيه بر متن غلبه ميكند و تاثير بيشتري به جا ميگذارد به همين جهت ميتوان فرم جستار را پيوندي بين دانش و رهايي دانست. كتاب «سياست جستار» كه اخيرا از سوي نشر ني وارد بازار شده تلاشي است براي معرفي اين فرم و شكل نوشتار كه از زبان متفكران مهمي مانند لوكاچ و آدورنو بيان شده است. گفتوگويي ترتيب دادهايم با امير كمالي گردآورنده و مترجم اين كتاب و همچنين مراد فرهادپور به عنوان يكي از مترجمان اين مجموعه كه هر يك نظرات خود را در اين باره بيان كردهاند.
بحث را از آقاي فرهادپور شروع كنيم. در آغاز بفرماييد جستارنويسي چيست و با چه تجربهاي پيوند ميخورد؟
مراد فرهادپور: اگر بخواهيم بهطور كلي به خود جستار نگاه كنيم و ارتباط آن را با عصر جديد، تجربه مدرن و سپس با شكلي از سياست رهاييبخش پيوند بزنيم بايد به ريشههاي تاريخي آن نگاه كنيم. تا جايي كه ميدانم جستارنويسي يا مقالهنويسي يا حتي رسالهنويسي همواره وجود داشتهاند. اگر شما به فلسفه قرون وسطي مثلا در الهيات مسيحي يا فلسفه يونان باستان نگاه كنيد، ميبينيد خيلي از آثار فلسفي به لحاظ فرم شايد بشود همين اسم جستار بر آنها گذاشت يا حتي متون بزرگتر عملا مجموعهاي از رسالههايي بودند كه يكي از قديسان يا يكي از آباي كليسا نوشته است و وقتي به آن مراجعه ميكنيد، ميبينيد كه عملا با مجموعهاي از جستار سر و كار داريد. بر اين اساس فكر نميكنم بحث خود جستار به عنوان شكلي از نوشتن را به دوره خاصي نسبت داد. نكته اصلي در اينجا تامل روي جستار در مقام شكل يا صورت فكر كردن و نوشتن است. اين تامل آگاهانه روي فرم نوشتن و تاكيدي كه بر شكل نوشتن در تمايز از محتواي آنچه نوشته و گذاشته ميشود، اين است كه جستار را مطرح ميكند و ارتباط آن با مدرنيته به حساسيت تفكر مدرن نسبت به خودش باز ميگردد؛ يك نوع تامل و تفكر فلسفي و طرح اين سوال كه محتواي تفكر تا چه حد ميتواند از شكل بيانش تاثير بپذيرد و رابطه ديالكتيكي ميان اين فرم و محتوا و به هر حال سوالبرانگيز شدن قالبهاي صوري فكر كردن و نوشتن براي تفكر مدرن در قياس با سنتهاي قبل. بر اساس همين اصل است كه عنوان اين مجموعه مقالات يعني سياست جستار را بر اساس همين تامل بر نفس يا تفكر فلسفي براي اينكه بتواند شكل نوشتن و محتواي نوشتن ارتباطي برقرار كند، قرار گرفت و از اين نظر جستار پيوند ميخورد با كليت خودآگاهي مدرن؛ تا آنجا كه اين خودآگاهي پايي در سنتهاي قبلي داشته باشد يا شايد خودش را به عنوان شكلي از نظام دانشي كه به صورت يك جانشين كامل بخواهد خود را مطرح كند. اتفاقا اين حاكي از يك جور شك و ترديد نسبت به خود و رابطه پرتنشي با گذشته است كه همراه با شكلهايي از شكاكيت يا حساسيت نسبت به سازش كاري يا تكرار بيهوده سنت شكل گرفته است.
كشاكش ميان فرم و محتوا همواره امري پرمناقشه در فضاي ادبيات و بهطور كل هنر و فلسفه بوده است؛ اينكه يك فرم چه ميزان بر محتوا تاثيرگذار است موضوعي است كه بسيار به آن توجه شده است. فرم جستار تا چه ميزان بر محتوا و فهم نويسنده تاثيرگذار است؟ اين تاثير تا كجاست؟
فرهادپور: تا آنجا كه ما جنبه ارتباط با فرم را مطرح كنيم، جستار را به عنوان يك قالب يا فرمي كه فشردهتر و كوتاهتر است و به لحاظ كمي زمان كمتري ميبرد بايد گفت اين فقط به كنش تفكر فلسفي برنميگردد. من ميتوانم به مقاله ادگار آلن پو درباره شعر اشاره كنم كه بحث او اين است كه شعر شكلي از منظومههاي شعري است در آنجا به اين نكته اشاره ميكند كه دوره و زمانه ما شعر بايد در يك نشست باشد و اگر غير از اين باشد بايد آن را به عنوان امر كهنه در نظر گرفت و بنابراين ميتوان گفت اين توجه به فشردگي به لحاظ زماني در همه ابعاد يك شكلي از تجربه مدرنيته است. در دل همين موضوع ميتوان به ديگر خصوصيات اين شكل از نوشتن يعني جستار پي برد و در واقع اين كاري است كه خود مقالات در كتاب حاضر انجام ميدهند.
آقاي كمالي شما به عنوان گردآورنده اين مقالات اگر امكان دارد كمي درباره كتاب و مفهوم جستار صحبت كنيد .
امير كمالي: در ايران چندان تاملي روي جستار انجام نگرفته است. مساله اصلي اينجا خودآگاهي قالب نوشتار است كه ابعاد فلسفي و معرفتشناسي پيدا ميكند. مساله اينجاست كه وقتي قالبي براي نوشتن پيدا ميكنيد اين بخشي از همين خودآگاهي است يعني اين قالب مسووليت خاصي را ميپذيرد. ما در ايران اثر مستقلي درباره essay يا جستار نداشتهايم يا چه به صورت تاليف يا ترجمه در اين باب تاملاتي داشته باشد. ايده جمعآوري اين كتاب هم به اين صورت بود كه سالها پيش بحث لوكاچ درباره جستار در مقدمه كتاب جان و صورت با ترجمه آقاي رضايي منتشر شده بود. اينجا ما انتخاب هوشمندانه لوكاچ را ميبينيم كه تاملاتي است كه درباره مفهوم جستارنويسي دارد ولي اين را در قالب يك مقاله يا جستار بيان نميكند، بلكه قالب نامه نوشتن براي يك دوست را برميگزيند. آنجا مطرح ميكند كه هرگونه تامل در باب جستار همانند نوعي هنر، متضمن فاصلهگيري هم هست همانگونه كه در مقاله پاياني همين كتاب از مايكل هامبورگر ميبينيم تامل در باب جستار نيازمند اين است كه از فضاي جستار دور شود. اين نامه، مقدمه كتاب جان و صورت شد. سالها بعد تئودورآدورنو يك موضع انتقادي نسبت به محتواي بحث لوكاچ ميگيرد كه در مقالهاي با عنوان «جستار به مثابه صورت» نوشته ميشود. آدورنو اين كار را به نوعي جزو كارهاي مهم و موفق خودش تلقي كرد. در اين ميان از سمتي هالوت كنتور به عنوان يكي از برجستهترين شاگردان و شارحان فلسفه آدورنو مقالهاي مينويسد كه بيشتر ميشود گفت شرحي است بر بحث آدورنو. يكي از مقالات مهم ديگر كتاب مقدمهاي است بر ترجمه انگليسي جان و صورت كه با قلم فيلسوف معاصر مشهور جوديت باتلر نوشته شده است. درواقع ما اينجا دو قطب اصلي و دو شارح را داريم كه هر كدام از اين دو موضوع دفاع ميكنند. همچنين دو مقاله ديگر كه يكي از آدورنو درباره زبان فيلسوفان است و يك مقاله هم از مايكل هامبورگر كه با بياني شاعرانه به بحث جستار پرداخته است.
جايگاه سنت جستارنويسي در ايران را چگونه ميبينيد؟
كمالي: در مورد جستارنويسي در فضاي ايران نكته اينجاست كه تا حد زيادي قالبهاي نوشتن در حوزه علوم انساني در ايران از آن قالبهاي مرسوم سراسر دنيا پيروي ميكند. شما اينجا هم با شكلهاي مختلف كتابنويسي و مقالهنويسي مواجه هستيد. از طرف ديگر سنت دانشگاهي در ايران مثل همه جاي دنيا فضاي غالبش فضاي مقالهنويسي و رسالهنويسي استاندارد است. يعني با فضايي مواجه هستيد كه اين مقالهها فرمت استاندارد دارد حاوي چكيده مقدمه و بحث اصلي و نتيجهگيري است و به همين صورت رسالههاي دكتري كه در دانشگاه نگاشته ميشود يك قالب از پيش موجودي دارد كه اساسا همه تجربههاي نظري و فكري بايد در همين قالبها ريخته شود و شكل بگيرد. فارغ از اين شما در تفكر آزاد در همين فضاي غيردانشگاهي با كتابهايي مواجه هستيد كه عموما اگر ترجمه نباشند يعني تاليفي باشند حاوي فصلبنديهايي هستند كه از قبل موجود بوده است؛ يعني همين بحثهاي مقدماتي، طرح كردن مساله، اهميت موضوع و نهايتا تاملات و نتايجي است كه نويسنده از متن خود حاصل ميكند. جستار از همه اينها تن ميزند. اما اين تن زدن لزوما به معناي اين نيست كه شما با يك متن غيرعلمي و غيرقابل استناد مواجه هستيد، بلكه به اين معناست كه اين قالب از نوشتار شكل خاصي از سياست نوشتن را دنبال ميكند در حقيقت سياستش مقابله با تمام اين سرعتگيرها، ترمزها يا بازدارندههايي است كه تفكر را به روش و قالب محدود ميكنند. مساله جستار به اين معنا غيرعلمي است نه به اين معنا كه حاوي استدلالهاي غلط يا احساسي است.
در ايران جستارنويساني هستند كه در اين تعريف جاي بگيرند؟
كمالي: در اين سنت شما با چهرههايي مواجه هستيد كه جستارنويسند. براي مثال فيگوري مثل شاهرخ مسكوب.او يكي از كساني است كه چراغ جستارنويسي در فضاي معاصر ايران را برافروخت و در حقيقت جستارهايي كه از او به جا مانده، با توجه به اينكه مسكوب تحت تاثير سنت انتقادي و جستارنويسي فرانسوي قرن بيستمي است، نشان ميدهد كه چگونه بدون گرفتار شدن به اتهاماتي غيرعلمي بودن، غيراستاندارد بودن يا احساسي بودن باز ميتوان متنهايي توليد كرد كه حامل حقيقت و رهايي باشند. همچنين ميشود از زندهياد مسعود يزدي ياد كرد. همچنين خودِ آقاي فرهادپور از پيشگاماني بودند كه در كتابهايي مثل عقل افسرده يا پارههاي فكر جستارنويسي مدرن انتقادي را در ايران توسعه دادند.
ارتباط جستارنويسي و مساله روش را چگونه ميشود توضيح داد؟
فرهادپور: اگر بخواهم جستار را فراتر از مساله كميت و فشردگي مطرح كنم، شايد بشود به جدايي آن از روش تاكيد كرد. اگر بخواهيم اينجا كتاب گادامر يعني «حقيقت و روش» را مطرح كنيم بايد بر اين امر تاكيد كنيم جستوجوي حقيقت را نميتوانيم به روش تقليل دهيم و اين جنبه ضد دكارتي دارد، چراكه با همان گفتار در روش دكارت تقابل دارد و همه تلاش او براي اين است كه روشي براي تفكري كه به حقيقت مطلق برسد يا يك روشي براي رسيدن به يقين پيدا كند. از اين نظر جستار مقابلهاي است با اسطوره علم به مثابه تفكر روشمند و يگانه شكل از دستيابي به حقيقت آن چيزي كه در قالب انواع پوزيتيويسم نه فقط در علوم طبيعي، بلكه بعدا از طريق آگوست كنت و ديگران در علوم انساني هم جا افتاد و اصولا مفهوم علم به عنوان چيزي در تقابل با الهيات، فلسفه، ادبيات، اسطوره و... قرار گرفت كه مبنايش چيزي نيست جز روشمندي و دنبالكردن يك روش از پيش تعيين شده كه امكان رسيدن به حقيقت صرفا در گرو آن است. از اين جهت جستار مقاومتي است در مقابل آن دوران از علوم انساني كه قصد داشت پوزيتيويسم را بر اين علم حاكم كند و همچنين اشارهاي است به دوران نوكانتي كه بحث روش در علوم انساني بسيار اهميت پيدا كرده بود. از اين جهت جستار مقاومتي است در مقابل اين انگاره كه علم تنها مسير نيل به حقيقت است. درواقع جستار را ميتوان شكلي از تفكر دانست كه در آن تقابل با يك شكل از اسطوره روشنگري قرار ميگيرد كه خود را به ظاهر در تقابل با اسطورهها ميدانست.
جستار به لحاظ يك شكل خاص از نوشتن كه به قول شما به نوعي به فهم تجربه مدرن كمك كرده با چه نوع قالب يا رخداد انديشه قابل مقايسه است؟
فرهادپور: جستار را ميتوان با رخدادهاي مهم در حوزه هنر، شعر و ادبيات كه از قرن 19 به اين سو شكل گرفت، مقايسه كرد جايي كه در شعر، نقاشي، موسيقي به ويژه از قرن 19 به اين سو شامل تامل آگاهانه روي روشها و شيوههاي گوناگون بيان در تمامي اين رشتهها هستيم. مثلا شاهد شعري هستيم كه از قافيه و وزن فرار ميكند يا قالبهاي سنتي كه وزن و قافيه را ميشكنند. به ويژه در زبان فرانسه يعني بعد از بودلر، آلارمه، رمبو و... يا در نقاشي كه اكسپرسيونيسم قالبهايي كه مربوط به پرسپكتيو شكلهاي قديمي نقاشي است را ميشكنند و تغيير ميدهند. مجسمهسازي و خيلي از اشكال ديگر هنري و فرهنگي .
چه عامل و رخدادي باعث شد كه اين فضا شكل بگيرد و اين فرم يا بهتر بگوييم اين نوع از نگاه به وجود بيايد؟
فرهادپور: چون همه اين رخدادها همراه بودند با سنتشكني، آوردن امر نو، كنار گذاشتن تكرار، كندن از موضوعات سنتي و كندن از مرجعيت و اقتدار سنت و... كه همه اينها را با يك شكلي از راديكاليسم و انتقال اين راديكاليسم به عرصههاي مختلف تجربه بشري از زندگي روزمره تا همه سطوح بالاتر كه باعث شده اين مدرنيسم هنري اسمش گره بخورد با راديكاليسم و سنتشكني و ايجاد گسست با منفيت كه همه اينها ميتوانند ارتباط پيدا بكنند با مفهوم سوژه و همچنين تفكرات انتقادي كساني مانند نيچه، فرويد، ماركس و... من فقط از اين مقايسه استفاده كردم براي اينكه بگويم اين بحث روش در ابتداي شكلگيري علوم انساني در آلمان همراه با وبر و زيمل همچنين بحثهاي ديلتاي و... بود كه همگي به نوعي زير نفوذ فضاي نوكانتي بودند. اين فضاي نوكانتي همراه به نوعي پسروي به روش و بحران و اضطراب همراه بود.
آقاي كمالي به نظر شما چه تفاوتي است بين جستارنويسي و متون ژورناليستي كه در فضاي مطبوعات و رسانه منتشر ميشود؟
كمالي: در فضاي فرهنگي ايران براي شناسايي وضعيت جستار به يك مقايسه با نوشتار ژورناليستي يا روزنامهاي هم نياز داريم. مساله اين است كه ما از يك طرف در دهههاي گذشته نمونههاي درخشاني از جستارنويسي را داريم كه مثالهايش را گفتم. اما اين ظن هم هست كه آيا آنچه ما جستار ميخوانيم همپوشاني يا نوعي اينهماني با زبان ژورناليستي دارد يا خير؟ در ايران از آنجا كه هيچ وقت ظرفيتهاي اين قالب به تامل گذاشته نشد يا اينكه بحث نشد چرا ما جستار مينويسيم و چرا از اين قالب استفاده ميكنيم. زماني كه اين پرسشها مطرح ميشوند ما با پرسش سياست ورزيدن آن سوژه مواجه ميشويم يعني در حقيقت قرار است كه يك كنشي از سوي آن سوژه سر بزند كه شكل خاصي از سياست را اعمال كند تا اهداف خاصي را نيز دنبال بكند. ما به ميانجي جستار به اهدافي دست پيدا ميكنيم كه نميتوانيم با كتاب يا مقالات علمي به آنها برسيم. به اين معنا گفتار درباره جستار در ايران وجود نداشته يا فرضا خودآگاه نشده و در سنتهاي قديم كه قدما رساله يا كتاب مينوشتند اين معنا از جستار مرسوم نبوده است. همينطور در فضاي فكري معاصر هم جاي اين موضوع خالي بود. در نتيجه خالي بودن اين عرصه تامل در باب جستار، باعث ميشود كه ما تفاوتهايش را با متن ژورناليستي مورد تامل قرار ندهيم. متن ژورنال به دليل پيوند خوردن متن با سطح فكري مخاطب ماهيت محتواي خودش را پيدا ميكند. حال اينكه هيچ وقت جستار خودش را تقليل نميدهد، شايد همين امر يك فاصله جدي بين جستارنويسي و متن ژورنال باشد. از طرفي ديگر شكلي خاص از علمي بودن در جستار وجود دارد كه تفاوتهاي شكلي و فرمي با متنهاي دانشگاهي دارد به اين معنا نيست كه عاري از هرگونه استدلالي است يا شما هرگونه ادعايي ميتوانيد بكنيد بدون اينكه آن را اثبات بكنيد و فرضا بتوانيد راحت از كنار اثبات علمي طفره برويد. مساله اين است كه شكل استدلال آوردن در آن قالبها متفاوت است. اين شكل بر پايه نوعي درونماندگاري استوار است. اين درونماندگاري يك كنش ديالكتيكي براي جستار به همراه دارد. از يك سو نسبت به سوژهاي كه دارد، تامل ميكند، به شدت وابسته است و آن را به شكل درونماندگار مورد بررسي قرار ميدهد. يعني از سوژه خودش جدا نميشود و سوژه فقط يك نقطه عزيمت نيست كه جستار را پرتاب بكند به فضاهاي دور. از سمت ديگر جستار از نوعي آزادي بوطيقايي يا هنرمندانه بهرهمند است كه ميتواند آن را از اين ملغمههاي دانشگاهي فراتر ببرد. فضايي كه نوعي استقلال را هم براي خود جستار به همراه دارد يعني فقط به دليل وصل بودن به سوژه جستار نيست كه اين فرم مهم است.
در كتاب سياست جستار لوكاچ نظر محوري و بسيار مهمي درباره بحث جستار مطرح ميكند اگر امكان دارد كمي درباره نسبت لوكاچ با بحث جستار صحبت كنيد.
فرهادپور: در واقع فيگور لوكاچ يكي از نقاط شروع تامل روي بحث جستار است. او به يك شكل آگاهانه جستار را در تقابل با گفتار دانشگاهي و علم قرار ميدهد. سنتي كه در آن با كتابهاي قطور ختم نميشود، مساله اين است كه دانشگاه به عنوان كارخانه به عنوان توليد فرهنگ و كتاب كه ما امروزه شاهد اين هستيم چطور ميتواند مفاهيمي مثل كتاب و مقاله را بيمعنا بكند. خود لوكاچ به عنوان يك نوكانتي راديكال كه در آن مرحله بين كانت و هگل در رفت و آمد بود؛ در يك جور تنش بين فردگرايي كانتي و توجه به تاريخ و جامعه از ديدگاه هگل كه نهايتا اين تنش را با ماركسيست شدن حل كرد. در آن مرحله شاهد هستيم چگونه باز سياست جستار گره ميخورد با سياست به معناي خاصش به عنوان كنش و تفكر سياسي به ويژه يك تفكر ضد سرمايهداري يا ضدسلطه با رنگ و بوي كاملا سوسياليستي. در اين فضا از همان آغاز در فشارها و بحرانهايي كه لوكاچ را به سمت ماركسيسم و نگارش تاريخ و آگاهي طبقاتي برد. شاهد اين هستيم چگونه مفهوم جستار در مقام شكلي از نوشتن با يك نوع خاصي از شكل سياست رهاييبخش گره ميخورد يا با نوعي مقابله با خنثي شدن گفتارهاي راديكال علوم انساني جديد در قالب همين گفتار آكادميك يا دانشگاهي.
آدورنو چه موضعي درباره اين فرم و نظر لوكاچ داشت؟
فرهادپور: همانگونه كه خود آدورنو در مقالهاش گفته است به هر حال نوعي ديالكتيك هست بين فرم و محتوا چيزي به مثابه فراتر رفتن از فضاي خفقانآور روش كه در نهايت پيوندي بين راديكاليسم سياسي برقرار ميكند. ما به نوعي در انديشه آدورنو با نوعي مقابله با روش روبهرو هستيم. آدورنو كتابي با عنوان «عليه معرفتشناسي» دارد كه در آنجا با كوبيدن مفهوم روش از طريق وسط كشيدن پاي كساني مثل ماركس و نيچه، پديدارشناسي هوسرل را مورد نقد قرار ميدهد. آدورنو در مقدمه كتابش به نوعي نشان ميدهد چگونه تفكر معطوف به حقيقت از قالب علمي محض جدا ميشود. در واقع در تفكر آدورنو با نقد عليه نظامسازي قصد دارد پيوندي بين مفهوم جستار و دانش رهاييبخش برقرار بكند. براي اين كار حتي به فلسفه هگل هم نقد وارد ميكند، چراكه از قضا هگل نيز خود يكي از كساني است كه فلسفه را در چارچوب يك نظام معرفي ميكند. تاكيد آدورنو بر نفي و ديالكتيك منفي به نوعي اين جمله هگل را نقد ميكند كه ميگويد: «كل، حقيقت است.» در اينجا تفكر با امتناع از روشمندي ميتواند شكلي از نوآوري را در پي داشته باشد. درواقع نظر آدورنو همان چيزي است كه در ديالكتيك روشنگري هم به آن اشاره دارد كه چگونه با اسطوره كردن علم، خود علم هم از قضا تبديل به يك افيون جديد ميشود كه اتفاقا شكل جستار ميتواند حركتي عليه اين سلطه باشد.
به اين معنا آيا ميتوان جستارنويسي را يك فرم مدرن دانست؟
كمالي: جستار رابطه تنگاتنگي با وضعيت مدرن دارد. همين ساختار رسالهنويسي كه غالبا در غرب به صورت مكتوبات كشيشان و قديسان و آباي كليسا بوده از ديگر سو در شرق هم رساله دست متفكريني بوده كه تاملات الهياتي داشتهاند از قضا اين در دوران مدرن است كه آن شكافي كه انسان مدرن بر ميدارد يعني انساني كه حريم خصوصي و عمومياش از هم تفكيك ميشود؛ انساني كه آن وحدت سمبليك جهان ماقبل مدرن را نميبيند و در خود ندارد انساني كه دچار تناقضها و پارادوكسهاي مدرن است و اين پارادوكسها همانگونه كه والتر بنيامين در مقدمه كتاب «خاستگاه سوگنامه آلماني» بدان اشاره ميكند، خود حاوي شكل يا فرم هستند يعني شما در جهان مدرن با تضادها و تناقضهايي مواجه هستيد كه شكل دارند. فرم داشتن به ميانجي تفكيك شدن يا قطعه قطعه شدن است كه رخ ميدهد. همانگونه كه ليندا نايكلين در كتاب «قطعه» ميگويد: عصر مدرن عصري است كه ماهيت اشيا از راه قطعه قطعه شدن بازشناخته ميشود. در تناظر با چنين جهاني كه همه چيز در آن تكه تكه يا ترك برداشته است انسان مدرن را با فرم جستار پيوند ميزند. به اين دليل كه همين فرم از نوشتار است كه حاوي اين قطعهبودگي است. شما معمولا با جستارهايي مواجه هستيد كه مرز مشخصي با جستارهاي قبل و بعد خود دارد و اساسا در فرم خودش است كه به همين پديده در جهان مدرن واكنش نشان ميدهد. در همين سنت تفكري انتقادي بعد از ماركس به ويژه در همين مكتب فرانكفورت كه قسمتي از كتاب متعلق به بحثهاي آنهاست، شما ميبينيد كه اساسا نگاه كسي مثل آدورنو و تبع او هالوتكنتور نگاهي است متاثر از آن خصلت قطعهنويسي والتر بنيامين. او در نثر خيابان يكطرفه يا در پروژه پاساژها اين شيوه را پياده ميكند. اين تاكيد بنيامين بر رابطه جهان مدرن و نوعي رفلكشن جهان مدرن در فرم نوشتار مدرن است. بنابراين انتخاب جستار به معناي يك انتخاب ماركتي يا بازاري نيست كه هر موضوعي را دوست داشتيد انتخاب كنيد. قضيه از اين قرار است كه حرف زدن درباره بودلر يا پروست يا بعضا پاساژهاي پاريس مستلزم انتخاب قالبي است كه آن تناقضها و گسستهاي جهان مدرن در آن رسوب كرده و تهنشين شده است. وضعيتي كه در آن همه چيز تكه پاره است و هيچ امر باثباتي وجود ندارد. به قول بودلر همه چيز در اين جهان، مثل خانواده، دوستان، شهرت و ... به طرفهالعيني دود ميشود و زوال مييابد؛ در نتيجه شاعر عاشق ابرهاست، ابرهايي كه براي لحظهاي ظاهر ميشوند و ميگذرند. اين ابرهاي گذرنده روح مشترك هم سوژه مدرن و هم تامل يا رفلكشني است كه به سوژه مدرن فكر ميكند كه ما اسم آن را جستار ميگذاريم. به اين معنا ميشود گفت كه كل سنت انتقادي متاثر از همين فرم قطعه نويسانه بنيامين است .