درباره فيلم «بيمادر»
روي دور تكرار
سارا سيستاني| ماهي سياه كوچولو گفت: «...مثلا اين را فهميدهام كه بيشتر ماهيها، موقع پيري شكايت ميكنند كه زندگيشان را بيخودي تلف كردهاند. دايم ناله و نفرين ميكنند و از همه چيز شكايت دارند. من ميخواهم بدانم كه راستي راستي زندگي يعني اينكه توي يك تكه جا، هي بروي و برگردي تا پير بشوي و ديگر هيچ يا اينكه طور ديگري هم توي دنيا ميشود زندگي كرد؟...» تحقق رويا شايد بارزترين نتيجهگيري باشد كه بتوان از داستان «ماهي سياه كوچولو» صمد بهرنگي گرفت؛ همان قصهاي كه يكي از مهمترين جملاتش را در ابتدا خوانديد.اما چه لزومي داشت كه به اين قصه اشاره كنم، چون يادم افتاد اين داستان را در يك فيلم زماني كه «اميرعلي» براي «عرفان» در ماشين تعريف ميكند و ميانه داستان «اميرعلي» به خواب ميرود، شنيدم. چه فيلمي؟ «بيمادر» به كارگرداني سيدمرتضي فاطمي و تهيهكنندگي محمدرضا مصباح و علي اوجي. اين قصه نه تنها براي مخاطب جذاب بيان نميشود تا بعد از تماشاي فيلم تصميم به خواندن آن بگيرد، بلكه هيچ جاي قصه با روند فيلم و حتي مفاهيم همخواني ندارد و از كاركرد منطقي نيز بيبهره است. اما روند فيلم چگونه پيش ميرود و چه مفاهيمي را در خود گنجانده است؟ ابتدا لازم است به خلاصه داستان فيلم اشاره كنم: «(مرجان و اميرعلي) با بازي ميترا حجار و امير آقايي كه بچهدار نميشوند، براي اجاره رحم سراغ (مهروز) با بازي پرديس پورعابديني ميروند كه پسرش در نوبت پيوند كليه قرار دارد. مرجان كه متخصص زنان يك بيمارستان است، قبول ميكند هزينههاي عمل فرزند (مهروز) را به شرط اجاره رحم بپردازد.»مخاطب داستان زندگي اين ۳ نفر را در كنار هم ميبيند، اما هنگام تماشاي اثر از ميان اطلاعاتي كه به او داده ميشود بايد به دنبال اصل مطلب بيمادر بگردد. در اين مسير نه تنها بازي بازيگران چنگي به دل نميزند كه مخاطب تا پايان فيلم به واسطه بازي خوب آنان، «بيمادر» را دنبال كند و با شخصيتها همراه شود، بلكه فيلمنامه اثر هم در ارتباط با مخاطب بسيار ناموفق است، چون سوژه تكراري و كليشهاي است و بدون خلاقيت پيش ميرود يعني گره در قصه ايجاد ميكند و بحران ميسازد، اما هنگام گسترش آن درجا ميزند و به سادهترين شكل ممكن از آنها رد ميشود تا جايي كه مخاطب را در پايان فيلم با سوالهاي بيجواب بسياري تنها ميگذارد. به عنوان مثال مخاطب در پايان فيلم از خود ميپرسد، رابطه بين «مهروز» و «اميرعلي» كه مابين دوست داشتن و احترام است، چرا باعث حسادت «مرجان» شد؟ علت انتخاب شغل روانپزشك براي «اميرعلي» چيست و چرا فيلم به اين بُعد از كاراكتر و تقاطعش با بحران زندگياش نميپردازد؟ هدف از خلق كاراكتر «دايي» با بازي پژمان جمشيدي چه بود؟ شخصيتي كه در سطح باقي ماند و از آن استفاده نشد. حتي حضور الكن علي اوجي و همچنين 10 سوال ديگر كه كارگردان گويا نتوانسته با توجه به هدف فيلمنامه پاسخي به آنها بدهد. «بيمادر» با وجود تمام نقاط ضعف، يك نقطه قوت دارد و آن هم بازي پرديس پورعابديني است. بازيگري كه از انتخاب نقشهاي متفاوت هراس ندارد و ميتواند خوب ظاهر شود. همچنين شايد بتوان گفت تنها نكته مثبت، موسيقي متن فيلم باشد كه قابل توجه است و خودنمايي ميكند. حتي مساله مادرانگي در فيلم نيز در نهايت به اندازه همان لالايي شيرين كه مخاطب در طول داستان ميشنود، پديد آمده و در همان حد باقي ميماند.