سياست سيطره همهجانبه
بهطوري كه چند سال پيش كشتيگيري كه قهرمان جهان هم شده بود، كتابي را در باب نماز خواندن يا چيزي شبيه اين نوشته بود كه موجب تمسخر گرديد. يا راهاندازي هيات و برنامههاي مذهبي و سياسي از جانب آنان براي استفاده از امكانات و رانتهاي حكومتي از اين جمله است.
هنگامي كه سياست را بر همه عرصهها تحميل كنيم بهطور طبيعي آن را ضربهپذير ميكنيم. دقيقا مثل سيبل يا نشانهاي است كه خيلي بزرگ باشد و هر آدم عادي هم ميتواند آن را هدف تير خود قرار دهد. در اين حالت هر رفتار عادي هم ميتواند عليه سياست رسمي تلقي شود. حتي كار به جايي ميرسد كه در ميان اين افراد و سلبريتيهاي ورزشي كساني پيدا ميشوند كه در مقام رهبري اپوزيسيون ايفاي نقش ميكنند.
مشكل اين است كه رويكرد غالب در ايران نميخواهد بپذيرد كه سياست مثل هر حوزهاي ديگر، هرچند مرتبط با ساير حوزههاست ولي استقلال نسبي و مرزهاي شناختهشدهاي دارد. قرار نيست فرهنگ، ورزش، رسانه، دين، اقتصاد، دانشگاه، آموزش، خانواده و... همه و همه در خدمت سياست درآيند و در ذيل و تابع آن تعريف شوند. اينكه كتابهاي آموزش عمومي را پر ميكنيد از مطالبي كه نسبت آن با واقعيت اندك است ولي در خدمت سياست جاري است، موجب ميشود كه دانشآموزان از آن منزجر شوند. استاديوم فوتبال يا هر ورزشگاه ديگري براي پر كردن اوقات فراغت از طريق ديدن يك مسابقه هيجانانگيز و تخليه انرژي رواني و قدري كُريخواني براي تيم محبوب است، كمتر كسي به موضوعات و نمادهاي غير مرتبط به آن برنامه توجه ميكند. نمايش اينها فقط به خاطر خوشايند مديران سياسي است. چنين تعارضاتي كه ناشي از گسترش سيطره سياست بر همه امور است، محدود به مورد اخير نميشود. ولي در ورزش به دليل شرايط خاص خود، خيلي زود بازتاب پيدا ميكند و به خبر مهمي تبديل ميشود. در حالي كه نمونههاي آن در حوزههاي ديگر كمتر بازتاب خبري پيدا ميكنند يا عوارض آنها به اين راحتي آشكار نميشود. اين يكي از ايرادات جدي به رويكرد كلان در كشور است كه بايد اصلاح اساسي شود.