۶ هزار بمب تنها در ۶ روز!
مهرداد حجتي
خبر ۶۰۰۰ بمب در ۶ روز! خبر تكاندهندهاي بود! اينكه اسراييل توانسته ظرف ۶ روز، ۶۰۰۰ بمب بر سر مردم غزه بريزد، آنهم در منطقهاي كه فقط ۳۶۵ كيلومتر وسعت دارد! هولناك است. روزي هزار بمب سهميه مردم بيپناهي كه در ميان ديوارهايي سالها زندانياند و حالا هم در جنگ ميان دو گروه اينچنين تلف ميشوند. خبرنگار بيبيسي نوشته بود: «در مقام مقايسه فقط كافي است اين حجم از بمباران با بمباران ائتلاف جهاني عليه داعش مقايسه شود كه بهطور متوسط ۲۵۰۰ بمب در ماه روي منطقهاي به وسعت ۴۶ هزار كيلومتر مربع ريخته بود!» حجم ويرانيها در غزه چنان هولناك است كه از تصور بشر خارج است. روزنامه بسيار معتبر نيويوركتايمز در گزارشي از حجم گسترده كشتهها و زخميها خبر داده است. از پر شدن بيمارستان بزرگ شهر كه ديگر جايي براي پذيرش مجروحان ندارد. سردخانه شهر از كشتهها پر شده است و مردم حتي فرصتي براي جمع كردن وسايل مورد نيازشان نداشتهاند. بمباران بيوقفه اسراييل و انهدام ساختمانهاي مسكوني، آنها را با مرگ و آوارگي روبرو كرده است. به يقين اين بهترين فرصت براي نخستوزير تندرو و جنگطلب اسراييل بود تا بتواند به روياي ديرينه جنگطلبان صهيونيست جامه عمل بپوشاند. آنها سالها در پي تصرف اين تكه از خاك بودهاند و حالا اين بهترين فرصت براي آنهاست تا اسب خود را تا انتهاي آن سرزمين بتازند. اسبهايي كه سالهاست زين كرده داشتهاند و اينك جامعه جهاني اين اجازه را به آنها داده است تا با كشتار به خواسته خود برسند! پا در خون بگذارند و پيش بروند. چنانكه از امروز تانكها را به سوي آن سرزمين راندهاند تا به شكل زميني در مناطق بمبارانشده پيشروي كنند. اسراييل ضربالاجل ۲۴ ساعته براي تخليه غزه اعلام كرده است! سازمان ملل به آن واكنش نشان داده است. اما دولت تندروي صهيونيستها آن واكنش را به سخره گرفته است! چنانكه جهان را هم به سخره گرفتهاند. سالهاست كه گروهي جهان را به گروگان گرفتهاند تا انتقام پيشينيان يك قوم را از مردمان يك منطقه از جهان بگيرند! اتفاقا مردمي كه هيچ نقشي در آن جنايات در جنگ جهاني نداشتهاند! كلا جهان عجيبي است! زمانه عجيبي هم هست! مثل دوران جنگ هشت ساله كشور خودمان. زماني كه يك ديكتاتور قلدر منطقه به مرزهاي زميني و هوايي ما حمله كرد و جهان در برابر آن تجاوز ساكت ماند! فقط به اين خاطر كه يكسال پيش از آن در ۱۳ آبان ۵۸، گروهي دانشجو سفارت امريكا را در تهران تصرف كرده بودند! دانشجويان مسلمان پيرو خط امام خواستار بازگرداندن شاه از امريكا براي محاكمهاش در تهران شده بودند! امريكا شوكه شده بود. همانطور كه كل جهان! تصرفي كه قرار بود سه روزه و كاملا كوتاهمدت باشد، به يكباره ماهها طول كشيده بود و همه كشورهاي عضو سازمان ملل را نگران كرده بود. البته جز چند كشور همراه با دولت انقلاب، نظير كوبا و ليبي و كره شمالي. كشورهايي هم كم و بيش در اين ميانه سكوت كردند تا آن روزها سپري شود كه به زودي سپري نشد. به همين خاطر، وقتي يكسال بعد در روز پاياني تابستان ۵۹، ارتش صدام به ايران حمله كرد، صداي هيچ مجمع جهاني در نيامد. رابطه قطعشده ايران با امريكا نه تنها هيچ كمكي نكرد كه حتي اوضاع را هم پيچيده كرد. ايران به خاطر اشغال سفارت امريكا، از سوي امريكا و برخي متحدانش تحريم شده بود و حالا با آغاز جنگ، ابران در محاصره اقتصادي و تسليحاتي در آمده بود. مردمي كه در بهمن ۵۷، با برانداختن رژيم شاه، قصد تسلط بر سرنوشت خود را داشتند، به يكباره با حوادثي روبرو ميشدند كه پيشتر حتي به آن فكر هم نكرده بودند. اشغال سفارت يك ابرقدرت در تهران و سپس جنگي كه در آن روزها پاياني براي آن متصور نبود. همهچيز عجيب بود. نسلي كه نه تجربه انقلاب داشتند، نه جنگ، حالا هم انقلاب را تجربه كرده بودند و هم جنگ را. اتفاقهاي ديگر هم بود. اتفاقهايي كه براي آن نسل تازگي داشت. مثل حوادث و درگيريهاي خرمشهر يا گنبد و با كردستان، هر روز خبري از اينسو و آنسوي كشور شنيده ميشد و دولت مركزي هم كه تجربهاي از كشورداري نداشت مدام با آزمون و خطا امور را پيش ميبرد. كشمكش جناحهاي سياسي در پايتخت هم بود. مثل حزب جمهوري با دولت موقت مهندس بازرگان كه در نهايت با اشغال سفارت امريكا استعفا داد و كنار رفت. ميان برخي اعضاي شوراي انقلاب هم اختلاف بود. يكي، دو ماه پس از پيروزي انقلاب، موج ترورها هم آغاز شده بود. ترور آيتالله مرتضي مطهري، در ارديبهشت ۵۸، خيليها را بهتزده كرد. خصوصا وقتي گروهي بچه مسلمان كه رهبرشان يك طلبه جوان به نام گودرزي مسووليت آن ترورها را برعهده گرفت! همه جوان و نماز خوان و اهل مسجد. براي خودشان عقايدي داشتند! پيش از شناسايي و دستگيري اما همه انگشتها به سوي گروههاي كمونيست نشانه رفته بود. گروههايي كه در پيروزي انقلاب با انقلابيون مسلمان همكاري كرده بودند و در بازگشت نظم به پايتخت نقشي برجسته داشتند. پس از انقلاب، دولت مركزي قدرت كافي براي كنترل امور را نداشت. راهاندازي كميته انقلاب به موازات شهرباني و ژاندارمري، نه تنها چندان كمكي به نظم عمومي نداده بود كه حتي در مواردي موجب بر هم خوردن نظم هم شده بود. به همين خاطر هم در نهايت آيتالله خميني طي فرماني آن را منحل و پاسداران كميته را در شهرباني ادغام كرده بود. اوضاع پس از گذشت نزديك به دو سال در آغاز جنگ چندان خوب پيش نرفته بود. خصوصا كه رفتهرفته مسعود رجوي با حكومت زاويه پيدا كرده بود و ابوالحسن بنيصدر هم از سوي برخي چهرههاي تصميمساز نظام، مورد قبول واقع نشده بود. كسي كه قرار بود به عنوان رييسجمهور و فرمانده كل قوا، امور جنگ را در دست گيرد و اوضاع كشور را گاه در اتاق جنگ بررسي كند. جنگ را عراق با بمباران برخي نقاط مهم، نظير فرودگاه مهرآباد آغاز كرده بود. همينطور حمله زميني به مرزها و تصرف پاسگاههاي مرزي و بعد اشغال بخشي از نوار مرزي و تخريب روستاها و آباديهاي نزديك مرز. اما آنچه شرايط جنگ را دشوار كرد، اشغال خرمشهر بود. آنهم پس از ساعتها و روزها مقاومت. اتفاق تلخي بود. ايران داشت در آتش جنگ ميسوخت، اما جامعه جهاني، روي همه اين اتفاقها چشم بسته بود. صدايي از هيچ دادخواهي بلند نبود. بسياري از امرا و افسران ارتش را تندروهاي انقلابي در همان روزها و هفتههاي نخست پس از پيروزي انقلاب اعدام يا پاكسازي كرده بودند و حالا ارتش بخشي از توان خود را همراه نداشت. به همين خاطر هم در همه خطوط غافلگير شده بود. خرمشهر به دست ارتش متجاوز سقوط كرده بود و اهواز هم از يكي دو محور محاصرهشده بود. بعدها پس از پايان جنگ، وقتي گور دستهجمعي دختركاني كه در نزديكي سوسنگرد پيدا شد كه پس از تجاوز به دست ارتش عراق كشته شده بودند. ابعاد جنايتي كه ارتش متجاوز صدام به وجود آورده بود رفته رفته آشكار ميشد. جامعه جهاني در تمامي آن سالها، در برابر تجاوز به خاك كشورمان سكوت كرده بود. آنها حتي در طول جنگ به تحريم ايران، ادامه دادند و حلقه محاصره را هم تنگتر كردند.