نگاهي به زيباشناسي روايت در «سال گذشته در مارينباد» ساخته آلن رنه
ضرورت «غيرمتعارف» در جهان «متعارف»
محسن خيمهدوز
الف: تجربه «غيرمتعارف»
هر نوازندهاي قبل از نواختن بايد سازش را كوك كند. هر خوانندهاي بايد قبل از خواندن احساسش را و تحريرش را با دستگاه و گوشههاي دستگاهي كه ميخواهد در آن بخواند «كوك» كند. (با صداي كوكشده در ابوعطا يا چهارگاه نميتوان در ماهور خواند). هر بازيگري بايد بدنش و احساسش را با نقشي كه ميخواهد بازي كند، كوك كند.
ذهن كوكشده در يك نگاه بسته، در يك ديسيپلين بسته، در يك عادت بسته، در يك ساختار حزبي، سياسي، حكومتي بسته، در يك سنت خانوادگي، قبيلهاي بسته، در يك فلسفه بسته و در يك زبان بسته نميتواند «غيرمتعارف» را بفهمد مگر آنكه كوك ذهنش را تغيير داده، از «جهان متعارف» خارج شده و آن را براي فهم «غيرمتعارف» كوك كند. به ميزاني كه ذهن بتواند وارد «بازي تغيير كوك» بشود به همان ميزان هم از «متعارف» فاصله گرفته و گامي به سوي فهم «غيرمتعارف» برداشته است «ذهن تاريخي» از اين منظر يعني «مسير حركت ذهن در مواجهه با تغيير كوك ذهن».
ب: «سال گذشته در مارينباد»
فيلم مشهوري است از «آلن رنه» كارگردان شاخص فرانسوي كه بر اساس فيلمنامهاي به همين نام از نويسنده مشهور فرانسوي «آلن رُب گريه»، ساخته شده و نماد مشخصي است از يك فيلم «غيرمتعارف» كه با «ذهن متعارف» نميتوان آن را ديد و فهميد. از طرف ديگر نفهميدن آن هم نفهميدن بخش مهمي از تاريخ سينما و ادبيات است. «رُب گريه» نگارش فيلمنامه «سال گذشته در ماريان باد» را در فاصله سالهاي ۱۹۶۴- ۱۹۶۱ انجام داد و پس از آن، فيلم توسط «آلن رنه» ساخته شد و جايزه شير طلايي جشنواره ونيز را از آن خود كرد.
«سال گذشته در مارين باد» از آغازگران سينماي مدرن جهان است كه توانست قواعد كلاسيك قصهپردازي در سينما را تغيير دهد و به جاي آنكه قصه را با آغاز، نقطه اوج، پايان مشخص و با روايتي خطي و سرراست تعريف كند، از فرمي پيچيده در شخصيتپردازي و روايت استفاده كند تا فيلم به يك معماي چندوجهي و پيچيده و گاه غيرقابل رمزگشايي تبديل شود. ابهام در وقوع عشقي ميان شخصيتهاي داستان فيلم، يكي از همين موارد است. و البته اين ابهام با بنيانهاي زيباشناختي قوي همراه است و به همين دليل هم با شلختگي و ابهام موجود در «سينماي متعارف» فرق دارد. اگر ابهام زيباشناختي «سال گذشته در مارين باد» از زمان اولين نمايش فيلم تاكنون همچنان باقي است به همان علتي است كه خود «آلن رنه» در مصاحبهاي گفته بود، او ميگويد:
«من فكر نميكنم «سال گذشته در مارينباد» يك معما باشد. هر تماشاگري راهحل خود را براي اين مساله پيدا ميكند اما اين راهحل براي همه نميتواند يكسان باشد.»
«پالين كايل» منتقد امريكايي فيلم كه «ابهام» را از «زيباشناسي ابهام» جدا ميكند، «سال گذشته در مارين باد» را يك «فاجعه بيهدف» ميخواند و آثار رنه را رد كرده و ميگويد: «رنه چيزي جز فرم نيست، بيهيچ فهمي از شخصيت يا احساس».
در اين فيلم، بر خلاف نظر «پالين كايل» كاراكترها با مسائل پيچيده شخصيتي خود مواجه ميشوند. اگر ابهامي در روايت فيلم هست برآمده از شخصيت چندوجهي و ابهامهاي ذهني و رفتاري خود انسانهاست كه «آلن رنه» (و «رُبگريه» نيز) به آن مسائل به خوبي توجه كردهاند. مسائلي چون: تصورات پيچ در پيچ ذهن انسان، عاشقانههاي پر رمز و راز آدمي، افكار و آرزوهاي به وقوع نپيوسته انسان، خيالهايي كه در گذشته تجربه شده ولي از ياد برده شده، دوباره تجربه مجدد آنها از سر گرفته ميشود. همراه با ايجاد چنين پرسشهايي: چرا مرد آگاهانه عاشق زني مجهول و ناشناس ميشود؟ چرا زن اين عشق را فراموش كرده؟ چرا زن در پايان سخنان و داستان مرد را باور ميكند؟ آيا مرد مبهم و روياگون براي زن هم نماد عشق است؟
فيلم به اين ترتيب به «خلق موقعيتها»يي ميرسد كه در آنها «انسان به مثابه مساله» به تصوير كشيده ميشود به جاي آنكه شخصيتها به روايت داستان و قصه بپردازند و شايد به همين دليل است كه منتقدي چون «پالين كايل» ميگويد كاراكترهاي فيلم «سال گذشته در مارينباد»، شخصيت و احساس ندارند. در اين فيلم اين «موقعيت»هاست كه تبديل به كاراكتر ميشود نه «تيپ»ها. در چنين «موقعيت»هايي، كاراكترها خود را در گذشته گم كردهاند، گذشتهاي تاريك و مبهم كه مبناي ساختن آيندهاي ايدهآل شده است. زيرا فيلم «فيلم سال گذشته در مارين باد» برخلاف «عرف متعارف»، نه يك فيلم كاراكترمحور، حادثهمحور، تيپمحور، قهرمانمحور و ضدقهرمانمحور، بلكه فيلمي «موقعيتمحور» است، فيلمي كه بهطور «غيرمتعارف»، نياز به بازي موقعيتي، ميزانسن موقعيتي، دكوپاژ موقعيتي و كارگرداني موقعيتي دارد و «آلن رنه» به زيبايي به آن نياز پاسخ داده است. از اين منظر فيلم سال گذشته در مارين باد» همچنان معاصر و بلكه از زمانه فعلي نيز جلوتر است.
فيلم به اين ترتيب به «خلق موقعيتها»يي ميرسد كه در آنها «انسان به مثابه مساله» به تصوير كشيده ميشود به جاي آنكه شخصيتها به روايت داستان و قصه بپردازند و شايد به همين دليل است كه منتقدي چون «پالين كايل» ميگويد كاراكترهاي فيلم «سال گذشته در مارينباد»، شخصيت و احساس ندارند. در اين فيلم اين «موقعيت»هاست كه تبديل به كاراكتر ميشود نه «تيپ»ها. در چنين «موقعيت»هايي، كاراكترها خود را در گذشته گم كردهاند، گذشتهاي تاريك و مبهم كه مبناي ساختن آيندهاي ايدهآل شده است زيرا فيلم «فيلم سال گذشته در مارين باد» بر خلاف «عرف متعارف»، نه يك فيلم كاراكترمحور، حادثهمحور، تيپمحور، قهرمانمحور و ضدقهرمانمحور، بلكه فيلمي «موقعيتمحور» است، فيلمي كه بهطور «غيرمتعارف»، نياز به بازي موقعيتي، ميزانسن موقعيتي، دكوپاژ موقعيتي و كارگرداني موقعيتي دارد و «آلن رنه» به زيبايي به آن نياز پاسخ داده است. از اين منظر فيلم سال گذشته در مارين باد» همچنان معاصر و بلكه از زمانه فعلي نيز جلوتر است)