گزارش اختصاصي «اعتماد» از شصتوهفتمين جشنواره فيلم لندن – ۲۰۲۳
داستان مصاحبه با سالوادور دالي
طناز مظفري
از لئونارد برستين به عنوان يكي از شمايلهاي مطرح موسيقي كلاسيك امريكا ياد ميشود با اين توصيفات كه او آهنگساز و اولين رهبر بزرگ اركستر در امريكاست كه توانسته موسيقي كلاسيك امريكايي را با آثار اركسترالي خود همچون اورتور «كانديد/candide» و «مس/mass» كه همچنان در برنامههاي مختلف اجرا ميشوند، احيا كند. معروفترين اثر او «داستان وستسايد» در سراسر جهان اجرا شده و كماكان در نمايشهاي برادوي و وستاند روي صحنه هستند. حالا بردلي كوپر هنرپيشه مطرح امريكايي در دومين تجربه كارگرداني خود دوباره ژانر محبوبش موسيقي را انتخاب كرده و سراغ برنستين رفته و بخش اعظمي از زندگي او، از دستاوردهاي هنرياش كه بالا توصيف شد گرفته تا زندگي شخصي و خانوادگياش از دهه چهل تا نود را محور اين درام زندگينامه قرار داده است. بازيگر نقش برستين هم خود كوپر است و به مدد گريم فوقالعاده، طراحي صحنه و لباس درست و شناخت و غرق شدنش در دنياي موسيقي و در قالب يك آهنگساز و رهبر اركستر به خوبي از عهده اين نقش بر آمده.
هر چند كه فيلم در بخشهاي زيادي با احساساتگرايي غليظي عجين ميشود ولي به مراتب از فيلم قبلي كوپر كه آن هم درباره موسيقي بود و احساسات جاري در آن به وضوح سطحيتر بود يك سر و گردن بالاتر است.
روز ششم جشنواره فيلم لندن، با فيلم جديد كارگردان فيلم تحسين شده ماشينم را بران، ادامه مييابد. ريوسوكه هاماگوچي در فيلم تازه خود «شيطان وجود ندارد» كه برنده جايزه بزرگ هيات داوران جشنواره فيلم ونيز امسال هم شده، جامعه كوچكي را نشان ميدهد كه براي حفظ تعادل و يكپارچگي طبيعت خود تلاش ميكند. در اجتماعي كوچك از شهري در نواحي بكر و جنگلي، تاكومي، پدري تنها و دختر خردسالش هانا در كنار خانوادهاي ديگر يك رستوران محلي را اداره ميكنند. زيست و كسب و كار آنها ارتباط تنگاتنگي با طبيعت و جنگل دارد، اما با اين وجود آنها تمام تلاششان در حفظ منابع طبيعي و عدم رسيدن آسيب به آن انجام ميدهند. آنها كماكان براي تامين آب شربشان از آبهاي معدني آن با پر كردن دبه، نه لولهكشي استفاده ميكنند، گياهان خودروي جنگلي را به منوي رستورانشان اضافه ميكنند، شكار نميكنند و... اما اين تعامل و بده بستان نسبتا سالم بين انسان و طبيعت چندان ديرپا نيست و گروهي ديگر با برنامههاي ساختوساز و ايجاد فضاي توريستي قصد برهم زدن اين تعادل را دارند و اينجاست كه در بستر آرام فيلم قيامي در ظاهر خاموش عليه اين برهمزنندگان نظم موجود شكل ميگيرد و فيلم را با يك پايانبندي عجيب و غافلگيرانه به اتمام ميرساند. اين فيلم شايد از معدود فيلمهاي جشنواره بود كه تماشاگران بلافاصله پس از نمايشش در گروههاي كوچك و بزرگ درباره پايانبندي آن با هم بحث و تبادلنظر ميكردند. در جايي از فيلم استعارهاي از جانب يكي از شخصيتها مطرح ميشود كه گوزنها هيچگاه به انسانها حمله نميكنند مگر اينكه زخمي شده يا از قلمرو خود دور شده باشند؛ استعارهاي كه كمكم بر خود فيلم سايه مياندازد.
اما صبح روز هفتم در سالن شماره ۳ مجموعه Picture house با جمعيتي به نسبت كم، فيلمي به نمايش درآمد كه خلاف مرسوم فيلمهاي زندگينامهاي به شكلي خلاقانه، جذاب و سرگرمكنندهاي جهان پيچيده و پر رمز و راز سالوادور دالي را به تصوير كشيده و در اين به تصوير كشيدن و بازآفريني بسيار از آثار خود دالي بهره جسته بود. فيلم كه محصول كشور فرانسه و ساخته كوئنتين دوپيه است، در اوايل دهه ۸۰ ميگذرد و داستان روزنامهنگاري به اسم ژوديت است كه قصد دارد براي روزنامهاي كه در آن كار ميكند مصاحبه مفصلي با دالي انجام دهد. از همان آغاز فيلم كه آنها در هتلي با هم قرار دارند، خبرنگار در يك حالت خواب و رويا جاي دالي يك بز سفيد ميبينيد يا اينكه دالي هرقدر راه ميرود از ابتداي راهرو به انتهاي آن نميرسد و همزمان سه دوره (جواني، ميانسالي و پيري) دالي روايت ميشود و گاه اين زمانها با هم تداخل پيدا ميكند... با ديدن اين موقعيتها كارگردان قراردادش را با تماشاگر مبني بر اينكه چه توقعي از فيلم ميبايست داشته باشد، ميبندد. فيلم حتي با اسم خود دالي هم بازيگوشانه عمل كرده: «Daaaaaali»!
نقطه عطف روز هفتم اما جديدترين ساخته آلكساندر پاين، كارگردان گزيدهكار امريكايي كه به شخصه انتظارش را ميكشيدم، فيلم Holdovers بود كه شايد به فارسي بشود آن را باقيمانده يا از گذشته مانده ترجمه كرد. فيلمي به غايت شيرين و دلنشين كه براي من يادآور فيلمهايي مثل ويل هانتينگ نابغه يا انجمن شاعران مرده و ديگر فيلمهايي از اين دست كه در فضاي مدرسه و عموما مدارس شبانهروزي و رابطه بين يك معلم خاص از بين ديگر كاركنان و معلمان با شاگردانش ميپردازد، بود. آلكساندر پاين در اين فيلمش هم از الگوهاي ثابت و آشنايي كه در ديگر آثارش هم مشهود بود بهره جسته. داستاني با خط روايي ساده بدون پيچيدگي فرمي و درباره روابط انساني و احساسات ناب آدمها كه در بزنگاههاي خاص شكل و معناي تازهاي به خود ميگيرند همراه با آن تحولي كه بنا بر تعريف كلاسيك فيلمنامهنويسي انتظار ميرود در درون قهرمان يا پروتاگونيست قصه اتفاق بيفتد. نكته بارز بيشتر فيلمهاي پاين ازجمله همين فيلم يافتن كهنالگوي سفر است (سفر واقعي و دروني) قهرمان كه او را از نقطه A به B ميرساند. مثل اتفاقي كه در فيلمهاي راههاي جانبي، درباره اشميت، نبراسكا و Holdovers ميبينيم. فيلم داستان چند دانشآموز يك مدرسه شبانهروزي معتبر در دهه هفتاد است كه تعطيلات كريسمس را مجبور ميشوند در خوابگاه مدرسه سپري كنند (كمي بعدتر فقط يك نفرشان در مدرسه ميماند) و در كنار آنها معلم نامحبوب ولي با پرنسيپ تاريخ باستان به نام پل هونان با بازي پل جياماتي و يك آشپز، بنا به دستور مدير مدرسه مسوليت مراقبت از آنها را برعهده ميگيرند. شخصيتپردازي جالب به ويژه شخصيت معلم و ديالوگهاي شيرين و طنازانه و گاه كنايهآميز بينشان در موقعيت پارادوكسيكالي كه در آن گير افتادهاند هرچند براي آنها در ابتدا غير قابل تحمل جلوه ميكند ولي براي مخاطب در كنار فضاي برفي و زمستاني فيلم و دهه هفتاد بازسازي شده حس و حال تلخ و شيريني را توامان ايجاد ميكند. مثلث بازيگري در اين فيلم درخشان است. پل جياماتي يكي از بهترين بازيهاي خود را براي ايفاي اين نقش خاص ارايه داده و دومينيك سسا هم در اولين فيلم خود بسيار متقاعدكننده ظاهر شده و همچنين داوينه جي رندولف كه از شانسهاي كانديداتوري براي بهترين بازيگر نقش مكمل در اسكار پيشبيني ميشود.
بردلي كوپر هنرپيشه مطرح امريكايي در دومين تجربه كارگرداني خود دوباره ژانر محبوبش موسيقي را انتخاب كرده و سراغ برنستين رفته و بخش اعظمي از زندگي او، از دستاوردهاي هنرياش كه بالا توصيف شد گرفته تا زندگي شخصي و خانوادگياش از دهه چهل تا نود را محور اين درام زندگينامه قرار داده است
نقطه عطف روز هفتم اما جديدترين ساخته آلكساندر پاين، كارگردان گزيدهكار امريكايي، كه به شخصه انتظارش را ميكشيدم، فيلم Holdovers بود كه شايد به فارسي بشود آن را باقيمانده يا از گذشته مانده ترجمه كرد. فيلمي به غايت شيرين و دلنشين كه براي من يادآور فيلمهايي مثل ويل هانتينگ نابغه يا انجمن شاعران مرده و ديگر فيلمهايي از اين دست كه در فضاي مدرسه و عموما مدارس شبانهروزي و رابطه بين يك معلم خاص از بين ديگر كاركنان و معلمان با شاگردانش ميپردازد، بود