كابل ۱۴۰۰
اسدالله امرايي
رمان كابل ۱۴۰۰ نوشته تقي اخلاقي داستان مهدي نامي كه شغلش صفاكاري است. در يكي از انجياوهاي آلماني مستقر در كابل كار ميكند. به واسطه شغلش به تمام اتاقهاي ساختمان دسترسي دارد و روايتي دقيق از وضعيت فعاليت يك انجياوي خارجي در افغانستان و كارمندان افغانستانياش ارايه ميدهد. شغل دومي هم دارد. شغلي كه به علاقه و استعداد اصلي او برميگردد. نويسنده است اما داستانهايي كه مينويسد داستان نيست. افرادي از سراسر افغانستان قصه زندگيشان را براي او ميفرستند تا بر مبناي آن نامه درخواست پناهندگي تنظيم كند. مثل ميرزابنويس و عريضهنويسهاي قديم سيرداغ پيازداغ ماجرا را زياد ميكند تا فرد را واجد شرايط پناهندگي بدانند. به قول امروزي كيس ميسازد. تقي اخلاقي در رمانش به زيبايي و با جزييات آثار ويرانگر فعاليت انجياوها را روايت كرده است. همه ارزشهايي كه خارجيها با تزريق دلار به دنبال جا انداختنش براي افغانستانيها هستند در سطح باقي ميماند. براي تمرين دموكراسي و مطالبهگري بين كارمندان انتخابات شوراي صنفي برگزار ميشود. اما نهايت مطالبهگري اين شوراي صنفي در ساخت نمازخانه متوقف ميشود. كلاسهاي برابري جنسيتي براي كارمندان موسسه برگزار ميشود. در ظاهر حرفهاي خانمهاي مربي توسط كارمندان آموخته ميشود. اما در عمل تفكرات سنتي و قبيلهاي آنان بدون تغيير باقي ميماند. فقط پول است كه دارد خرج ميشود. كارمندان خارجي حق ماموريت كار بينالمللي دريافت ميكنند. كارمندان افغانستاني حقوقهاي دلاري (بسيار بيشتر از مردم عادي بيرون از ديوارها) دريافت ميكنند. همه راضياند و هيچ تغيير بنياديني هم در راه نيست.
بسياري از كارمندان افغانستاني كه براي نيروهاي خارجي در انجياوها كار ميكنند به جاي سازندگي در وطن، روياي پناهندگي به يك كشور غربي را ميپرورانند. آنها به جاي اينكه با طالبان و افكار طالباني وارد ديالوگ شوند با خارجيها وارد ديالوگ شدهاند. «با شنيدن اينها، قاري شفيع شاكي شد كه جان ما به اندازه يك گربه براي اين خارجيها ارزش ندارد. اگر واقعا به فكر حقوق بشرند، ما را به آلمان ببرند، چرا گربه را ميبرند؟ بار نخستي بود كه رسما و علنا صحبت از پناهندگي به آلمان به دلايل امنيتي مطرح ميشد، بحثي كه طي ماهها و سالهاي آينده ادامه يافت و به تدريج آنقدر فربه و فراگير شد كه تمام دفتر و پروژهها و كارمندان را بلعيد و در خودش حل كرد...». حملات انتحاري طالبان اصليترين تهديد براي موسسه و كارمندان آن است. تقي اخلاقي در كتابش از طالبان دفاع نميكند، اما نشان ميدهد كه چگونه تكههاي پازل فعاليت يك انجياوي خارجي و كارمندان افغانستانياش براي طالبان و مردمان عادي افغانستان تصويري از فساد بيانتها را ايجاد ميكند: «هشداردهندههاي حريق داخل دستشويي كه در نظرش دوربينهايي براي فيلمبرداري از اندامهاي خصوصي زنان و مردان بودند، زيرزميني تاريك با كمپلهايي براي خوابيدن دستهجمعي، زنان و دختراني كه با سرهاي برهنه ميان اتاقها ميگشتند و با مردان نامحرم ميگفتند و ميخنديدند، داستانهاي كاكاوحيد از روابط جنسي لجامگسيخته خارجيها و حالا اين لاتكس همه براي او تكههايي از يك پازل معنادار بودند، شواهدي كه بهطور غيرقابل انكاري فقط يك روايت را تقويت ميكردند:« زير پوست اين دفتر آلماني فساد و فحشا ميجوشد...».
روايت تقي اخلاقي تا برآمدن دوباره طالبان و سقوط دومينووار شهرهاي افغانستان ادامه پيدا ميكند. يكي از پاراگرافهاي طلايي و تكاندهنده كتاب در صفحات آخر آن رقم ميخورد: «صفحه تلگرامم پر از پيام و درخواست براي راهنمايي شده است. شايد صد پيام يا بيشتر، اما وقتي براي شنيدن و نوشتن داستانهايشان ندارم. فقط پيامهاي نوشتاري را گذرا مرور ميكنم. چند مترجم سربازان خارجي با خوشحالي گفتهاند كه ديگر به كيسسازي نياز ندارند و به زودي از افغانستان منتقل ميشوند. چند دختر نوشتهاند كه برزيل تقريبا به آساني و بدون شرايطي پيچيده ويزاي بشردوستانه ميدهد، فقط كافي است كه داستان خوبي ارايه كنيم.»