تأملي در نسبت تحقير و سياست
خشونت طرد شدهها
مرتضي ويسي
نگاه معروفي در تاريخ وجود دارد؛ تحقيرشدگان هيچگاه در گوشهاي بيكار نخواهند نشست، آنها بازميگردند و نقش خود را بر تاريخ بهجا ميگذارند.
امروزه در دنياي مدرن و معاصر ما بيش از هر زماني نسبت به تحقير و سياست پررنگ شده است. سياستورزي در قالب دولت-ملت بيش از هر زماني در تاريخ با ديگريسازي و حذف افرادي كه در اين چارچوب نميگنجند رو به تحقير آورده است. امروزه ما شاهد بيشترين تحقيرشدگاني هستيم كه در نظام سياسي دولت-ملت براي خود جايگاهي نميبينند و مترصد فرصتي هستند تا انتقام لحظات تحقيرشدگي را از سيستمهاي رسمي سياسي بازستانند.
اولين ثمره تحقير در سياست ايجاد كينه در ميان تحقيرشدگان است. كينه ميتواند به چيزي فراموش ناشدني تبديل شود كه فرد كينهتوز را حتي تا پاي مرگ براي اقناع كينهتوزي خود پيش ببرد. در ميان فيلسوفان كمتر كسي مانند «ماكس شلر» به مقوله كينهتوزي پرداخته است. «كينتوزي» نوشته ماكس شلر (۱۹۲۸-۱۸۷۴)، از فيلسوفان برجسته سده بيستم است. يكي از گيراترين نوشتههاي اوليه ماكس شلر كه با وجوه غيرعقلاني و اعماق عاطفي آدميان دست و پنجه نرم ميكند، اين تحقيق او درباره كينتوزي به سال ۱۹۱۴ ميرسد، پديدهاي كه بيش از پيش معرّف روح عصر مدرن گرديده است.
شلر بر اين باور است كه دنياي مدرن و مدرنيته موجب ساخت عاطفي و احساسي خاصي ميشود كه او اين ساخت احساسي و عاطفي را كينتوزي
(Ressentiment) مينامد. بهزعم وي، اين احساس هنگامي ظاهر ميشود كه كنشگر اجتماعي به تغيير دادن وضع اجتماعي تمايل دارد، اما قادر به انجام آن نيست.
به نظر ماكس شلر كينهتوزي منجر به يك حس «نفرت پايدار» ميشود كه در آن فرد كينهتوز در يك وضعيت انتقامگيري مداوم از فرد نفرتآور قرار دارد. در مركز حس تنفر، نوع بهخصوصي از نفرت در عواطف ناخوادآگاه افرادي كه از ناتواناييهاي غيرقابل علاج، معايب اجتنابناپذير محدوديتها، عجز و ناتواني كه آرزوي آنها را برايشان دستنيافتني ميكند، رنج ميبرند. به طور خلاصه شخص يا گروهي كه حس تنفر دارند، از دو شرايط نامطلوب رنج ميبرند: ناتواني لاعلاج به همراه ناكامي لاعلاج. علاوه بر اين عوامل رواني ديگري وجود دارد كه باعث حس تنفر ميشود: انتقام، حسادت، افول ارزشهاي مثبت و كينه.
مساله بنيادين در اينجا اين است كه تمام احساسات گفته شده برگرفته از شكلي از تحقير سوژههايي است كه خود را در معرض اين تحقير ميبينند كه احساس ميكنند حقشان نيست در معرض اين تحقير قرار بگيرند. در اين ميان مثلا ميتوان به انتظارات و توقعات جهان مدرن توجه داشت كه خيل عظيم تودهها را در وضعيتي قرار داده است كه معنا و عمق اين تحقير را ميفهمند و درك ميكنند.
در جهان معاصر بسياري از دولتها و نظامهاي سياسي با تحقير بخشي از شهروندان و مقدم دانستن برخي نسبت به برخي ديگر زمينهساز يك كينهتوزي گسترده و مهار نشدني ميشود. سياستهاي تحقيرآميز امروزه به وفور ازسوي دولتهاي مدرن عليه شهروندان غيرخودي اعمال ميشود. در اين فضا اگر كساني در قالب و چارچوب دولت-ملت قرار نگيرند، از الگويهايي تعيين شده اين نظامها تبعيت نكنند بسيار سريع تبديل به ديگري اين نظام خواهند شد و در اين راه بايد تحقيرهاي بسياري را تحمل كنند. فرد تحقير شده به تعبير ماكس شلر در وضعيت نفرت پايدار قرار دارد و براي حل اين نفرت منتظر فرصتي خواهد بود تا انتقام خود را از فرد يا نظام تحقيركننده بگيرد. ما در جهان كنوني شاهد خشونتهاي بيسابقهاي هستيم؛ خشونتهايي صورت گرفته عمدتا از سوي گروههايي است كه تند رو خطاب ميشوند. گروههايي كه عموما از سوي نظامهاي رسمي به حاشيه رانده شدهاند. اين افراد تبديل به افراد حاشيهاي ميشوند كه قصد دارند ديده شوند. اين افراد به كينههاي عميقي دچار هستند و تا زماني كه اين كينه و نفرت پايدار درمان نشود همواره با كينهتوزان خشونتطلب مواجه خواهيم بود.
اگر بخواهيم مصداقي براي اين گفتهها پيدا كنيم اين افراد شامل تمام گروههاي بنيادگرايي از جمله داعش و القاعده و تمام جريانهايي ميشود كه خود را در وضعيت تحقير شدهاي ميبينند كه بايد انتقام اين لحظه را بگيرند. اين گروهها عمدتا با فضاي رواني-فكري خاصي كه ايجاد ميكنند توانايي جذب تحقيرشدگان بسياري را نيز دارند. اين افراد براي رسيدن به اهداف خود دست به خشونت ميزنند. خشونت در كنار ايجاد ارضاي حس انتقام براي آنها داراي وجهي تئولوژيك نيز كه كرده آنها را مشروع قلمداد ميكند. فرد تحقير شده در وضعيتي قرار دارد كه اگر نتواند كينه خود را تخليه كند مدام در درگيري با خود قرار دارد و به همين جهت دولتهاي مدرن بدون درك و شناخت اين سوژههاي نوين امكان مهار خشونتهاي شكل گرفته در عرصه فضاي سياسي و اجتماعي امروز را ندارند. جهان امروز بيش از هر زماني نيازمند رسميت بخشيدن به گروههايي است كه در زندگي رسمي و عيني ديده نميشوند و با تحقير مدام به كينهورزي آنها كمك ميكند. دولتهاي مدرن بايد بتوانند و بپذيرند دست از ديگريسازي بردارند و با نگاهي همه شمول همه انسانها را شهرونداني بدانند كه امكان زيستن برابر براي همه آنها وجود دارد.
پژوهشگر تاريخ