تناقض تئوري «جنگ براي صلح»
مصطفي آبروشن
«جنگ براي صلح» يك مفهوم به ظاهر پارادوكسيكال، اما پراهميت در حوزه سياست و روابط بينالملل است. در اين رويكرد براي حفظ و تحقق صلح و امنيت، ضرورت اقدامات نظامي الزامآور به نظر ميرسد. اين تئوري تاكيد ميكند كه در برخي موارد، فرآيندهايي پر از تضاد و نفوذ لازم است تا به صلحي پايدار برسيم. بديهي است كه جنگها آثار مخرب و تاثيرات جبرانناپذيري را به بشر تحميل ميكند، اما در نهايت منجر به صلح ميشود. در واقع صلح پايداري كه در دنياي مدرن شاهد آنيم علت نيست، بلكه معلول يك جنگ تمام عيار تاريخي است. در مواجهه با رژيمهاي تهديدكننده و خشن، اقدام به جنگ به عنوان يك ضرورت تلقي ميشود. در واقع اينگونه جنگها، زمينه تامين امنيت منطقه و جهاني را فراهم ميكند. در اينجا «جنگ براي صلح»، بدين معناست كه با از بين بردن تهديدها و خطرات احتمالي به امنيت و صلح برسيم. اين اقدامات بايد با رعايت اصول حقوق بشر و بر اساس اهداف صلحآميز انجام شوند تا از زيانها و خسارات غيرضروري به انسانها جلوگيري شود. ضرورت «جنگ براي صلح» ما را به اين نتيجه ميرساند كه در برخي شرايط استفاده از نيروي نظامي به منظور حفظ امنيت و ايجاد صلح پايدار در جهان، منطقي و پذيرفتني است، زيرا هدف اصلي همواره تحقق صلح و امنيت بشري است. اگر جنگ را در همه شرايط نفي كنيم دنيا پر از زشتي و پليديها خواهد بود. «جنگ براي صلح» نه تنها در روابط بينالملل، بلكه در همه حوزهها كاربرد دارد. در يك جامعه، نظم و امنيت درون شهري و حفظ آرامش شهروندان از اهميت بسياري برخوردار است، اما اين واقعيت را نبايد از نظر دور داشت كه در مواجهه با خشونتهاي شهري، مصرف مواد مخدر يا نقض حقوق شهروندي در محيطهاي اجتماعي، پليس بايد به عنوان نيروي مستمر جهت حفظ صلح و اجتناب از تصاعد وقوع جرايم عمل كند. اين بدين معناست كه آرامش و امنيت حاكم بر يك شهر نتيجه جنگ مستمري است كه بين نيروهاي پليس و مجرمان همچنان برقرار است. پليس به عنوان يك نهاد نظامي در مقابله با جرايم و تخلفات در شهر بايد با استفاده از قدرت نظامي خود، نظم و امنيت را حفظ كند تا به تحقق صلح و پايداري در جامعه كمك كند. ضرورت جنگ براي صلح يعني استفاده از قوه قهريه به منظور حفظ و تضمين امنيت شهروندان در برابر قانونشكنان و كساني كه استانداردهاي اجتماعي را ناديده ميگيرند . با مطالعه در تاريخ درمييابيم كه ملتها براي متوقف كردن يك رژيم خشن و تهديدكننده، اقدام به جنگ كردهاند تا بتوانند براي مردم مورد تهديد، صلح و امنيت را به ارمغان بياورند. اينجاست كه «جنگ براي صلح» نقش مثبتي ايفا ميكند. اما در هر صورت، استفاده از ابزار جنگ و خصوصا استمرار آن بايد با دقت و بسيار محتاطانه انجام شود. در مواردي كه اقدام به جنگ لازم باشد، بايد اين تصميم مورد ارزيابي دقيق قرار گيرد و اقدامات نظامي به شكل حداقلي و با اهداف صلحآميز انجام شود، زيرا احترام به جان و مال شهرونداني كه ناخواسته درگير جنگهاي مخوف ميشوند بسيار با اهميت است. اين اصول بايد همواره مدنظر قرار گيرد تا از انسانها و جوامع متاثر از تصميمات گسترده، محافظت شود. تئوري «جنگ براي صلح» يك ايده پيچيده و متنوع است و بستگي به موقعيت و شرايط دارد. اما هدف اصلي همواره بايد حفظ صلح و ايجاد جهاني آرام و عاري از خشونت باشد. براي دستيابي به اين هدف، بايد از همه ابزارهاي ديپلماتيك و صلحآميز بهره برد و اقدام به جنگ تنها در صورت ضرورت و به عنوان آخرين گزينه روي ميز مطرح شود.