مرد جوان كه بر سر اختلاف با شريكش نقشه قتل او را كشيده بود با شليك اشتباهي جان مرد ديگري را گرفت.
شروع اين پرونده به بيست و نهم شهريور امسال برميگردد. آن روز صداي تيراندازي در يكي از خيابانهان غرب تهران پيچيد و وحشت به جان ساكنان محل انداخت. شاهدان ديدند مردي در حالي كه سوار بر خودرويي بود به سمت يك موتورسوار شليك كرد و گلولهها به پا و شكم او خورد. جوان موتورسوار خونآلود روي زمين افتاد و تيرانداز به سرعت از محل گريخت. با تماس شاهدان، پليس و اورژانس در محل حادثه حاضر شدند و جوان مجروح به بيمارستان انتقال يافت، اما پس از چند روز جدال با مرگ، روي تخت بيمارستان جانش را از دست داد.
دستمزد ۱۰۰ دلاري
كارآگاهان پليس براي كشف اسرار اين جنايت به تحقيق از شاهد حادثه پرداختند. او كه مقتول را ميشناخت، گفت: سهيل (مقتول) در چاپخانه من كار ميكرد و من صاحبكارش بودم. روز حادثه به او پيشنهاد دادم براي انجام يك معامله كاري همراه من بيايد. سهيل هم قبول كرد و قرار بود در ازاي همراهياش صد دلار به او دستمزد بدهم. ما با هم راهي محل قرار با فردي به نام بهنام شديم. بهنام مدتها با من كار ميكرد. ما در زمينه خريد و فروش ارز ديجيتال با يكديگر كار ميكرديم و مراودههاي مالي داشتيم، اما از چندي قبل به اختلاف خورده بوديم. آن روز وقتي من و مقتول به محل قرار با بهنام رفتيم، به خاطر مسائل مالي بين من و بهنام مشاجره شد و ناگهان او سلاح از زير پيراهنش بيرون كشيد و شروع كرد به تيراندازي. او قصد داشت جان مرا بگيرد اما تيرهايش خطا رفت و به اشتباه به مقتول كه پيك موتوري چاپخانه من بود، برخورد كرد و جانش را گرفت.
دستگيري در نقطه صفر مرزي
با مشخص شدن هويت عامل تيراندازي، او تحت تعقيب قرار گرفت، اما بررسيها نشان ميداد كه او ساعتي پس از تيراندازي، چمدانش را بسته و از شهر گريخته است. در اين شرايط نام او در ليست افراد تحت تعقيب قرار گرفت تا اينكه با انجام اقدامات گسترده پليسي معلوم شد كه او به سمت مرزهاي غربي كشور فرار كرده و تصميم به خروج از كشور دارد. با اين سرنخ به دستور قاضي اميرحسين عليمردان، بازپرس جنايي تهران مشخصات او در اختيار ماموران مرزباني قرار گرفت و در نخستين روز آبان ماه در نقطه صفر مرزي شناسايي و دستگير شد. او با پرداخت پول به قاچاقچيان انسان، قصد داشت كه به صورت غيرقانوني وارد خاك كشور تركيه شود اما نقشهاش براي فرار در آخرين دقايق، نقش بر آب شد. او براي انجام تحقيقات بيشتر به اداره آگاهي تهران انتقال يافت و گفت به شدت از قتل اشتباهي كه مرتكب شده پشيمان است. تحقيقات تكميلي از متهم به دستور بازپرس جنايي تهران ادامه دارد. متهم مدعي است كه قصد انتقام از شريكش را داشته اما گلولههايش خطا رفت و به فرد بيگناهي اصابت كرده است.
چرا ميخواستيد از كشور خارج شويد؟
وقتي جوان موتورسوار خون آلود روي زمين افتاد، گفتم كارش تمام است. بعيد بود زنده بماند و در اين يك ماه هم در واقع با مرگ دست و پنجه نرم ميكرده است. من كه خيلي ترسيده بودم، فورا به خانه برگشتم، چمدانم را جمع كردم و تصميم به فرار گرفتم. ميدانستم جوان موتورسوار در نهايت جانش را از دست ميدهد و من تبديل به قاتل ميشوم. خب حكم قتل هم مرگ است و من نميتوانستم با كابوسهاي اعدام زندگي كنم. همين دليلي بود براي فرارم از كشور، اما خب دقيقه ۹۰ گير افتادم و نقشههايم، نقش بر آب شدند.
چه شد كه نقشه قتل را كشيديد؟
اختلاف من با امير صاحب چاپخانه بود. من و امير مدتهاست كه در زمينه ارز ديجيتال با هم كار ميكنيم، اما اين اواخر دچار اختلافات مالي شده بوديم. رقمش بالا بود؛ بالاي يكي، دو ميليارد تومان!
به خاطر پول، نقشه قتل او را كشيديد! مگر نميدانستيد حكم قتل، قصاص است؟
ميدانستم، اما فكر همه را جا راكرده بودم. ميخواستم او را بكشم و بعد قاچاقي از مرز خارج شوم.
اما فرد بيگناه ديگري را كشتيد؟
خيلي پشيمانم و عذاب وجدان دارم. آن بنده خدا هيچ نقشي در اختلاف ما نداشت. تيرها اشتباها با او برخورد كرد.
از روز حادثه بگوييد. چه شد كه تيرها خطا رفت؟
من اصلا با مقتول مشكلي نداشتم. مشكل من با امير بود، ميخواستم او را بزنم، اما نميدانم چرا به اشتباه جوان موتورسوار را زدم. اصلا نفهميدم كه چه شد تيرها خطا رفت! شايد به خاطر عصبانيت شديدم بود. آخر امير خيلي كفر مرا در آورده بود.
حالا كه اينجا هستيد، ارزشش را داشت؟
نه، آدم اگر بداند آخر و عاقبتش ميشود دستگيري و تحمل زندان، هرگز دست به چنين حماقتي نميزند و خشمش را كنترل ميكند. البته كه وضعيت من فقط به زنداني شدن ختم نميشود. من بايد هر شب كابوس طناب دار ببينم و براي مرگ لحظهشماري كنم. اين وحشتناكترين عذاب است.