• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5619 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۳ آبان

پسري، خواستگار مادرش را به قتل رساند

راز قتل مرد تنها كه قرباني خواستگاري از زني در پارك شده بود، خاطره يكي از كارآگاهان پليس است كه جام‌جم روايت كرده است

چند سال قبل بود كه مرد جواني در تماس با پليس از ناپديد شدن پدرش خبر داد و در شكايتش گفت: پدرم مدت‌هاست ما را ترك كرده و به تنهايي زندگي مي‌كند، اما تقريبا هر روز يا يك روز درميان با او در تماس هستم يا به ديدنش مي‌روم. از ديروز هرچه به او زنگ زدم، تلفنش را جواب نداد. ديشب به مقابل خانه‌اش رفتم، اما در را باز نكرد و امروز صبح هم كه  سراغش رفتم، همسايه‌ها گفتند به خانه نيامده است. درست است كه پدرم به تنهايي زندگي مي‌كرد، اما فردي نبود كه شب به خانه نيايد و اگر مسافرت يا كاري برايش پيش مي‌آمد، حتما به من خبر مي‌داد. با شكايت مرد جوان، تحقيقات براي يافتن ردي از مرد تنها به نام حجت آغاز شد. آن زمان سيستم‌هاي كامپيوتري و اينترنت نبود، به همين دليل بايد استعلام صورت مي‌گرفت. ماموران با اين احتمال كه مرد ميانسال برايش حادثه‌اي رخ داده، سراغ كلانتري‌ها و بيمارستان‌ها رفتند، اما از حجت خبري نبود.
پيدا كردن پارك كار سختي نبود، سه پارك در نزديكي خانه مقتول بود كه ممكن بود هر كدام از آنها، پاركي باشد كه حجت با زن مورد علاقه‌اش ديدار داشته، اما كار سخت، پيدا كردن زن مورد علاقه حجت بود. افراد جوان را از فهرست كساني كه در سه پارك تردد داشتند، حذف كرديم. بعد عكس حجت را به افرادي كه به صورت ثابت به پارك مي‌آمدند، نشان داديم و در نهايت رهگذران يكي از پارك‌ها او را شناسايي كردند. در پرس وجو از كساني كه به پارك رفت و آمد داشتند و شناسايي زن‌هاي ميانسال، موفق شديم فرنگيس را پيدا كنيم. زماني كه عكس حجت را به فرنگيس نشان داديم، او را شناخت اما ابتدا سعي مي‌كرد خودش را بي‌خبر از ماجراي علاقه حجت به خود نشان دهد. مي‌دانستم زماني كه از مرگ حجت باخبر شود، موضوع را برملا خواهد كرد و همان‌طور هم شد.
همزمان با ناپديد شدن حجت، گزارش كشف جسد نيم‌سوخته‌اي به ما اعلام شد. بلافاصله راهي محل شديم و در بررسي‌ها با جسد نيم‌سوخته مرد ميانسالي مواجه شديم. بررسي‌هاي اوليه نشان داد كه حريق عمدي است و عامل جنايت قصد داشته سرنخ‌ها و هويت قرباني را از بين ببرد، اما به خاطر باران شب گذشته، تنها قسمتي از جسد در آتش سوخته بود.از سويي متخصصان پزشكي‌قانوني در بررسي جسد، متوجه كبودي روي گردن او شده بودند كه احتمال مرگ بر اثر خفگي را نشان مي‌داد. در بازرسي از جيب‌هاي مقتول، مدارك شناسايي او به دست آمد. جنازه متعلق به مردي به نام حجت، ۵۵ساله بود. زماني كه هويت مقتول را استعلام كرديم، مشخص شد كه گم شدن او ساعاتي قبل به پليس اعلام شده و مرد ميانسال از شب گذشته ناپديد شده بود. در نزديكي جسد خودرويي پارك بود كه استعلام شماره پلاك مشخص كرد، خودرو متعلق به مقتول است. نه خودرويي سرقت شده بود و نه مدارك و پول‌هاي مقتول؛ با اين حساب جنايت به خاطر سرقت نبود.
در تحقيقات ميداني و تحقيق از همسايه‌هاي مرد تنها به هيچ سرنخي نرسيديم. قاتل بدون هيچ سرنخي نقشه‌اش را اجرا كرده بود. سراغ پسر مقتول رفتيم؛ شخصي كه ناپديد شدن حجت را گزارش داده بود. از او پرسيدم: پدرت با كسي اختلاف نداشت؟ يا كسي با او مشكلي نداشت كه بخواهد او را به قتل برساند؟ آن‌طور كه ما متوجه شده‌ايم، قتل به خاطر سرقت نبوده و احتمالا انگيزه انتقام‌گيري بايد باشد. مرد جوان كمي فكر كرد و بعد گفت: نمي‌دانم حرفي كه مي‌خواهم بزنم چقدر كمك‌تان مي‌كند. اصلا اين موضوع ربطي به مرگ پدرم دارد يا نه را هم نمي‌دانم. همان‌طور كه مي‌دانيد پدرم تنها زندگي مي‌كرد و اين تنهايي او را اذيت مي‌كرد. مدتي قبل، يك شب كه به او سر زدم، شروع به درد دل كرد و از علاقه‌اش به زن ميانسالي گفت كه وقتي به پارك مي‌رود، او را هم مي‌بيند. پدرم مي‌خواست با او ازدواج كند، اما نمي‌دانم كه اصلا اين ماجرا در قتل او نقشي دارد يا نه.
با شنيدن خبر قتل خواستگار ميانسالش، فرنگيس گفت: در رفت وآمدهايم به پارك با حجت آشنا شدم و بعد از مدتي هم او ابراز علاقه كرد. تصميم به ازدواج با او را گرفتم، اما پسرم مخالفت كرد. سعي كردم كه او را راضي كنم، اما نشد. خيلي هم ناگهاني حجت ناپديد شد و الان هم متوجه شدم كه او به قتل رسيده است. با اطلاعاتي كه فرنگيس داد و با اين احتمال كه پسر او در اين جنايت نقش داشته باشد، سراغ كامران رفتيم. پسر جواني كه تازه به عنوان مهندس در يك شركت مشغول به كار شده بود. كامران را به اداره آگاهي منتقل كرديم و قبل از اينكه روي صندلي‌ام كه در ميز مقابل او بود بنشينم، شروع به صحبت كرد: «پدرم كه مرد، مادرم برايم همه‌ چيز شد. در اين مدت هرگز تصور نمي‌كردم مادرم را از دست بدهم، اما وقتي شنيدم او بعد از سال‌ها قصد ازدواج دارد، ديوانه شدم. چطور ممكن بود زني كه تمام زندگي‌ام بود را از دست بدهم. وقتي با ازدواجش مخالفت كردم، مادرم براي اولين‌بار مقابلم ايستاد و گفت با حجت ازدواج مي‌كند. تصميم گرفتم حجت را از اين ازدواج منصرف كنم. يك روز كه مادرم به پارك رفت او را دنبال كردم و حجت را در پارك ديدم. بعد از رفتن مادرم، به سمت او رفتم وگفتم مي‌خواهم با تو صحبت كنم. او را به خانه دعوت كردم و خواستم كه دست از سر مادرم بردارد، اما او اصرار داشت كه با مادرم ازدواج كند. عصباني شدم و دستم را ناخواسته روي گردنش گذاشتم. به خودم كه آمدم، جسد حجت روي زمين افتاده بود. ترسيده بودم، جنازه را داخل ماشينش انتقال دادم و با بردن در محلي خلوت آن را آتش زدم تا راز اين جنايت براي هميشه سربه‌مهر باقي بماند.»
اعتراف كامران به قتل، راز قتلي را برملا كرد كه قاتل هيچ رد و سرنخي در صحنه جنايت به‌ جا نگذاشته بود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون