شبنم كهنچي
«من مرگ را ميشناسم. مرگ را، وقتي گياه چسب بر ديوار خانهاي در اين بنبست ميميرد. بر تنه خشك ديوار، مرگ كه ميرسد، گياه چسب خاك ميشود و برگهايش سبك با باد ميرود. باد سرخ آن بالا چرخ ميزند و از تنه مرده گياه دود بر ميخيزد.» اين سطرها بخشي از داستان كوتاه «بازگشت آناهيتا»ي محمد كلباسي است. حالا گياه چسب خاك شده و برگهايش سبك با باد رفته است. آقاي نويسنده را به خاك سپردهايم و نظارهگر دوديم كه از تنه مرده گياه برميخيزد. چنانكه سالها به تماشاي اندوه و نااميدي محمد كلباسي نشستيم پس از «نوروز آقاي اسدي» و بعدتر پس از «او». سالها شاهد رنج ِ بيماري و انزواي او بوديم و حالا كمتر از يك ماه بعد از تولد هشتاد سالگياش، ديديم چطور با خاك همآغوش شد و جهان داستان را تنها گذاشت. هفته گذشته، محمد كلباسي، نويسنده و از بنيانگذاران جنگ اصفهان در بيمارستان خورشيد درگذشت و پيكرش در باغ رضوان اصفهان به خاك سپرده شد. از او داستانهاي كوتاه منتشر شده و نشده زيادي باقي ماند و نامي نيكو كه در تاريخ ادبيات داستاني ايران همواره خواهد درخشيد. از جمله آثارش ميتوان به مجموعه داستانهاي «سرباز كوچك»، «مثل سايه مثل آب»، «نوروز آقاي اسدي» و «او» اشاره كرد.
درباره شخصيت ادبي محمد كلباسي با احمد اخوت، داستاننويس، مترجم و منتقد ادبي كه از ياران جُنگ اصفهان بوده گفتوگو كرديم.
آقاي محمد كلباسي از جمله كساني بود كه پايههاي جنگ اصفهان را گذاشت و سالها دلگرمي اعضاي اين جنگ بود. حالا او را از دست دادهايم. ايشان چه تاثيري بر ادبيات داستاني گذاشتند؟
آقاي كلباسي نقش تعيينكنندهاي در به وجود آمدن جنگ اصفهان داشت و يكي از كساني بود كه همراه هوشنگ گلشيري، ابوالحسن نجفي و جليل دوستخواه از بنيانگذاران جنگ اصفهان محسوب ميشوند. در اولين شماره جنگ اصفهان يعني تابستان سال 1344 نيز از ايشان داستان «و باد بود كه» به همراه شعري چاپ شد. اگر بخواهيم مرور سريعي بر فعاليت ادبي ايشان كنيم بايد بگويم داستانهاي ماندگاري از ايشان بر جاي مانده كه بسيار تاثيرگذارند.
در زمان انتشار اولين شماره جنگ اصفهان و داستان «و باد بود كه» آقاي كلباسي 22 ساله بودند، اما طول كشيد تا اولين مجموعه داستان ايشان منتشر شود.
بله، اولين مجموعه داستان او «سرباز كوچك» است كه سال 1358 منتشر شد. بيشتر داستانهاي اين مجموعه به زندگي كارمندان دونپايه پرداخته و برخي از آنها طنز فوقالعادهاي دارد. مجموعه داستان «صورت ببر» كه به نظر من بهترين مجموعه داستان آقاي كلباسي است را نشر آگاه سال 1388 منتشر كرده. اين مجموعه 19 داستان دارد. مجموعه «مثل سايه مثل آب» نيز بسيار خوب است و انتشارات نقش خورشيد در سال 1380 چاپش كرد. اين مجموعه چند داستان دارد كه به نظرم از داستانهاي ماندگار اوست. يكي از آنها داستان اول اين مجموعه است: «اين سوي واقعيت، واقعيت داستان» كه اصل آن با عنوان داستان «گردهم» در نشريه زندهرود چاپ شد و كلباسي در اين مجموعه نامش را عوض كرد.
همان داستان كه درباره بهرام صادقي است؟
بله، اين داستان درباره بهرام صادقي است، يك متافيكشن و فراداستان درخشان. در عين اينكه در سوگ بهرام صادقي نوشته شده، داستاني است كه روي داستان گردهم بهرام صادقي نشسته. در عين اينكه داستاني درباره داستان ديگري است، شخصيتي هم به نام بهرام صادقي ساخته ميشود. البته آقاي كلباسي فراداستانهاي ديگري هم دارد اما اين داستان از جمله داستانهاي شاخصش است. اگر زماني درباره فراداستان بشود صحبت كرد كه تا به حال متاسفانه خيلي كم صحبت شده، اين يكي از مثالهاي بسيار خوب و ماندگار آقاي كلباسي است. همين طور داستانهايي مثل سايه مثل آب، بعدازظهر آقاي كمالي و دادا از داستانهاي بسيار خوب و ماندگار اوست.
دو مجموعه ديگرشان چطور؟
مجموعه داستان ديگري كه داستانهاي بسيار خوبي دارد، مجموعه «نوروز آقاي اسدي» است كه نشر چشمه سال 1390 آن را منتشر كرد. اين مجموعه در حقيقت شامل 15 داستان كوتاه بود كه تنها 6 داستانش منتشر شد. حذف 9 داستان از اين مجموعه تاثير زيادي بر احوال آقاي كلباسي گذاشت. اين مجموعه هم چند داستان خوب مانند بازگشت آناهيتا دارد.
در زمينهاي غير از زمينه داستاننويسي، چه فعاليت برجستهاي داشتند؟
بايد به آقاي كلباسي كه به عنوان مترجم شناخته ميشود، اشاره كنم. او بسيار گزيدهكار بود و به دنبال علايقش ميرفت و به عنوان يك مترجم حرفهاي كه مجبور شود خيلي كارها را براي بازار انجام دهد، كار نميكرد. كارهاي خوبي از او منتشر شده، مانند كتاب «ادبيات و سنتهاي كلاسيك» كه در حوزه ادبيات تطبيقي است و در دو جلد نشر آگاه در سال 1376 منتشر كرد. اين كار را آقاي كلباسي با مهين دانشور ترجمه كرد و بسيار هم مورد استقبال قرار گرفت. از جمله كارهايي بود كه جنبه آكادميك پيدا كرد. من به دلايل مختلف كاري به اين كتاب مراجعه كردم و ميدانم ترجمه بسيار دقيق و خوبي دارد. از جمله كارهاي ديگرش ترجمه حدود ده شعر از بورخس است كه در نشريه زندهرود نيز چاپ شد.
ويژگيهاي شاخص جهان داستاني آقاي كلباسي چيست؟
او در شخصيتسازي، به خصوص ساخت و پرداخت قشر متوسط خيلي خوب كار كرد. همينطور در زمينه فراداستان، آثار درخشاني دارد. آقاي كلباسي بيشترين تمركز و نيرويش را روي ساخت دنياي طبقه متوسط و پرداخت شخصيت كارمندان گذاشته است. همچنين طنز فوقالعاده سياهي داشت كه خوب ساخته شده بود؛ چيزي نزديك به كارهاي بهرام صادقي. اين دو نفر بسيار به هم نزديك بودند. اما كلباسي در عين حال كه در بعضي از كارهايش به بهرام صادقي نزديك ميشد، سبك خودش را داشت. بهرام صادقي سبك ديگري داشت و كلباسي به دليل انتخاب آدمهايش به دنياي داستاني صادقي نزديكيهايي دارد. اما اينكه تاثير گرفته باشد يا دنبالهرو سبك صادقي باشد خير.
آقاي كلباسي داستاننويسي را از دهه 40 شروع كردند. كيفيت جهان داستاني ايشان چه سيري را طي كرده است؟
كيفيت داستانهايش با گذشت زمان، بسيار بالا رفت. اين را فقط به اين دليل كه آقاي كلباسي از عزيزان ما بود و هست، نميگويم. اگر به «سرباز كوچك» نگاه كنيد و سپس به «صورت ببر» ميبينيد كيفيت جهان داستاني اين دو مجموعه چقدر متفاوت است. در «صورت ببر» داستانهاي چند وجهي و بسيار عميق زياد ميبينيد. يكي از مثالهايي كه ميتوان زد روي داستان «باران» است. اين داستان بر اساس شعري از بورخس نوشته شده. او اين مساله را ابتداي داستان توضيح داده و شعر را هم آورده و داستان را نوشته. يك فراداستان كامل و بسيار درخشان است. نكته جالب اينكه زماني كه او اين كار را نوشت، هنوز بحث متافيكشن و فراداستان مطرح نبود اما اين داستان و «گردهم» از كارهاي درخشان فراداستان ايشان است يا داستان «صورت ببر» يا «مكتوب ميرزا يحيي» كه به فضاي داستانهاي بهرام صادقي نزديك است، اما مهر كلباسي را دارد نيز بسيار درخشان است.
پس اين تغييرات كاملا مشهود است.
بله، آقاي كلباسي در مجموعه آخرش يا در «نوروز آقاي اسدي» و «صورت ببر» كاملا دنياي خودش را ساخته است. او داستانهاي چاپنشده هم دارد. متاسفانه 9 داستاني كه در «نوروز آقاي اسدي» چاپ نشد، اگر منتشر ميشد يكي از درخشانترين مجموعه داستانهاي آقاي كلباسي بود.
اين داستانها هرگز منتشر نشدند؟
خير، من كارهاي ايشان را دقيقا دنبال ميكردم. هيچ جايي منتشر نشده است.
و مجموعه داستان «او»؟
«او» آخرين مجموعه داستانش است كه سال گذشته تجديد چاپ شد. بسياري از داستانهاي اين مجموعه در نشريه زندهرود نيز منتشر شده است.
عمر داستاننويسي آقاي كلباسي نسبتا طولاني بوده. كمكارترين دوره داستاننويسي ايشان كي بوده؟
همين سالهاي آخر. متاسفانه شيوه انتشار مجموعه داستان «نوروز آقاي اسدي» روي احوال آقاي كلباسي تاثير بسيار بدي گذاشت. اصلا يك آدم ديگري شد. كاملا نااميد شد. من شاهد بودم كه چقدر نااميد شد و كمكار. او آدم بسيار سختگيري بود و با دقت بسيار زيادي داستان انتخاب ميكرد تا مجموعه داستان جمع كند. به همين دليل خيلي طول ميكشيد تا مجموعهاي آماده انتشار كند. براي اين مجموعه زحمت زيادي كشيد، زمان زيادي صرف كرد و خيلي اميدوار بود كه بهترين مجموعه داستانش شود كه متاسفانه نشد.
فكر ميكنم اين نااميدي يك بار ديگر هنگام انتشار مجموعه داستان «او» گريبان آقاي كلباسي را گرفت، اينطور نيست؟
بله، متاسفانه همينطور است.
مواجهه آقاي كلباسي با زبان چطور بود؟ چقدر وسواس داشتند؟
خيلي وسواس داشت. اگر زماني زبان و سبك داستانهاي او دقيق بررسي شود، ميتوان نشان داد كلباسي با خود زبان چه كار كرده است؛ با مكثهايش به خصوص، تاكيدها و... او نثر بسيار خوبي داشت و نوشتن برايش مهم بود. ترجمههايش نيز نشان ميدهد نثر خوب و رواني دارد. در عين حال كه وفادار است به متن اصلي، نشانههاي زباني خودش را نيز دارد. حتي تكيه كلامهايش نيز در متونش ديده ميشود.
هيچوقت دوره آموزشي- كارگاهي در حوزه داستاننويسي برگزار نكردند، درست است؟
تا جايي كه من ميدانم خير، اما از آنجايي كه فوقليسانس ادبيات تطبيقي داشت در دانشگاه آزاد و پيام نور تدريس ميكرد، ميتوان گفت يكي از وجوه آقاي كلباسي معلم بودنش بود. از قديم تا همين اواخر كه در دانشگاه تدريس ميكرد و بسيار هم موفق بود.
كدام داستانهاي ايشان را بيشتر دوست داريد و معرفي ميكنيد؟
داستان «مكتوب ميرزا يحيي» براي من عطر فوقالعادهاي داشته. داستانهاي خوب زياد دارد آقاي كلباسي. «دادا» يكي از داستانهايي است كه خيلي دوست دارم. «ناظم موشي و حوض چوق انار» نيز داستاني است كه طنز قشنگي دارد و همراه با تصويري از گذشتهاي كه بيشتر شايد براي اصفهانيهاي هم نسل آقاي كلباسي و نسل بعد كه ما هستيم، ملموس است. داستان «گردهم» نيز به لحاظ صناعت داستاني و ساخت برشي از بهرام صادقي، داستاني فوقالعاده است. اگر كسي در جريان نباشد، فكر ميكند اين درواقع گزارشي است درباره داستان گردهم بهرام صادقي يا شايد حتي فكر كند اين يك نقد است. درحالي كه داستان خودش را درباره داستان بهرام صادقي ساخته است.
آقاي كلباسي در اين سالها نويسندهاي بيحاشيه و بيجنجال بوده. برجستهترين ويژگي اخلاقي و كاري ايشان چه بود؟
ما باهم در يكي از شمارههاي زندهرود كه درباره داستاننويسي بود سردبير مهمان مشترك بوديم. اين دوران، دوراني بود كه از نزديك با ايشان ارتباط داشتم. همينطور در يكي ديگر از شمارههاي زندهرود كه سردبير مهمانش بودم و درباره خاطرهنويسي بود از ايشان داستان گردهم را گرفتم كه ما را به هم نزديك كرد. يكي از ويژگيهاي اخلاقي كه داشت و براي من بسيار جالب و ارزشمند بود، تعهد او بود. چيزي كه شايد امروز كمي كمرنگ شده؛ تعهد به كار و تعهد به قول. چيزي كه اهميت زيادي دارد. او واقعا متعهد بود. اين مساله را به خاطر اينكه از ميان ما رفته، نميگويم. واقعا به كار متعهد بود و اعتقاد داشت. اگر متعهد باشيد و به كار اعتقاد داشته باشيد، طبيعتا بعضي از وراجيهاي اين طرف و آن طرف و شايعاتي را كه وجود دارد، نميتوانيد دنبال كنيد. من شهادت ميدهم كه آقاي كلباسي به كار متعهد بود و اعتقاد داشت.
با اين تفاسير در كار بسيار جدي بودند.
بله بسيار زياد. البته طنز خاص خودش را داشت كه بسيار شيرين بود. طنز تهاجمي نداشت. آدم تهاجمي، مچگير، شلاقزن و نگاه از بالا نبود.
طي مدتي كه از نزديك با او كار ميكرديد يا بعد از آن، درباره وضعيت ادبيات داستاني نيز باهم حرف ميزديد؟ نظر خاص و مشخصي درباره اين مساله داشتند؟
متاسفانه در او اميد چنداني نسبت به وضعيت ادبيات داستاني وجود نداشت، به خصوص در اين سالهاي آخر كه به خاطر بيماري وضعيت جسمي خوبي هم نداشت. چيزي كه رگهاي از اميد داشته باشد در وجودش نميديدم. در اين سالهاي آخر در او اميدي نديدم و چيزي نشنيدم. البته اگر داستان يا مطلب خوبي ميخواند با شوق بازگو ميكرد. منظورم اين است كه شوق را داشت، اما نسبت به سرانجام ادبيات داستاني اميدي نداشت.
دوست داريد چه نكتهاي به اين گفتوگو اضافه كنيد؟
از گروه جنگ اصفهان افراد چنداني باقي نماندهاند و به نظرم آقاي كلباسي جزو آخرين آدمهايي بود كه بسيار تاثيرگذار بود. او بيشتر از اينها ميتوانست بار بدهد اما متاسفانه نشد. با اين حال همينقدر هم كه از او باقي مانده تاثيرگذار است. همه آدمها ميروند و پشت سرشان عدهاي ميآيند و طبيعتا قضاوت خواهند شد. در مورد آقاي كلباسي بايد گفت حداقل نزديك به ده داستان ماندگار از او به جا مانده. نبودش هم حداقل براي ما زندهروديها فقدان بزرگي است.
متاسفانه 9 داستاني كه در «نوروز آقاي اسدي» چاپ نشد، اگر منتشر ميشد، درخشانترين مجموعه داستان آقاي كلباسي بود. شيوه انتشار آن مجموعه روي احوال آقاي كلباسي تاثير بسيار بدي گذاشت. اصلا يك آدم ديگري شد. كاملا نااميد و كمكار شد.
در كار جدي بود، اما طنز خاص خودش را هم داشت كه بسيار شيرين بود. طنز تهاجمي نداشت. آدم تهاجمي، مچگير، شلاق زن با نگاه از بالا نبود.
روي زبان خيلي وسواس داشت. اگر زماني زبان و سبك داستانهاي او دقيق بررسي شود، ميتوان نشان داد كلباسي با خود زبان چه كار كرده است؛ با مكثهايش به خصوص، تاكيدها و... او نثر بسيار خوبي داشت و نوشتن برايش مهم بود.