ارج نهادن به 5 دهه حضور سعيد راد
تنگناي قهرمان سالهاي دور
اميد جوانبخت
در روزگاري كه همه مرثيهسراي هنرمندان از دست رفته هستند و پيشكسوتاني كه عمري را در راه هنر صرف كردهاند، به دلايل گوناگون مورد بيمهري و بيتوجهي هستند و همين آنها را به انزوا و افسردگي كشانده، يادي از بازيگري چون سعيد راد كه سالها با نقشهايي كه آفريده بر تارك خاطرات خوش سينمايي بسياري جاي دارد، كمترين كاري است كه ميتوان در راه ارج گذاشتن به 5 دهه حضور اين هنرمند ارزشمند داشت.
سعيد راد در انتهاي دهه 40 پس از نقش كوتاهي كه در فاتحين صحرا (محمد زريندست) بازي كرد با استعداد و تيپ فتوژنيكي كه داشت به سرعت به سطح نقش اول فيلمها رسيد. هر چند شروع جدياش با كشف و حمايت امير نادري در خداحافظ رفيق (50) اتفاق افتاد اما كاريزماي موثر بازيگرياش همزمان هم مطلوب فيلمسازان تجاري قرار گرفت و هم فيلمسازان نوگرايي كه در دهه 50 به دنبال فضايي تازه در سينما بودند. او با هوشي كه داشت به خوبي توانست به مدت يك دهه روي اين مرز باريك حركت كند. فيلمهاي تجاري چون طغرل (ياسمي)، سالومه (ژورك)، تيغ آفتاب (شروان)، كمين و كنيز (قدكچيان)، هدف (قادري) آب (كاوش)، تيغ آفتاب و همراهان (شروان) و... موقعيت تجاري او را بين انگشتشمار بازيگران ستاره آن زمان تثبيت ميكرد و همكاري با امير نادري (تنگنا و ساخت ايران)، فريدون گله (كافر)، كامران شيردل (صبح روز چهارم)، ناصر تقوايي (صادق كرده) و مسعود كيميايي (سفر سنگ و خط قرمز) نيز فرصت مناسبي بود تا با بروز استعداد و تواناييهايش بتواند سطح كارش را ارتقا دهد. در اين دوره هر چند تعداد فيلمهاي تجاري او تقريبا دو برابر فيلمهاي متفاوت اوست اما همراهي فيلمسازان متفاوت آن سالها چهره او را از ساير بازيگران سينماي عامهپسند متمايز ميكرد.
در سينماي پيش از انقلاب به غير از او فقط وثوقي توانسته بود در اين مرز باريك حركت كند. انقلاب همان انگشتشمار ستارههاي پيش از انقلاب را از گردونه خارج كرد و نسل جديدي كه عمدتا تئاتري بودند به عنوان چهرههايي جديد به ميدان آمدند. فيلمهاي متفاوت راد در دهه 50 و خصوصا سفر سنگ كه به نوعي پيشبيني تحولات اجتماعي سالهاي انقلاب را در خود داشت ناجي او جهت ادامه حضور در سينماي بعد از انقلاب شد. او در دوره دوم كارياش، طي 6 سال با حضور در 7 فيلم تبديل به اولين قهرمان سينماي پس از انقلاب شد. اين 7 فيلم هر كدام از جهاتي ويژگيهايي داشتند كه قابل توجه و تعيينكننده بود.
مرز (جمشيد حيدري) نخستين فيلمي بود كه به جنگ (كه تازه شروع شده بود) ميپرداخت و در آن راد با قيافه جديدي (ريش و دستارِ سر) نقش يك قهرمان روستايي را داشت و با داود رشيدي همبازي بود. او در فرمان (كوپال مشكات) نيز نقش سيد قهرماني كه در روستا عليه ظلم و ستم برميخيزد را با تيپي متفاوت (ريش و سبيل سفيد) ايفا كرد، اما در خط قرمز فيلم برجسته كيميايي با موضوع ملتهبي كه داشت، او با تيپ آشناي قبل (فقط سبيل) حضور يافت. اين موارد و بيحجابي فرجامي حساسيتآفرين و باعث توقيف فيلم شد. اين نقش كه تحرك آنچناني نداشت بازي ظريف و پرنوساني را ميطلبيد كه او به خوبي از پس آن برآمد و تبديل به نقطه اوجي در كارنامهاش شد. حضورش در برزخيها در كنار 3 ستاره قبل از انقلاب فردين، ناصر ملكمطيعي و ايرج قادري در فيلمي با مضمون موردپسند آن سالها (همراه شدن تعدادي زنداني فراري با روستاييان جهت دفاع از وطن) نيز كه ميتوانست همواركننده ادامه مسير بازيگري آنها باشد با اعتراضات تندروها و خاتمه زودهنگام اكران آن، بر حساسيتها افزود. در عبور از ميدان مين (جواد طاهري) راد نقش افسري را بازي ميكرد كه ميخواهد با گذر از مسيري كه ميدان مين است محمولهاي را به گروهي از نيروهاي در محاصره برساند. فيلمي جنگي و مهيج كه در اكران نيز موفق بود.
او در فيلم دادشاه كه به مبارزات شخصي به نام دوست محمد بلوچ عليه حضور خارجيان ميپرداخت، در نقش دادشاه ظاهر شد كه تيپ او با سبيلهاي پرپشت و لباس و دستار سفيد بلوچي (و البته صداي با ابهت منوچهر اسماعيلي كه بر اغلب نقشهاي اين دورهاش ميافزايد) هيبت قهرماني موردنظر فيلم را به بهترين شكل به نمايش ميگذاشت. فروش مطلوب اين دو فيلم عليرغم داستانهاي كليشهاي موردتاييد و باب روزشان، نشان از اقبال عمومي به ستارهاي چون سعيد راد بود كه توأمان هم ورزيدگي جسمي مورد نياز فيلمهاي پرتحرك را داشت و هم بازيگر قابلي بود. ساموئل خاچيكيان كارگردان نامدار دهه سي و چهل كه پس از انقلاب قصد ادامه فيلمسازي را داشت براي نقش اصلي فيلم جنگياش عقابها، سعيد راد را برگزيد. نقش خلباني كه در يكي از ماموريتهايش در خاك عراق سقوط ميكند و صحنههاي پرتحرك فيلم با تواناييهاي راد منطبق بود و اينبار نيز اقبال عمومي از فيلم چنان بود كه حتي اكرانهاي مجدد فيلم در سالهاي بعد هم فروش كم برخي از فيلمها را جبران ميكرد. در سالهاي 63 و 64 به تدريج توليد فيلمهاي مهيج و جنگي بيشتر شد و اين فيلمها نيز براي توفيق عمومي نياز به بازيگراني با جذبه سينمايي و آمادگي جسماني داشتند. در كنار راد كه امتحان خود را پس داده بود، فرامرز قريبيان با دو فيلم سناتور و پايگاه جهنمي و جمشيد هاشمپور با تاراج و عقابها به عنوان ستارههاي جديد اين عرصه به ميدان آمدند و نقش عمدهاي در فروش فيلمها داشتند. استقبال گسترده مردم به مذاق سياستگذاران سينمايي كه مخالف ستاره شدن بازيگران بودند، خوش نيامد و جهت مقابله با قهرمانسازي، به صورت غيررسمي با حضور آنها در پروژههاي جديد مخالفت ميكردند. سعيد راد تنها ستاره باقيمانده از نسل قبل از انقلاب با اين رويكرد وزارت ارشاد، چند شانس همكاري با فيلمسازاني چون تقوايي و كيميايي را از دست داد و با مهاجرت از ايران در نيمه دهه شصت دوره دوم فعاليتش با عقابها به پايان رسيد. او شايد اگر در ايران ميماند پس از دورهاي محدوديت، همچون هاشمپور ميتوانست دوباره به سينما برگردد اما تصميم او در شرايط نامعلوم آن سالها و جنگ رفتن بود.
حدود يك دهه در غربت و انجام كارهايي بيارتباط با سينما براي او آنچنان ملالآور بود كه با تغيير شرايط فرهنگي اواخر دهه هفتاد و دعوتي كه ازسوي ناصر تقوايي براي بازي فيلم زنگي و رومي داشت دوباره به ايران برگشت. زنگي و رومي با حساسيتهاي تقوايي و داستان و بازيگراني كه داشت (قرار بود همراه با راد، قريبيان و هديه تهراني نيز حضور داشته باشند) ميرفت تا همچون ناخداخورشيد اثر برجستهاي شود و براي راد اعلام حضور قدرتمند مجددي باشد كه با پا پس كشيدن تهيهكننده و اختلافات ظاهرا حل نشدني در همان ابتداي كار متاسفانه براي هميشه متوقف شد. آشنايي راد با فيلمساز خوبي چون درويش سبب شد تا نقش اسكندر در فيلم جنگي و خوش ساخت دوئل نصيبش شود و شروع دوره سوم بازيگرياش با اين فيلم رقم بخورد. نقش منفي موثري كه با صداي خشدار او و پرداخت و نگاه هوشمندانه فيلمساز شروع موثري براي دوره سوم بازيگري راد به حساب ميآمد، اما بدشانسي او در اين دوره اين بود كه دوره فيلمهاي قهرمانمحور در اواخر دهه هفتاد به سرآمده بود و در جريان غالب فيلمهاي جوانانه نيز نقش چشمگيري برايش وجود نداشت.
حضورش در فيلمهايي چون پروانگي (جعفري، 90)، گيرنده (غفارزاده، 90)، پايان خدمت (زرگرنژاد، 92) و عشق و جنون (نجفي، 92) نه جذابيتهاي فيلمهاي قهرمانانه را داشت و نه ارزشهاي فيلمهاي متفاوتش را. او ترجيح داد نقشهايي خاص در فيلمهاي فيلمسازان توانمندي كه از قابليتهاي بازيگري او بيشتر استفاده ميكردند را بپذيرد هر چند كه نقش اصلي نباشند. حضور در نقش تيمسار فلاحي در چِ حاتميكيا و رضاشاه در سريال در چشم بادِ جعفري جوزاني نشان از بازيگري جذاب و توانا داشت كه در آستانه هفتاد سالگي هنوز قابليتهاي زيادي دارد، خصوصا نوسانات نقشي چون رضا شاه در سالهاي پاياني سلطنتش كه با بازي گيراي راد، عليرغم زمان نسبتا محدود، تبديل به يكي از نقاط عطف سريال در چشم باد شد.
در يكي، دو دهه اخير هر از گاهي خبرهايي از فعاليتهاي جديد او به گوش ميرسد ولي هنوز نقش و فيلم و كارگرداني كه سبب شود تا دوباره به روزهاي اوجش برگردد پيش نيامده. شايد از بدشانسي اوست كه فيلمنامه دست تنهاي كيميايي حدود يك دهه پيش به سرانجام نرسيد تا دوباره بتواند همچون سفرسنگ و خط قرمز با فيلمسازي كار كند كه قدر بازي او را ميداند. هنگام تماشاي خائنكشي جديدترين فيلم كيميايي (كه اخيرا با تدويني جديد به صورت سريال به نمايش درآمد) به اين فكر ميكردم كه اگر كيميايي (كه بهترين بازيهاي شماري از بازيگران مهم را در فيلمهاي او به ياد داريم) براي نقش سهراب، آدم مرموزي كه با همه دستهها و گروهها ارتباط دارد به جاي مهران مديري از سعيد راد استفاده ميكرد هم فرصت خوبي براي راد بود تا با اكسير فيلمسازي بازيگرشناس جنبههاي ديگري از توانايياش را بروز دهد و هم نقش (و به تبع آن فيلم) چقدر موثرتر از كار در ميآمد.
هر چند در شرايط مغشوش كنوني توليد فيلم كه سيطره فيلمها و بازيگران كمدي از يكسو و هزينههاي سرسامآور توليد از سويي ديگر فيلمها و فيلمسازان مستقل و خوب را به حاشيه رانده، آنچنان عرصهاي براي عرضاندام بازيگراني چون سعيد راد فراهم نيست. حيف از ويولن خوشدستي چون او كه قدرش دانسته نميشود. براي او در آستانه 79 سالگي آرزوي سلامت دارم.