• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5625 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۲۰ آبان

رفع اتهام از شريك جرم!

فريدون مجلسي

شش ماه پيش در صفحه آخر «اعتماد» يادداشتي داشتم زير عنوان «شريك جرم». قضيه اين بود كه سه سال پيش، يعني در آستانه آغاز ماجراي كرونا، براي تعمير مبل‌هاي خيلي قديمي كه نياز به نوسازي حرفه‌اي داشت از اميرخان تعميركار از كار پيشين او راضي بوديم، خواستيم اين كار را انجام دهد. او با وانتي آمد، خودم هم سر مبل‌‌ها را گرفتم و او آنها را برد! ماه‌ها گذشت و خبري نشد. هر بار به بهانه كرونا و بيماري كارگران و تعطيلات به تعويق‌ ‌مي‌انداخت و سرانجام گفت كارگاهش آتش گرفته و خيلي چيزها سوخته و مشغول تعمير و اصلاح و بازسازي است! وعده و وعيدهاي او بيش از دو سال به درازا كشيد و سپس ارتباط قطع شد و تلفن او هم ظاهرا به فروش رفت! در اينجا بود كه به دليل گرفتن سر مبل‌‌ها احساس مشاركت در جرم كرديم.
كار شكايتِ خيانت در امانت به دادسرا كشيد. گفتند جرم كي رخ داده؟ ما هم گفتيم هفته پيش كه تعميركار گفت كار آماده است و فردا‌ ‌مي‌آورد و نياورد. گفتند مبل‌‌ها را كي تحويل داديد، گفتيم بيش از دو سال پيش! گفتند يعني چه! و بي‌آنكه طرف را بخواهند، با يك حكم از سر بازكني گفتند: بيش از يك سال گذشته برويد شكايت حقوقي كنيد! به دليلي از اين كار بي‌حاصل و پر هزينه هم خودداري كرديم و آن يادداشت را نوشتم. بعدش دوستان مكرر‌ ‌مي‌پرسيدند بالاخره مبل‌هاي شما پيدا شد؟ نتيجه چه شد؟ پاسخ ما هم اين بود كه ‌اي بابا، مالي است رفته. بايد فراموش كرد. تا اينجا قضيه پيش پا افتاده و قصد ما هم بيشتر انتقاد از اهمال قضايي بود.
اما نكته پيش پا نيفتاده اين است كه يكي، دو ماه پيش در دفترم در خانه مشغول نوشتن مطلبي بودم كه متوجه گفت‌وگوي تلفني و ابراز شگفتي همسرم شدم. از بالاخانه پرسيدم خانم قضيه چي بود؟ ايشان با حيرت گفت شخصي تلفن زده و‌ ‌مي‌پرسد مبل‌هايي با فلان مشخصات مال شماست؟ و پس از پرس و جوي بيشتر قرار شد با واتس‌اپ عكس نيم‌سوز آنها را بفرستد. فرستاد و ما هم عكس‌هاي خانگي ناسوختگي و سرحالي آنها را فرستاديم. وقتي در تعلق مبل‌‌ها جاي ترديد باقي نماند، ما را به كارگاه سوخته بردند كه ظاهرا تازه فك مهر و موم شده بود. همكار اميرخان با استفاده از دفترچه تلفن مشتريان او جست‌وجو كرده و ما را يافته بود! از اميرخان كه شايد گرفتار شده باشد خبري نبود. يكي از مبل‌‌ها تمام‌سوز شده و بقيه نيم‌سوزها قابل تعمير بود و چنين هم شد كه البته كاچي به از هيچي است.
در واقع معلوم شد آتش‌سوزي واقعي بوده! ما هم شريك جرم نبوده‌ايم! و در كمال حيرت مالباخته تبديل به مال‌يافته شد. چه خوب شد كه به دادگاه نرفتيم و مالباخته دو نبش وكيل و دعوا نشنيديم! اما هنوز هم از مالي افتگي بي‌انتظار در شگفتم و از امانت‌داري همكار اميرخان سپاسگزار. گفتم اگر غيبتي شد سه سال پس از وقوع و شش ماه پس از انتشار توضيحي داده باشم كه در اين وانفساي ناايمني و اخبار جرايم شهري هنوز‌ ‌مي‌توان روي درستكاري و انسانيت حساب كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون