• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5626 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۱ آبان

چاپ چهارم «بخش سرطان» سولژنيتسين منتشر شد

سرطاني‌ها در سرزمين سركوب

چاپ چهارم ترجمه رمان «بخش سرطان» نوشته الكساندر سولژنيتسين منتشر شد.به گزارش «اعتماد» اين رمان معروف را كه با ترجمه سعدالله عليزاده راهي بازار نشر شده، موسسه انتشارات اميركبير منتشر كرده است. «بخش سرطان» از معروف‌ترين كتاب‌هاي اين برنده جايزه نوبل است و اتفاقات آن در بخش سرطان يك بيمارستان مي‌گذرد. در اين رمان با گروهي از بيماران مبتلا به سرطان روبه‌رو هستيم كه هر كدام قصه خودشان را دارند. عده‌اي از آنها شهروندان ساده‌اي هستند كه قرباني شرايط موجود شده‌اند. در مقابل مديراني را داريم كه مناصب و مسووليت‌هايي دارند و خود در ايجاد شرايط موجود دخيل بوده‌اند.الكساندر ايسايويچ سولژنيتسين ۱۹۱۸ به دنيا آمد و ۲۰۰۸ از دنيا رفت. او در سال ۱۹۷۰ يعني در 52 سالگي برنده جايزه نوبل ادبيات شد. او به‌ خاطر افشاي جنايات ژوزف استالين در رمان‌هايش، 20 سال را در تبعيد گذراند.
كتاب‌هاي «مجمع‌الجزاير گولاگ» و «يك روز از زندگي ايوان دنيسويچ» از ديگر آثار الكساندر سولژنيتسين هستند. بيان ناخشنودي و انتقادها از ساختار اداري نادرست و وجود فساد اداري و ندانم‌كاري در ميان مقامات بالادست شوروي و بي‌اعتنايي آنها از ويژگي‌هاي آثار اين نويسنده است.
از سولژنيتسين به اعتبار آثار ادبي‌اش به عنوان يكي از بهترين راويان تاريخ سياسي سده بيستم روسيه نام مي‌برند، سركوب سازمان‌يافته در شوروي سابق از درون‌مايه‌هاي مهم آثار اوست. در بخشي از كتاب مي‌خوانيد:  «در سراسر جمهوري، اين درمانگاه تنها جايي بود كه مي‌توانست به او كمك كند. پاول نيكلايويچ همچنان كه به آرامي غده بدخيمش را كه در طرف راست گردنش رشد كرده بود لمس مي‌كرد، با اميدواري پرسيد: «دكتر اينكه حتما سرطان نيست، درسته؟ من سرطان نگرفته‌ام؟» به نظر مي‌رسد كه غده هر روز بزرگ‌تر مي‌شود، اما با وجود اين پوست سفت و كشيده روي آن، چون هميشه سفيد و بي‌آزار بود. دكتر دونتسووا همچنان كه پرونده تاريخچه بيماري را با خطوط گستاخانه خود پر مي‌كرد براي دهمين بار با صداي آرامبخش خود رو به وي گفت: «خداي من؛ البته كه نه.» دكتر دونتسووا هميشه هنگام نوشتن عينك قاب مستطيلي خود را كه حاشيه گردي داشت به چشم مي‌زد و به محض تمام شدن كارش با حركتي سريع آن را از چشم برمي‌داشت.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون