«آرمانگرايي هپروتي»
آرش رادي
...و ديگر اينكه امور فرهنگي بعضا مثل منارجنبان عمل ميكنند. يعني وقتي شما بليت ۴ هزار توماني براي مخاطب درنظر ميگيريد، نبايد لزوما انتظار رفتار بهنجاري از نظر فرهنگي در يكي از فرهنگيترين اماكن فرهنگي داشته باشيد. اين مخاطب فرضي شايد انسان شريف اما ناآگاهي در اين حوزه باشد و در چنين شرايطي او چون بهاي بسيار ناچيزي براي برخورداري از محصول فرهنگي دريافت كرده ارزش حضور در مكان مزبور و اهميت اشيا را درك نميكند و رفتاري سهلانگارانه از خود بروز ميدهد. با بالا بردن قيمت بليت، به او القا ميشود كه فرهنگ ارزشمند است و حضور در چنين فضايي آداب خاصي ميطلبد و صد البته كه با وضع قانون يا شيوهنامهاي ميتوان تخفيفاتي براي گروههاي مختلف از جمله دانشآموزان و دانشجويان در نظر گرفت. براي نيل به يك آرمان فرهنگي، آموزش لازم است و اين امري بسيار زمانبر است. اگر از همين امروز نظام آموزش مدارس و دانشگاهها و نهادهاي فرهنگي همگي در اين راستا بهطور هماهنگ تلاش كنند كه به آن هدف والا برسيم و شهروندان فرهنگي داشته باشيم، حداقل يك دهه زمان ميبرد و در اين وقفه يا فاصله زماني، چارهاي نخواهد بود به جز اينكه در برخي موارد از استانداردها و رهيافتهاي سختگيرانه و محتاطانهاي استفاده كنيم. مناقشه يا چالش اصلي مساله بر سر مديريت همين دوره گذار است؛ گذار از رفتارهاي بدوي به مدرن. گذار از خردهفرهنگهاي مبتني بر ريشسفيدي و مرامگذاري و همشهريبازي و دورهمي و تعارفات صدمنيكغاز و كوچه عليچپ، به فرهنگ شهروندي مبتني بر قانون و اصالت حريمهاي شخصي و عمومي. مثلا اگر بازديدكنندهاي در موزه بلندبلند دارد حرف ميزند، با حفظ احترام ولي كاملا جدي به وي تذكر داده شود، يا اگر شخصي به ويترينها نزديك شد، هشدار دريافت كند و اين هشدار مثل پوئن منفي رانندگي تبعات داشته باشد يا اگر در فضاي محدود تالار موزهاي همچون موزه رشت، چند نفر سد معبر كرده، در حال صحبت درخصوص كار و بار هستند، به آنها گفته شود كه به محوطه باز بروند و...( اين مثالها را چون عينا و دقيقا در همان مدت حضور من در موزه رشت رخ داد ذكر كردم). باز تاكيد ميكنم كه تصاوير دوربين مداربسته موجود است و ميتوانيد برويد ببينيد.
مشابه اين ماجرا در حوزه تئاتر هم اتفاق افتاد. چند سال پيش بحث حصاركشي دور مجموعه تئاتر شهر داغ شده بود و برخي اهالي تئاتر با استناد به فرنگ يقه ميدراندند و شعار ميدادند كه تئاتر از عامه مردم نبايد جدا باشد و حصاركشي صحيح نيست... و به روي خود نميآوردند كه اين تداخل و تعارض هنجارين بين فضاي غيرهنري (معابر عمومي) با پهنه تئاتر شهر چه آسيبهاي فيزيكي و رواني و پيامدهاي ناخوشايندي داشته است. من اسم چنين رويكردي را آرمانگرايي هپروتي ميگذارم. در كشورهايي كه فرهنگ و هنر در آنها ارج و قرب دارد، تئاتر چنان در متن زندگي تنيده شده كه شهروندان حتا اگر اهليتي با تئاتر نداشته باشند، از كودكي بهتدريج آداب شايسته و بايسته را در مواجهه با آن فرا ميگيرند و اين پروردگي، سالها زمان ميبرد. در كشور ما درخصوص آموزش و پرورش فرهنگي فرآيند درستي طي نميشود و نتيجه آن كه طي حدود نيمساعت حضور در يك مكان فرهنگي مثل موزه باستانشناسي شهر رشت، شما اگر ذائقه سينمايي داشته باشيد، ميتوانيد يك فيلم كمدي سياه بسازيد كه البته درنهايت بسيار تراژيك و اسفانگيز خواهد بود. اين سفسطه يا مغالطه يا بهانه مديران اماكن فرهنگي كه وقتي از نابسامانيهاي سازمان يا اداره متبوعشان انتقاد ميشود، سريعا علت آن را به مرمت منتسب ميكنند هم ديگر از فرط تكرار نخنما شده و به هيچوجه مخاطب را قانع نميكند. الان شما به هر سازمان فرهنگي غيرخصوصي برويد به احتمال زياد خواهيد ديد كه در جهت اطمينانِخاطر، در گوشه حياطي يا روي پشت بامي يا كنج پستويي، ته انباري، خرپشتهاي، جايي، يك كپه گچ و سيمان و الوار و آجر نگه داشتهاند تا روز مبادا به آن ارجاع دهند و بگويند: «مرمت... مرمت... ايناهاش... ايناهاش...» و همهچيز را به گردن آن بيندازند. بهطوريكه سرجمع و ميانگين حساب كنيد، همواره نصف سال در حال مرمتند و نصف ديگر سال هم عملا به مناسبتهاي مختلف تعطيلند. در همين موزه باستانشناسي رشت، ميلگردها و مصالح بنايي كه در راهروي كنار ساختمان موزه و در مجاورت دستشويي روي زمين ريخته شده بود، از فرط ماندگي و بِلااستفادگي، رويش خزه و جلبك بسته بود. اين نوع توجيهات بيش از آنكه متقاعدكننده باشد، كوشانمايانه به نظر ميرسد. در پايان سه پيشنهاد را يادآوري ميكنم:
۱- افزايش حداقل ۵۰ برابري قيمت بليت (حتا اگر شمار مخاطبان كاهش چشمگيري يابد) كه تازه معادل نصف قيمت متوسط يك پيتزا خواهد شد.
۲- به كارگماري پرسنل منضبط، باحميت، قانونگرا و متخصص، تا احيانا در برابر يك توريست خارجي منفعل و مقهور نشوند و نيز بدانند براي اينكه جمجمه يا خنجر يا كوزهاي متعلق به دوره مادها باشد، لزومي ندارد روي آن حك شده باشد: «ساخت ماد» و ۳۰۰۰ سال پيش در ايران - خودبهخود- يعني عصر مادها.
۳- بسنده نكردن مديريت عالي به گزارشهاي كليشهاي و سلسلهمراتبي. پايش محسوس و نامحسوس و مداوم فعاليت كاركنان و مديران مياني و اجرايي، تا روزي كه خودكنترلي در ضمير يكايك آنها نهادينه شود و شاهد تجاهل و تحميق نباشيم.
عضو هياتمديره بنياد اكبر رادي و دانشجوي دكتراي برنامهريزي و مديريت فرهنگي