خدا يا انسان؟
با اين حساب غربيها خيلي كار خوبي كردند كه خداي كليسا و تثليث را كه اتفاقا شما هم قبول نداريد، كنار گذاشتند و به جايش دمدستترين و عينيترين موجود، يعني انسان را قرار دادند.
اين دوگانه خدا و انسان نبود، اين آزادي انسان از موجود ساختگي كليسا بود. آن هم يك موجود كه برحسب هر پاپ و هر زمان رنگ جديدي بر آن ميزدند. خدايي كه از طريق نمايندگانِ خودخوانده خود بهشت را ميفروخت و خلايق را سركيسه ميكرد و جهنم و گناهان را هم ميبخشيد و دوباره پول ميگرفت. خداي كليساي قرون وسطي را در هر كتاب تاريخي ميتوان ديد و آنقدر كارهاي منفي به نام خدا صورت گرفت است كه حتي متفكران مسيحي و كليسا هم آن را نقد كردهاند. حالا چرا بايد براي خلاص شدن از اومانيسم به چنان موجود ساخته كليسا متوسل شد؟ اين خدايي بود كه رنسانس آن را بركنار كرد و چه كار خوبي هم كرد. آيا شما ميخواهيد اين خدا زنده شود؟ تمدن غربي محصول حذف چنين خدايي از پيش پاي بشر و انسان غربي بود. ولي خدايي كه نزديك به آموزههاي اخلاقي و ديني بود، هيچگاه از تمدن غرب بيرون انداخته نشد. خدايي را كنار زدند كه ميخواست از طريق نمايندگان خودخوانده، انسان را به بردگي كشيده و از انسانيت خالي كند و آن را به زير يوغ خود در آورد. چرا بايد از حذف چنين خدايي كه ساخته و پرداخته كليسا بود، دفاع كنيد؟ اين ضد تبليغ است. هر خدايي كه نماينده پيدا كند، در حد همان نماينده، بلكه پايينتر از او تنزل پيدا خواهد كرد، پس بهتر است از چنين خدايي كه مصنوع دست بشر است، دفاع نكنيم و دچار خلط در اشتراك لفظ نشويم. اين حمله به خداي رحمان و رحيم است و نه دفاع از آن.