افسانه يك مرمت، ميان ايران و اسكورسيزي
نوشته آلبرتو اسپادافورا
مترجم: مهدي فتوحي
روزي روزگاري فيلمي بود كه از آن فقط يك نسخه در جهان مانده بود: رگبار (1971)، اثر نخست كارگردان ايراني: بهرام بيضايي كه اگر چه در سال 1972 برنده جايزه سپاس از جشنواره بين المللي تهران و پنجمين جشنواره ملي فيلم ايراني 1973 شده بود و گرچه هنوز هم يكي از مردميترين فيلمهاي سينماي ايران است ولي با گذشت زمان سرنوشت غريبي يافت و در ابتدا محكوم شد به توقيف و بعد هم در دوره آغازين انقلاب محكوم شد به تخريب نگاتيوهاي موجود آن به دست دولت ايران. در ادامه بهرام بيضايي به رغم نگاه مولفانه شناخته شدهاش تسهيلات لازم را (براي كار) نيافت و - به اعتراف خود كارگردان - محكوم شد به رعايت فاصله هميشگي از اخلاقيات رايج احزاب سياسي و داوطلبانه براي سلايق عوام دست نايافتني شد.
مرمت رگبار كه در پيش نمايشش در بيست و هفتمين جشنواره سينماي بازيافته (چينما ريتروواتو Cinema Ritrovato) در بخش سينماي آزاد (چينما لبيه رو Cinema Libero) نمايش داده شد با كار روي همان تنها نسخه موجود ميسر شد. (يعني پوزيتيو 35 ميليمتري با زيرنويس چسبان انگليسياش كه به دست خود بيضايي نجات يافته بود) و در سال 2011 از سوي خود كارگردان به بنياد World Cinema Foundation مارتين اسكورسيزي تحويل داده شد و كارورزان بولونيايي مركز تصاوير بازيافته (l’immagine Ritrovato) روي آن كار كردند و اين واپسين نسخه موجود به خاطر آسيبهاي سنگين ناشي از خط و خراشها و سوراخها و پارگيهاي اتصالاتش بيش از 1500 ساعت تعهد طلبيد.
اسكورسيزي خود اذعان داشته كه خيلي مفتخرم كه اين فيلم زيبا و حكيمانه را مرمت كرديم و چقدر دردناك است كه اين اثر خارقالعاده كه روزگاري اينقدر در ايران محبوب بوده با خطر از ميان رفتن روبهرو شود.
در رگبار نقشِ پيشرونده عشقِ ميان حكمتي، معلمي فرهيخته كه به تازگي به تهران منتقل شده، و عاطفه، خياط سادهاي كه خواهر يكي از شاگردان او است كه سرنوشت، دستش را در دست قصاب محل خواهد گذاشت مركزي است. ارجگذاري روزافزون شاگردان به معلمشان مدير مدرسه را وا ميدارد تا حكمتي را منتقل كند و مسووليتِ سرنوشتِ منحصر بهفرد اين رابطه را بر دوشِ عاطفه بگذارد.
بافتار روايي، مثل همه اين قبيل موارد، گرچه دورنمايي ممتاز ميآفريند كه از (بطنِ) آن حكايت و آرای سياسي و مدني ميشكفد، ولي در واقع همارز ميشود با ظرافت يك افسانه قديمي كه مستقيما از آرای فرهنگ ايراني به ارث رسيده است. پسر ذكايي بيضايي و برادرزاده اديب علي محمد بيضايي آراني، از شاعران بنام اوايل قرن بيستم، در آغاز فعاليتهاي سينمايياش ردي از آموزههاي تئاترياش را بر جا ميگذارد كه در جواني اندوخته بوده و به ويژه از يونسكو و بكت بيش از بقيه كه فقط هم در ميانپردههاي فرامتني صريحي كه در تالاري كه حكمتي براي نمايش مرمتش ميكند، هويدا نيست. شاگردان آن مدرسه ابتدايي شخصيتهاي دوم سوءتفاهمها و سازندگان دلپذيرِ تقدير دو عاشقند كه شخصيتهاي سطح نخست مصرانه از طريق چهره آنان حكايت منظرهاي هيجانانگيزي را بيان ميكنند. بيضايي كه در سنين سالخوردگياش ساكن كاليفرنياست، سنت نئورئاليسم ايتاليايي را براي افتتاح موج نو سينماي ايران، يعني مكتب ايراني فيلم در پايان سالهاي دهه شصت ميلادي، زمينه كار خود كرد؛ ولي بهرغم رگبار، شاهكار مشهور و خوشبختانه مرمت يافته او، اثر ديگرش يعني باشو غريبه كوچك (1986) براي نگارنده، تاثيرگذارترين اثر او باقي ميماند و بيهوده هم نيست كه به كودكان تقديم شده؛ يعني به آينده سينما.
پانوشت: پنجاهمين جشنواره بينالمللي فيلم تلورايد امريكا امسال بخش ويژهاي را به نمايش آثار بنياد سينمايي «مارتين اسكورسيزي» اختصاص داده كه در زمينه مرمت آثار كلاسيك سينماي جهان فعال است و شامل نمايش نسخه ترميمشده چند فيلم سينمايي از جمله «رگبار» محصول سال ۱۹۷۲ به نويسندگي و كارگرداني بهرام بيضايي است.