• ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5634 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳۰ آبان

توجه هانري كربن به جايگاه باطن شريعت در اماميه و برخي انحرافات منشعب از آن

اسلام؛ نهايي‌ترين نقطه رسيدن به حقيقت

زهرا قزلباش

به تعبير هانري كربن نگاه باطني شيعه تركيب معرفت و محبت است. امتداد نبوت است و بر محور ولايت است. باطن به معني ضرورت توجه به آشكارگي رازهاي درون امر ظاهري است. شريعت ظاهر دين است و تربيت و تعهّد است، اما مقولاتش چنان است كه ممكن است انسان را در سطح نگه دارد و او قشري شود و دين را جز انجام چندين واجبات و مستحبات نفهمد و به هيچ عمق و دروني نينديشد.

 

خاصيت تفكر به عمق رفتن است

انديشيدن و به عمق رفتن خاصيت تفكر است. ممكن است اعمال شريعت حاوي چنين تفكري باشد، اما فرد متشرّع الزامي به آن نبيند. يعني ايمان را با عشق تداوم بخشد نه عقل. هر چند بايد به اين هم توجه كرد كه هم عشق و هم عقل ممكن است تعريف يكساني براي همه نداشته باشند. بنابراين در همان اوان شكل‌گيري جهان اسلام بعد از ايام رحلت رسول اكرم صلي‌الله عليه و‌آله توجه به تأويل نص و عبور از ظاهر به عمق آن براي كشف معنا در كانون توجه مسلمين قرار گرفت. اهل سنت و حديث هرگونه تعدّي به موجوديت نص را انكار كرده و بدعت شمردند، اما دسته‌اي از متكلمان كه رويه اعتزال داشتند و به معتزله مشهور بودند و عقل را ملاك داوري قرار داده بودند، تأويل را پذيرفتند.

 

راسخون در علم و مساله تاويل متن

در قرآن كريم از تعبير «علم الكتاب» (رعد: 43) نام برده شده كه به قول بسياري از مفسّرين به معناي فهم قرآن است. اگرچه در چندين سوره ديگر از جمله سوره نمل نيز به «عنده علم من الكتاب» اشاره شده كه منظور از آن آصف بن برخيا وصي و جانشين سليمان بوده است كه در مجموع اشاره به فهم متون مقدس دارد كه دالّ بر اين است كه اين متون ظاهري دارند و باطني و در خود قرآن (آل عمران: 7) نيز فرموده كه تفسير اين باطن را بعد از خداوند و پيامبر، استواران در دانش (الراسخون في العلم) مي‌دانند. يعني كساني كه به تعبير آيه 162 سوره نساء به خدا و رسولش و وحي او و آنچه پيش از پيامبر نازل شده بود، ايمان دارند. اينكه استواران در دانش دقيقا چه كساني هستند و مصاديق‌شان چيست بحث ديگري است، اگرچه قطعا اين افراد به تعبير همان آيه 7 سوره آل عمران، متشابهات را تأويل مي‌كنند و اين تأويل ضرورتا در طول تعاليمي است كه از انبياء فرا گرفته‌اند و از خطوط وحي جدا نيست. بنابراين علم كتاب نزد خداست و او به ‌واسطه جريان رسالت بخشي از آن را در اختيار انبياء قرار داده و سپس اوصياي آنها حامل چنين علمي خواهند بود.

 

آصف بن برخيا و اميرالمومنين(ع)

چنانكه حضرت رسول (ص) در پاسخ به پرسشي درباره مصداق «و عنده علم الكتاب» (نمل: 40) به وصي سليمان آصف بن برخيا اشاره كرده‌اند و مراد از «آن كس كه نزد او علم كتاب است» در آيه 43 از سوره رعد را نيز حضرت علي (ع) دانسته‌اند. البته درباره تفسير اين آيه اخير بين مفسّران شيعه و سنّي اختلاف هست، اما خط سيري كه وحي را بعد از اتمام دوران آن در عصر خاتميت به بعد از خود متصل مي‌كند همين تأويل است؛ يعني علم الكتاب، يعني رفتن به باطن قرآن و متون مقدس تا رازهاي الوهيت آشكار و سپس ماندگار شوند و امتداد دامنه فيض الهي در هستي روشن گردد و به معناي دقيق‌تر، استواران دانش كه اهل فضل و دانش و معرفت و محبت هستند، محافظان ساحت الوهي در جهان و از سنخ ردان مينوي (محافظان الهي) هستند و الوهيت را تبليغ مي‌كنند.

 

تفاوت نگاه باطني به مذهب با باطن‌گرايي

اما در بدو امر بايد توجه داشت كه نگاه باطني به مذهب با باطن‌گرايي تا حدودي فرق دارد، زيرا باطن‌گرايي نوعي فرقه است كه در موردش توضيح خواهيم داد و عموما هر نوع فرقه‌گرايي لاجرم به تشكيل ايدئولوژي و صلب تفكر و عدم نقدپذيري منجر خواهد شد. اما نگاه باطني يعني توجه به عمق و معنا و افشاي درون و رفتن به مبدأ و اصل كه اين خودِ فلسفه است. خودِ تعقّل است و امام صادق عليه‌السلام فرمود: عقل دعامه (ستون) اسلام است و قرآن كريم بارها مومنان را به تعقّل و تدبّر در آيات الهي دعوت فرموده است. باطن‌گروي شيعه با نظر به اهميت اين تعقّل و تدبّر قابل فهم است كه بعدا در اوايل قرن چهارم هجري و بعد از آغاز دوران غيبت كبري در سال 329 هجري در عقل‌گرايان شهرهاي بغداد و كوفه و در كساني چون جنيد اسكافي و شيخ مفيد و شريف مرتضي متجلي شد. اينكه بايد نقل اعم از آيات و روايات را با عقل كاويد تا بتوان احكام جديد صادر كرد، زيرا هم تحوّلات دوران و هم تنوّعات باورها را نبايد از نظر دور داشت. از سوي ديگر، در چنين تفكري ظاهر و باطن در هم تنيده است و شريعت و حقيقت با هم توأمان هستند، زيرا غايت رسيدن به حقيقت است و شريعت پل است، اما امر انفصالي و جدا نيست، بلكه خود بخشي از حقيقت دين مي‌باشد، وليكن نكته اين است كه تمام حقيقت دين نيست و دين ابعاد وسيع‌تري به سمت امر والا و الوهيت دارد كه بعضا بايد شريعت را به آن سمت ارتقا داد.

 

باطن‌گرايي به مثابه يك فرقه

و تاسيس اسماعيليه

باطن‌گرايي به مثابه يك فرقه بيشتر از زمان شكل‌گيري جريان شيعي اسماعيليه شروع شد و اسماعيليه اوليه را باطنيه نيز گفته‌اند، زيرا خود اسماعيليه به شاخه‌هاي متعددي اعم از نزاريان، فاطميان، قرمطيان و غيره تقسيم مي‌شود. بنابراين باطن‌گرايي در ذات اسماعيليه در همه شاخه‌هاي متعدد آن است. اسماعيليه در ماجراي جانشيني امامت امام ششم شيعيان اماميه امام جعفر صادق عليه‌السلام شكل گرفت. اينان معتقد بودند كه جانشين حضرت جعفرالصادق (ع) محمد پسر اسماعيل فرزند بزرگ ايشان است و چون اسماعيل كه قبلا جانشين جعفر الصادق معرفي شده بود قبل از پدر از دنيا رفت لاجرم بايد پسرش محمد و نه برادرش موسي كاظم جانشين امام ششم شود. در هر حال اماميه از اين دوران به بعد منشعب و به دو شاخه اثناعشريه و اسماعيليه (سبعيه؛ هفت اماميه) تقسيم شد. خود اينها هم بعدها به شاخه‌هاي ديگري تقسيم شدند.

 

تاكيد اسماعيليه بر مساله باطن

و تاويلات شاذ از احاديث نبوي

اسماعيليه بسيار روي مساله باطن تمركز كرد. براي كاويدن باطن يا رسيدن به كنه باطن به وجود «امام» نياز هست. اسماعيليه چندين تقسيم از امام ارايه داده‌اند كه بايد ريشه‌يابي شود و بحث اين نوشته نيست. اما شش امام شيعه اثناعشريه را به همراه محمد پسر اسماعيل پسر جعفر الصادق امامان مستقرّ ناميده‌اند و خود محمد بن اسماعيل را امام متمّم ناميده‌اند كه در آخرالزمان به عنوان مهدي ظهور خواهد كرد. تأويل اسماعيليه بر اين حديث نبوي مبتني است كه «بين قبر من و منبري كه بر آن موعظه مي‌كنم باغي از باغ‌هاي بهشت وجود دارد» و طبق توضيحاتي كه هانري كربن ارايه كرده، قبر كنايه از فلسفه يا تعمّق دروني است كه اين مستلزم تجزيه است؛ درست همان‌طور كه جسم در قبر تجزيه و متلاشي مي‌شود؛ منبر همان شريعت و ظاهر دين است و باغ بهشت هم همان عرفان است. بنابراين طبق نظر كربن، تأويل اسماعيليه از اين حديث اين است كه بايد ايمان جزمي را قبر كرد تا در آنجا استحاله يابد و دين حق يا همان ديني كه حكمت الهي است، زنده شود.

 

باطن‌گرايي اسماعيليه و تضعيف شريعت

لذا تأويل همه تعليمات دين را تعالي و ارتقا بخشيده و آنها را از دوباره به مبدأ خود كه سرچشمه الهي است، بازمي‌گرداند. البته همواره اين ظن به اسماعيليه وجود دارد كه در اين باطن‌گرايي به ‌شدت شريعت را تضعيف كرده‌اند و باطن را برگزيده‌اند. از همين روي است كه اغلب طرفداران شيعه اثناعشري تمايلي ندارند باطني ناميده شوند، زيرا شريعت را همپاي حقيقت و طريقت مي‌دانند و از آنجا كه چنين باطن‌گرايي در مختصات صوفيه نيز وجود داشته، به‌رغم تمايلات عرفاني شيعه، اين نوع باطن‌گرايي را نوعي صوفي‌گري دانسته و شيعه دوازده امامي را از آن مبرّا دانسته‌اند.

 

انحرافات اسماعيليه و القاب آنها

افزون بر اين، انحرافاتي كه در خود اسماعيليه رخ داده كه در القابي كه به آنها داده‌اند نيز مشهود است از جمله اينكه آنها را حشاشين (حشيشيه) يا مصرف‌كننده حشيش و ملاحده يا بي‌دين و كافر دانسته‌اند، نيز باعث شده شيعه اثناعشري خود را از تمايلات باطني و سرّي بري كند حتي اگر اعتقاد داشته باشيم كه تأويل جزو اركان اصلي هر نوع شيعه مي‌باشد. در اينجا بايد چند نكته را بازگو كنيم؛ اول اينكه اسماعيليه با هر دليلي كه ايجاد شده باشد، شاخه‌اي از شيعه بود كه در برابر حكومت سنّي عباسي به پراكسيس يا كنشگري روي آورد و احتمالا تلاش كرد تا از عقايد باطني و شيعي خود براي مبارزات سياسي بهره ببرد و شيعيان تا قبل از تشكيل حكومت‌ اعم از اسماعيليان فاطمي در مصر يا علويان طبرستان و آل‌بويه در ايران يا حكومت حسن صباح اسماعيلي يا بعدا سلسله صفوي، همواره در قالب همين باورهاي خاص خود در عرصه جهان اسلام كنشگري كرده‌اند؛ مثلا شيعه اثناعشري با ترويج و تبليغ سيره و مصائب زندگي اهل بيت پيامبر(ص) همواره متمايز بوده‌اند و بخشي از تاكيد آنها بر گزارش اين مصائب و ذكر مكرّر آن از جمله مصائبي كه بر حضرت زهرا سلام‌الله عليها رفته، نوعي اعتراض عليه حاكميت وقت بود كه شيعه را منزوي و امامان آنها را به لحاظ سياسي و اجتماعي محدود كرده بود و ائمه معصوم در حكومت عباسيان از طريق سازمان وكلا با ياران خود در ارتباط بودند. البته عده‌اي از شيعيان غلو كرده و وجود ائمه را تشبه به الوهيت كردند و فرقه‌هاي مختلفي از آنها پديد آمد از جمله كيسانيه و مغيريه و خطابيه كه حتي خود ائمه شيعه هم آنها را مورد انتقاد [و بلكه تكفير] قرار دادند و نيز بسياري فقهاي مسلمان حكم ارتداد اين غلات را صادر كردند.

 

برآمدن حكومت فاطميان در مصر

بعد از نقطه عطف دوم شيعه يعني شهادت امام ششم جعفرالصادق عليه‌السلام كه اسماعيليه ايجاد شد، اين ‌بار اسماعيليه از طريق بيان نظرات خاص خود از جمله باطن‌گرايي به ترويج عقايد و آراي خود پرداختند و عليه حكومت وقت شوريدند و حتي در همان اوان در حدود سال 297 هجري در مصر و آفريقا حكومت فاطميان را تشكيل دادند و بعدها نيز حسن صباح در سال 487 هجري و بعد از مرگ هشتمين امام فاطمي المستنصر بالله در ايران حكومت تشكيل داد كه تا دوران حمله مغول به ايران تداوم يافت. به همين دليل تا قرن‌ها باطني‌گري نوعي اتهام و حربه عليه مخالفان حكومت‌هاي وقت كه عمدتا سنّي بودند، تلقي مي‌شد و آنها بسياري از مخالفان خود را با برچسب باطني و قرمطي به تيغ اعدام و ترور مي‌سپردند. از اين جهت باطني‌گرايي به معنايي كه اسماعيليه مورد نظر داشته يا منتسب بدان بوده و اصلا به خاطر ماهيت خود اسماعيليه، همواره نوعي بدنامي تلقي شده است.

ليكن چنانكه پيشتر هم اشاره كرديم، باطن‌ دين يكي از نكات مهم تشيع در معناي عام آن است، زيرا شيعيان عمدتا جمع بين عقل و نص را قبول داشتند يعني هم ظاهر و هم باطن دين را مورد توجه قرار مي‌دادند و هر طريقتي را مستلزم توجه به ظاهر و باطن هر دو مي‌پذيرفتند و عرفاي آنها كه حتي پاي‌شان به فلسفه و كلام هم باز شده بود كسب معرفت و حقيقت را نوعي سلوك الي‌الله مي‌دانستند و اين خود شامل حركت از ظاهر به باطن بدون نفي ظاهر است. به قسمي كه فلاسفه قديم مسلمان هم گفته‌اند كه مقدمه شروع معرفت همان حس و عالم ظاهر است و با توسعه عقلي و معنوي شخص به عالم حق و باطن راه مي‌يابد. اين تقريظ را به خصوص در شيخ شهيد سهروردي مي‌بينيم كه معرفت را با شهود پيوند مي‌دهد و صدرالدين شيرازي نيز اسفار اربعه را در اين سلوك معرفتي و مشاهدتي برمي‌سازد و شاگردانش از جمله فيض كاشاني نيز همين راه را ادامه دادند.

 

توجه به باطن در آموزه‌هاي اماميه

از اين روي، باطن‌گرايي نه به عنوان فرقه‌اي خاص بلكه به مثابه يك نوع عقيده كه دين را فراتر از شريعت و نوري به سمت حقيقت برمي‌شمارد، در كنه كلام شيعه وجود دارد. عرفاي فيلسوف مئاب عارف مسلك همچون سيدحيدر آملي خود دليل چنين مدعايي هستند كه آنها معتقدند كه عظمت انسان چنان است كه به باطن نيز مي‌تواند دست يابد، زيرا طبق آيات قرآن (خاصه آيه 72 سوره احزاب) خداوند تاكيد كرده كه فقط انسان ظلوم و جهول بود كه بار امانت الهي را پذيرفت و اسرار الهي در سينه او قرار گرفت هرچند كه انسان در نوسان بين فرشتگي و ديوصفتي مي‌تواند اين امانت را به سلامت و راستي دريابد يا به نحوي پليدانه در آن خيانت ورزد. اين امانت الهي همان سرّ و باطن است كه نوعي ارثيه معنوي و روحاني است و امام محمدباقر عليه‌السلام امام پنجم شيعيان اثناعشري درباره آن چنين فرموده‌اند كه «امر ما دشوار است و كوششي سخت تحميل مي‌كند و آن را جز ملكي مقرّب يا پيامبري مرسل يا گرونده‌اي پايدار كه خداوند دلش را به ايمان آزمايش كرده باشد، تحمل نمي‌تواند كرد.» (نقل از: كربن، تاريخ فلسفه اسلامي، ترجمه اسدالله مبشري) . اين اسرار در وجود امامان شيعه مكتوم است و آنها وجود امام را گرامي مي‌دارند، زيرا اين راز امام را كه او حاوي اسرار الهي است، درك كرده‌اند و امام را دريچه‌اي به سمت الوهيت بعد از پيامبر مي‌دانند.

 

توجه به باطن و ضرورت وجود امام

بنابراين نگاه باطني شيعه همان اعتدال مطلوبي است كه بين عناصر دوگانه در عالم اعم از عقل و نقل، جبر و اختيار، حقيقت و شريعت و سرانجام ظاهر و باطن ايجاد كرده‌اند و آنچه رابطه بين ظاهر و باطن را حفظ مي‌كند و همچون ريسماني آنها را به ريسمان الهي چنگ مي‌زند، وجود امام است. براي همين براي هر نوع تفكر باطني وجود امام ضروري است و اگر از غاليان و افراطيان هر فرقه از شيعه بگذريم، شيعه معتدل اثناعشري هرگز يكجانبه‌گرا نيست و نه امام را به خدا تشبه مي‌كند و نه شريعت و احكام را كنار مي‌گذارد و نه به نقل صرف تكيه مي‌كند.

 

از رنه گنون تا مارتين لينگز

نكته پاياني اين نوشته درباره اهميت باطن‌گرايي و نگاه باطني در خوانش مستشرقان و پژوهشگران غربي درباره اسلام است. مثلا رنه گنون (1951-1886م) متفكر فرانسوي مسلمان با نام اسلامي شيخ عبدالواحد يحيي معتقد بود كه شريعت يا احكام فقهي اسلام نوعي دستورالعمل است كه ظاهر و قشر دين معرفي مي‌شود، اما اصل و حقيقت دين باطن آن است كه بايد با طريقت صوفي بدان رسيد. بر همين اساس است كه شاگردش مارتين لينگز (2005-1909م) پژوهشگر انگليسي مسلمان با نام اسلامي ابوبكر سراج‌الدين معتقد بود كه تصوف همان وجه باطني اسلام است و هر طريقتي به يك حقيقت واحد مي‌رسد و اسلام به عنوان آخرين دين الهي نهايي‌ترين نقطه رسيدن به حقيقت است كه همزمان با وجه جهانشمول خود، اديان ماقبل خود را نيز تاييد مي‌كند و طريقت آنكه همان تصوف است نيز به نحوي ثانوي جهان‌شمول مي‌باشد.

اين پژوهشگران كه تحت عنوان كلّي سنّت‌گراها (Perennialists/traditionalists) طبقه‌بندي مي‌شوند با تاكيد بر جنبه باطني و سرّي دين اسلام بر اين توافق دارند كه يك جريان زنده و پويا، يك خرد جاويدان در هستي وجود دارد كه همواره و در هر دوراني خود را در شكل و قالبي مثلا يك عارف يا صوفي مذهبي متجلي مي‌سازد و بر دانش مقدّسي تاكيد دارند كه حتي مي‌تواند در دوران مدرن نيز آشكار شود. از جنبه‌اي بايد گفت اين همان اسرار الهي است كه همواره در تاريخ متجلي خواهد شد چنانكه شيعه نيز معتقد است كه زمين هرگز از حجت الهي تهي نخواهد شد.

 

وجه تمايز تشيع از ديگر مذاهب و فرق اسلامي

بر اين قياس هانري كربن نيز با تاكيد بر اين وجه باطني در تفكر شيعه، آن را از تمام فرقه‌هاي اسلامي متمايز مي‌سازد و اگرچه به‌زعم برخي او از خوانش شيعه اسماعيليه متاثر بوده، وانگهي از نظر وي شيعه اثناعشري نيز باطني است و چنانكه توضيح داده شد اين باطن همان سرّ الهي است كه انسان در پي آن است و بعد از پيامبر، در وجود امامان و صلحاي از دين وديعه داده شده و امام آن شاهد آسماني و انسان نوراني است كه مي‌تواند بهترين راهنما به باطن دين باشد. چه اينكه سرّش را مي‌داند. بنابراين از نظر كربن، ولايت همان باطن دين است در برابر نبوت كه ظاهر و شريعت را آورده است. ولايت همانا تكامل و تداوم نبوت است و هرگز از آن جدا نيست بنابراين حقيقت دين هم هرگز از شريعت آن جدا نيست و هر طريقتي كه اين دو را از هم جدا كند؛ از جمله اينكه برخي فرقه‌هاي افراطي شيعي از اسماعيليه چنين كرده‌اند، از راه راست منحرف شده و اصل دين را به تباهي كشانده است. 


    در همان اوان شكل‌گيري جهان اسلام بعد از ايام رحلت رسول اكرم صلي‌الله عليه وآله توجه به تاويل نص و عبور از ظاهر به عمق آن براي كشف معنا در كانون توجه مسلمين قرار گرفت. اهل سنت و حديث هرگونه تعدي به موجوديت نص را انكار كرده و بدعت شمردند اما دسته‌اي از متكلمان كه رويه اعتزال داشتند و به معتزله مشهور بودند و عقل را ملاك داوري قرار داده بودند تاويل را پذيرفتند.
   در قرآن كريم از تعبير «علم‌الكتاب» (رعد: 43) نام برده شده كه به قول بسياري از مفسرين به معناي فهم قرآن است. اگرچه در چندين سوره ديگر از جمله سوره نمل نيز به «عنده علم من الكتاب» اشاره شده كه منظور از آن آصف بن برخيا وصي و جانشين سليمان بوده است كه درمجموع اشاره به فهم متون مقدس دارد كه دال بر اين است كه اين متون ظاهري دارند و باطني و در خود قرآن (آل عمران: 7) نيز فرموده كه تفسير اين باطن را بعد از خداوند و پيامبر، استواران در دانش (الراسخون في العلم) مي‌دانند. يعني كساني كه به تعبير آيه 162 سوره نساء به خدا و رسولش و وحي او و آنچه پيش از پيامبر نازل شده بود ايمان دارند. 
   اينكه استواران در دانش دقيقا چه كساني هستند و مصاديق‌شان چيست بحث ديگري است، اگرچه قطعا اين افراد به تعبير همان آيه 7 سوره آل عمران، متشابهات را تاويل مي‌كنند و اين تاويل ضرورتا در طول تعاليمي است كه از انبيا فرا گرفته‌اند و از خطوط وحي جدا نيست. بنابراين علم كتاب نزد خداست و او به‌واسطه جريان رسالت بخشي از آن را در اختيار انبيا قرار داده و سپس اوصياي آنها حامل چنين علمي خواهند بود.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون