به بهانه سفر بيبازگشت سياووش (درويش) فلاح
اسب زينسوار
ابوالحسن واعظي
يك- از روزگاري كه او را شناختم تا به امروز بين دل من و او سه گونه خط بود يكي او خواندي لاغير، يكي را هم او خواندي و هم غير و ديگري را نه او خواندي و نه غير. در مورد خط اول و سوم چيزي نميتوانم بنويسم كه از بدو تولد حقيقت اندرون خسته تا به امروز همه عرفا در گفتن آن گنگ خواب ديده بودند. واي به حال همچو مني كه قلمش عاجز است از نوشتن و خلق از خواندنش. من در اين نوشته با خط دوم كار دارم كه هم او خواندي و هم غير و آن هنر سياووش است. وقتي كه از درويش فلاح حرف ميزنم هر از گاهي فكر ميكنم كه سياووش از دستم ناراحت ميشود و ميگويد چرا از گوشههاي هنري زندگيام نميگويي و آنقدر صورت عرفاني را پررنگ ميكني كه يادت ميرود كه اگر مولانا شعر نميدانست چطور از دلدادگي خود به شمس ميگفت؟ هنر را اگر نداني دل به حرف نميآيد و همانجا هر حسي را جا ميگذارد. باز با خودم فكر ميكنم و بعد از مدتي به اينجا ميرسم كه او در زندگي واقعياش هم همينطوري بود. نه هنر را ميتوانستي از حقيقت وجودي او جدا كني و نه حقيقت وجودياش را از هنرش.
دو- آن وقتها كه سياووش را هنوز نميشناختم و جوانسال بوده، ميگفتند كه قبل از اينها با يك شاعر مازندراني، نصرالله هومند دو كاست حرفهاي بيرون داده است. از همان شنيدهها خيلي چيزها دستم آمد از تفاوتي كه با ديگران داشت، تفاوتهايي كه هنر او را نسبت به پيرامونش واقعيتر ميكرد. مثلا وقتي كه براي كار كشاورزي، به ديگر شهرهاي مازندران ميرفت فقط دستش به كار نبود، گوشش تيزتر به گويش روستاييان آن شهرها توجه ميكرد و بعد ميآمد و به شاعرش ميگفت آن كلمه مهجوري كه سالها دنبالش بودي را وقت كار از يك شاليكار شنيدم و بعد همانجا كلمه را وارد شعرشان ميكردند.اين شنيدههاي متفاوت آنقدر زياد بود كه بعدها وقتي خودم با او به اين طرف و آن طرف ميرفتم، ميديدم كه شنيدهها چطور به ديدنها تبديل ميشود و ديدنها به ديدنيهاي جديدتر.
سه - تا حالا شنيدهايد ترانهاي شعر و آهنگش همخواني نداشته باشد يعني اينكه يكي چيزي ميگويد و ديگري در مسير ديگري دلي دلي ميكند؟ اين ضعف را در كارهاي بزرگان موسيقي هم شايد ديده باشيد كه اين را ناهماهنگي شعر و موسيقي ميدانند. يكي از جاهايي كه سياووش آهنگساز دقت زيادي ميكرد همين جا بود. گفته ميشد كه براي ساختن موسيقي اسب زينسوار - شعر نصرالله هومند - در باغ با چوب به پايش ميزد و قدمزنان با بازسازي يورتمه اسب، در ذهنش آهنگي ميساخت كه به فضا و صداهاي پيرامون اسبسوار نزديك باشد كه به حق ترانه اسب زينسوار چنين فضايي دارد يا در آواز ليلي جان -كه آواز محلي مازنيهاست - با تغيير تنظيم، آواز را به فضاي موسيقيايي ذهنش نزديك ميكرد مثلا در جايي كه گفته ميشد قربان موهاي پله پلهات شوم او با بالا و پايين كردن و مكث ميان كلمه پله پله، شكل موهاي پلكاني يا همان موجي ليلي را به وضوح نشان ميداد حتي بارها خودم ديدهام كه در تفالهايش كه به آواز خوانده ميشد هم اين حساسيتها را بدون چون و چرا رعايت ميكرد. اين ريشه در حساسيت هنري درويش فلاح داشت چه در فضاي صميمانه براي يك نفر ميخواند و چه در اجراهاي جمعي، برايش فرقي نميكرد. حتي در تنظيمهاي فيالبداهه در جمعهاي دوستانه، آوازش را به مذاق كاري و شغلي افراد در جمع نزديك ميكرد. تنظيم او براي كشاورز يكجور بود و براي بازاري جور ديگر. البته شناخت سياووش فلاح از ادبيات كلاسيك - به ويژه حافظ - و شعر نيمايي و فهم درست مفاهيم و تعابير شعري و تلفظ صحيح كلمات به او اين امتياز را ميداد كه مسير آهنگسازياش بيارتباط به دنياي ذهني شاعر نباشد.
چهار- از ديگر خصوصيات منحصربهفرد درويش فلاح بيپروايي در خواندن بدون توجه به فضاي پيرامونش بود. اگر حس خواندن سراغش ميآمد حتي در همهمه بازار آواز سر ميداد و خواندنش هميشه با رضايت و تشويق مردم در كوچه و بازار همراه ميشد. اساسا او خودش با توجه به حال دروني، مكان خواندن را انتخاب ميكرد. البته اين مساله به صداي ششدانگش هم بيارتباط نبود. درويش ابايي نداشت كه در فضاي باز كه صدا ابتر ميشود، بخواند . صداي او هميشه جوان بود و اين به بازخورد اجراهاي گاه به گاهش در مردم ارتباط داشت. تاثير نفس آدمهايي كه او خودش انتخاب ميكرد، طراوت صدايش را حتي تا اواخر عمرش حفظ كرده بود.
پنج- سياووش فلاح بيشترين زمان عمرش همزمان بود با نبود سرمايه و سختگيري و كجسليقگي مديران فرهنگي كه هر هنرمندي را به بهانهاي نااميد ميكردند بهرغم اينكه اين استاد موسيقي فولكلور ميتوانست كارهاي ارايه شده زيادي داشته باشد ولي فشارهاي اقتصادي و فرهنگي ذكر شده خيلي زود او را از ثبت كارهايش مايوس كرد. بنابراين او هم مثل خيلي از هنرمندان كشورمان، كارهاي به جا مانده زيادي ندارد. جز چند مورد كه عبارتند از:
1- آلبوم آواز مازندران اميري و ليلي جان
2- آلبوم شبهاي آمل به همراه چند خواننده
3- آلبوم مه بهار
4- آلبوم تفنگ
5- اجراي چندين برنامه و اجرا در شهر آمل
6- ثبت و نتنويسي چند ترانه درويش فلاح توسط استادان نبياحمدي و ارسلان طيبي در مجموعه آثار مازندراني
7- اجراي برنامه مشترك با استاد ابوالحسن خوشرو
روزي درويش فلاح به من گفت، شايد تو همان كسي باشي كه از من براي ديگران مينويسي. من به وظيفهام عمل كردم ولي شايد با خواندن اين نوشته، ديگري باشد كه وقتي ديگر او و موسيقياش را به ديگران باز بشناساند.