آتشبس و درسهاي آن
اما طرف ديگر يعني اسراييل و بهويژه شخص نتانياهو از حمله به غزه چند هدف داشت: 1- نابودي كامل حماس و مقاومت، ۲- سلطه كامل بر غزه و تخليه آن يا واگذاري آن به تشكيلات خودگردان، ۳- غلبه بر مشكلات شخصي خود در داخل و انتقال بحران داخل به خارج، ۴- تامين امنيت براي اسراييل از جانب غزه همانند صحراي سينا. اكنون با به پايان رسيدن مرحله اول رويارويي بهنظر ميرسد نتانياهو به هيچكدام از اهداف خود نرسيده است مضافا اينكه شكاف در درون دولت اسراييل بيشتر شده و ناكامي اسراييل در دستيابي به اهداف خود سبب شدهاست تا موقعيت نخستوزير در داخل متزلزل گردد، البته در خصوص بقيه اهداف اسراييل بايد منتظر تحولات آينده بود آنچه مسلم است آتشبس موقت براي هر دو طرف ميتواند مفيد باشد. گروههاي مقاومت از اين فرصت ميتوانند براي تجديد قوا استفاده كرده و هم اينكه با آزادي اسراي فلسطيني از طريق مبادله اسرا پايگاه مردمي خود را تقويت كرده مضافا اينكه با ورود كمكهاي بشردوستانه اسراييل را از يكي از مهمترين اهداف خود يعني وارد آوردن فشار به مردم غيرنظامي براي ايجاد شكاف ميان مردم و نيروهاي مقاومت ناكام ميگذارد. صرفنظر از نتايج آتشبس موقت براي دو طرف توفانالاقصي و تجاوز اسراييل به غزه پس از آن از منظر منطقهاي و بينالمللي بيانگر نكاتي بوده است كه ميتوان آنها را به شرح ذيل بيان كرد. از نظر منطقهاي: ۱- رژيم صهيونيستي در داخل با چالشهايي مواجه است. علاوهبر شكافهاي اجتماعي مهمترين چالش در دولت فعلي اسراييل شكاف نخبگاني و پايگاه ضعيف نتانياهو حتي در حزب ليكود است. جنگ، آتشبس و تداوم آن در سرنوشت آينده نهتنها نخستوزير بلكه حزب ليكود و همبستگي جامعه اسراييل داراي پيامد غيرقابل انكار است. ۲- مهمترين هدف اسراييل در منطقه تامين امنيت براي خود و سلامت شهروندان است و مهمترين فاكتوري كه ميتواند روي امنيت جامعه اسراييل تاثيرگذار باشد موضوع امنيت شهروندان اين كشور است و همين موضوع خود به پاشنه آشيلي براي دولت اسراييل تبديل گرديده است چراكه فشارهاي گروههاي مقاومت سبب معكوس شدن روند مهاجرت از اين كشور گرديده است. ۳-يكي از اهداف اسراييل تامين امنيت خود از طريق پروژه عاديسازي روابط با كشورهاي منطقه ميباشد؛ فرآيندي كه توفانالاقصي بهصورت موقت آن را تعطيل كرده است اما بهنظر ميرسد در آينده اين مهم از سر گرفته شود. ۴- تامل در عملكرد و گفتههاي مقامات دولت تلآويو در خلال جنگ اخير بيانگر اين مهم بود كه هدف اسراييل براي تامين امنيت خود در باريكه غزه مبتني بر حتيالمقدور كوچاندن ساكنان غزه به اردن و صحراي سينا و درغير اين صورت واگذاري اداره اين منطقه به تشكيلات خودگردان ميباشد اما براي اين كشور خاليسازي منطقه از جمعيت در اولويت است. ۶- نوع مقابله اسراييل با حمله اخير گروههاي مقاومت بيانگر اين مهم بود كه استراتژي اين رژيم همچنان جنگ كوتاهمدت است. ۷- از نظر منطقهاي بحران توفانالاقصي سبب شد تا علاوه بر بازيگران قديمي همانند ايران، عربستان، مصر و تركيه در خاورميانه بازيگران جديدي در اين منطقه ظهور پيدا كنند كه شايد يكي از مهمترين آنها دولت قطر باشد. اين كشور كوچك از يك طرف با اتكا به نفوذ معنوي خود از طريق شبكه الجزيره و ارتباط با اخوان و از سوي ديگر با اتكا به پشتوانه قدرت اقتصادي خود تبديل به يك بازيگر مهم منطقهاي شده است كه حتي اين مهم از سوي قدرتهاي جهاني نيز پذيرفتهشده است. ۸- علاوهبر كشورها، تحولات منطقه بيانگر اين مهم بود كه بازيگران جديدي در منطقه خاورميانه علاوه بر كشورها تحت عنوان نيروهاي مقاومت در محدودهاي از عراق تا لبنان عرض اندام كردهاند كه قادر به تاثيرگذاري بر تحولات منطقه ميباشند. ۹- بحران توفانالاقصي و برخورد رسمي جمهوري اسلامي ايران بيانگر اين مهم بود كه رويكرد عملگرايانه در سياست خارجي منطقهاي ايران بهترين راهكار هم براي تقويت روابط با همسايگان و هم خلع سلاح مخالفين خود بهويژه اسراييل از كارت ايرانهراسي و شيعههراسي است.۱۰- توفان الاقصي و پيامدهاي آن يكبار ديگر اين موضوع را آشكار كرد كه موضوع فلسطين ميتواند يك مولفه مهم براي ايجاد همگرايي ميان كشورهاي اسلامي- عربي بهمنظور شكلگيري يك گفتمان مشترك براي مقاومت در برابر دولت اسراييل باشد. ازنظر بينالمللي نيز توفانالاقصي بيانگر نكات جديدي بود: ۱- آشكار شدن نقش افكار عمومي در سطح جهان و منطقه بر تصميمات بينالمللي، ۲- مشخص شدن اختلاف ديدگاه رهبران امريكا با نتانياهو درخصوص حل بحران منطقه. توضيح اينكه بهرغم حمايت همهجانبه امريكا از اسراييل در جنگ، رهبران امريكا تحت فشار افكار داخلي و منطقهاي همچنان اصرار بر حل بحران در منطقه از طريق ايجاد دو كشور مستقل بر اساس قطعنامههاي شوراي امنيت دارند. ۳- توفانالاقصي و پاسخ وحشيانه اسراييل سبب گرديد تا يكبار ديگر كشورهاي غربي بهويژه اتحاديه اروپا تاكيد مجدد بر سياست حمايت از تاسيس دو دولت مستقل در منطقه براي حل بحران داشته باشند. ۴- شكلگيري نوعي پارادوكس در سياست خارجي امريكا در قبال اسراييل بدينمعنا كه ازيكطرف امريكا خود را متعهد به حمايت همهجانبه از اسراييل ميداند اما ازسوي ديگر اين سياست از يك طرف بهدليل انتخابات آتي امريكا و ازسوي ديگر بهدليل نگراني امريكا از كاهش نفوذ منطقهاي خود سبب گرديده است تا در برخي مواقع اختلافنظر ميان رهبران امريكا و اسراييل در منطقه هويدا گردد.۵- بحران توفانالاقصي فرصت مناسبي در اختيار رقباي امريكا در منطقه بهويژه چين براي گسترش نفوذ خود در منطقه فراهم كرده است. خلاصه كلام اينكه آتشبس بهمعناي پايان بحران نيست چراكه اسراييل به هيچيك از اهداف خود دست نيافته و اين مهم ميتواند بهمعناي پايان حيات سياسي نتانياهو باشد؛ موضوعي كه خوشايند او نيست و او درصدد خروج از بحران است لذا بديهي مينمايد كه اسراييل پس از توافق چهارروزه مجددا سياست حمله به غزه و سركوب گروههاي مقاومت را ادامه دهد. جمهوري اسلامي ايران بايد سعي كند در آينده با تداوم سياست عملگرايانه خود ازيكطرف اسراييل را از كارت اصلي خود يعني ايرانهراسي و كشاندن پاي ايران به جنگ ناكام و ازسوي ديگر ضمن تقويت سياست منطقهگرايي خود، حضور و نفوذ منطقهاي خود را به عنوان بازيگري كه هدف اصلي آن كمك به حل منازعات منطقهاي است به بازيگران منطقهاي و بينالمللي بقبولاند. به اميد آنكه قدرت تاثيرگذاري ايران در منطقه از طريق سياست خردگرايانه به درجهاي برسد كه حل هيچ موضوعي در منطقه بدون حضور ايران غيرممكن باشد.