• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5639 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۶ آذر

بحران ارگانيك و عرصه‌ رخداد

روح الله سپندارند

ما در شرايطي زندگي مي‌كنيم كه گويي خواسته يا ناخواسته، همواره محصول يك رخداد يا بخشي از عامليت يك رخداد در آينده خواهيم بود. اگر از «وضعيت» به معناي «نظم مستقر» ياد كنيم، براي تقابل ميان رخداد و وضعيت بايد آن‌گونه که آلن بديو از آن ياد مي‌كند به بازخواني رخداد بپردازيم كه رخداد به مثابه نوعي خلأ در وضعيت است، وضعيت، عرصه كثرت است و حقيقتِ بيرون ‌آمده از رخداد، تكين است. به قول لاكلائو، رخداد در حكم تفريق چيزي از وضعيت است. 
البته مقصود من آن نيست كه رخداد، استثنايي در وضعيت است، بلكه مي‌تواند خود به وضعيتي از نو، خارج از وضعيت ساختاريافته بينديشد. اما وقتي از وضعيت صحبت مي‌كنيم طبيعتا به كليتي مي‌انديشيم كه سعي دارد بخشي از آن كليت را اساسا ناديده بگيرد و در اين حالت آن عرصه، در همان تعريف خلأ يا تفريق از وضعيت قرار مي‌گيرد.
فرض كنيد يكي از نمايندگان وضع موجود و حاكم بيايد و صريحا بگويد كه مملكت متعلق به ماست، بنابراين بخش قابل توجهي از جامعه در آن بستري قرار مي‌گيرد كه مي‌توان آن را خلأ ناميد يعني بيرون وضعيتي ساخت‌يافته كه براي مثال در يك كشور به ساختار سياسي حاكم پيوند خورده است.
در اين وضعيت «كليت» يعني جابه‌جا كردن مرز ميان شمردني‌ها و نشمردني‌ها؛ اين مرزها ذاتا بي‌ثبات است. براي روشن‌ شدن بحث مي‌توان به كساني اشاره كرد كه اساسا در تعريف حاكم از شهروند جاي نمي‌گيرند. مثلا شهروند كسي است كه فلان پوشش را داشته باشد يا فلان اعتقاد را بپذيرد؛ در اين شرايط، «وضعيتِ ساختاريافته» عملا چيزي جز آن را قابل شمارش نمي‌داند و اگر گاهي صراحت داشته باشد رسما اعلام مي‌كند هر كسي اين‌گونه و مانند ما فكر نمي‌كند، كشور را ترك كند. نمونه آن را در ايران بارها شاهد بوديم. چه پيش از انقلاب كه محمدرضا پهلوي وقتي مي‌خواست از تولد حزب رستاخيز سخن بگويد، فكر مي‌كرد همه مردم ايران يا دست‌كم اكثريت آنها به سه اصل مورد نظر او يعني «قانون اساسي، انقلاب شاه-ملت و نظام پادشاهي» اعتقاد دارند. براي او اساسا قابل پذيرش نبود كه كسي با اين سه اصل يا حتي يكي از آنها به مخالفت برخيزد. هر چند او به‌زعم خودش با عفو ملوكانه معتقد بود اگر كسي به يكي از اينها اعتقاد نداشته باشد، اما سرش گرم كار خودش باشد و مخالف‌خواني نكند و زندگي‌اش را در پيش گيرد، به او كاري نداريم و البته انتظار هم نداشته باشد در بازي حكمراني دخيل باشد. شاه البته آن سخن شاهكارش را در مورد كساني گفت كه مخالف باشند و بخواهند در برنامه‌اي سياسي با آن مخالفت كنند. او گفت: «اقليت كوچكي هم هستند مشتمل بر افراد گمراهي كه ضد منافع حياتي ملت اقدام مي‌كنند «يعني به ‌اصطلاح خودمان توده‌اي» كه جاي‌شان طبق قانون در زندان است. اين دسته اگر آرزو دارند كه به يكي از سرزمين‌هاي موعود خود بروند، پاسپورت‌شان آماده تحويل است.» چنين رويكردي سال‌ها بعد از انقلاب، از تريبون‌هاي رسمي رسانه‌اي حاكميت با ادبياتي متفاوت تكرار شد. چند سال پيش در تلويزيون يكي از چهره‌هاي رسانه‌اي عنوان كرد: «هر كسي اعتقاد ندارد جمع كند و از ايران برود.» يا همين تازگي وقتي يكي از نمايندگان گفتمان حاكم دوباره در تلويزيون صريحا اعلام كرد كه «مملكت مال حزب‌اللهي‌هاست.» نمايانگر همان «كليتي» است كه مرز ميان شمردني‌ها و ناشمردني‌ها را مشخص مي‌كند. 
چنين كليتي عملا با آويزان شدن به جزئيتي مثل عضو فلان حزب بودن‌، فلان نوع پوشش را داشتن، فلان سياست را قبول داشتن يا هر جزئيت ديگري تعريف مي‌شود. دقيقا همين لبه‌هاي ميان امر شمردني و ناشمردني است كه عرصه رخداد خواهد بود. اما اين رخداد پيش‌بيني‌ناپذير است و در عين حال سوژه‌هاي ناشمردني، عامليت آن را در دست دارند و از اين منظر پيش‌بيني‌‌پذير هم تلقي مي‌شود؛ پيش‌پيني‌پذير از آن حيث كه سوژگي ناشمردني‌ها مي‌تواند منجر به ظهور آن رخداد شود اما زمان آن، چگونگي آن و نتيجه‌ آن پيش‌بيني‌پذير نيست. همان‌طور كه در رخدادهاي سال‌هاي گذشته در ايران نيز شاهد چنين موقعيتي بوديم، چراكه گسست ميان وضعيت مستقر و لبه‌هاي آن با خلأ يا تفريقي از وضعيت كه به حذف سوژه‌هاي ناشمردني همت مي‌گمارد، عرصه رخدادساز است و رخدادها در همين گسست‌ها به ظهور مي‌رسند و به سمت نظمي نو حركت مي‌كنند. از اين منظر، انقلاب‌ها را اگر به مثابه رخدادهاي سياسي با سوژه‌هاي سياسي ناشمردني در «وضعيت» تعريف كنيم، به سمت نظمي نو حركت مي‌كند و اين خلأ با همان نظم نو جايگزين مي‌شود كه مي‌تواند خود واجد سويه‌هاي «خير» يا «شر» باشد و اين دوگانه است كه مرز ميان رخداد و رخدادنما را مشخص مي‌كند. نظير آنچه گرامشي از «دولت شدن» پرولتاريا سخن مي‌گويد و طبيعتا متفاوت از «تسخير قدرت» است. انقلا‌ب‌ها زماني كه به «تسخير قدرت» تقليل پيدا مي‌كنند، نظم سابق، گفتمانِ كليت‌ساز پيشين و حركت به سمت مرزبندي ميان شمردني‌ها و ناشمردني‌ها را تكرار خواهد كرد. جامعه‌اي كه درگير بحران ارگانيك است، يعني در دوره‌اي تاريخي، بحران‌ها، كاستي‌ها، نارضايتي‌ها و ناكارآمدي‌هاي متعدد روي هم انباشت شده باشد، زماني كه در لبه‌هاي آن خلأ قرار مي‌گيرد، بستر رخداد برايش فراهم است. از اين منظر در شرايط بحران ارگانيك، زماني كه نمايندگان «وضعيت» يعني «نظمِ مستقر» بيش از پيش دست به مرزبندي ميان شمردني‌ها و ناشمردني‌ها مي‌زنند، به صورتي پيشيني، زمينه‌ساز رخداد خواهند شد. سياست‌هاي حذف، محروميت، محكوميت، جريمه و هر چيزي كه منجر به بيرون گذاشتن بخشي از مردم از دايره شهروند ‌شمردن و نپذيرفتن حقوق‌ آنها شود در واقع حركت بر همان لبه خلأ است. محروم كردن افراد از حقوق شهروندي و برخورد با آنها به دليل باور نداشتن به آنچه «نظمِ مستقر و حاكم» آن را مشروع مي‌داند، عملا نوعي تهييج و دعوت از آن ناشمردني‌ها براي سوژگي در عرصه رخداد است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون