• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۶ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5639 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۶ آذر

پدر خردمند و پسر بد

مرتضي ميرحسيني

ماركوس اورليوس را به خردمندي و لياقت مي‌شناختند، اما در زماني سخت به قدرت رسيد. امپراتوري در مشكلات بسيار دست و پا مي‌زد و سايه جنگ بر چند ناحيه مرزي سنگيني مي‌كرد. او هر چه در توان داشت براي نجات روم به كار بست و به موفقيت‌هايي نيز - فراتر از آنچه ممكن به نظر مي‌رسيد - دست يافت. با اشكانيان در شرق و با ژرمن‌ها در شمال جنگيد. اينجا شكست نخورد و آنجا به پيروزي‌هايي دست يافت و امنيتي نسبي در مرزهاي امپراتوري برقرار كرد. همان سال‌ها طاعوني مرگبار نيز شيوع پيدا كرد و از مردم ايتاليا و اتباع ديگر روم، صدها هزار قرباني گرفت. تلفات پرشمار و گسترده اين طاعون، به مشكلي جدي در كار سربازگيري تبديل شد و در اوج كشمكش با ژرمن‌ها، نيروي نظامي امپراتوري را تضعيف كرد. اما ماركوس اورليوس در اين آزمون‌ها نيز كامياب شد و زمان مرگ، امپراتوري را در شرايطي بهتر از گذشته براي جانشينش به ميراث گذاشت. به روايت مورخ رومي، ديوكاسيوس «سرنوشت ماركوس اورليوس چنانكه او استحقاقش را داشت خوب نبود، چراكه در كل قدرتمند نبود و عملا در تمامي دوره حكومتش با دردسرهاي كاملا متفاوتي درگير بود. اما من به سهم خودم، از همه بيشتر او را به همين دليل تحسين مي‌كنم كه در ميان مشكلات فراوان و غيرمعمول، هم خودش را نگه داشت و هم از امپراتوري حفاظت كرد.» اما اين فقط بخشي از واقعيت بود. اورليوس جانشين لايقي نداشت. امپراتوري را در چنين روزي از سال 180 ميلادي براي پسرش كومودوس باقي گذاشت كه جواني بدنام و فاسد بود. زماني كه كومودوس قدرت را به دست گرفت، بيست سال هم نداشت. بي‌تجربه اما بسيار متكبر بود و به حرف مشاورانش نيز گوش نمي‌كرد. نه فقط مشورت‌پذير نبود كه تحمل مخالفت با تصميماتش را هم نداشت و از مردان درستكار و راستگو فاصله مي‌گرفت. به هر كسي هم كه بدگمان مي‌شد، دستور به قتلش مي‌داد.  همه مي‌دانستند كه او، اگر به قدرت برسد، امپراتور بد و ظالمي مي‌شود، اما ماركوس اورليوس «خردمند» اين واقعيت را نديد يا نخواست كه ببيند. امپراتور جديد - كه چهره‌اش در فيلم «گلادياتور» (2000) به روايت ريدلي اسكات بازآفريني مي‌شود -  به فرماندهان نظامي بي‌اعتماد بود و به اعتبار و احترامي كه آنان ميان رومي‌ها داشتند، حسادت مي‌كرد. براي به حاشيه راندن فرماندهان نظامي، دستور به توقف همه جنگ‌هاي مرزي داد و با تقديم زمين به ژرمن‌ها با آنان صلح كرد. با جشن‌هاي پرهزينه و تشويق مسابقات گلادياتوري، چشم‌هاي مردم را خيره و سرشان را گرم كرد و اعتراض‌هاي اعضاي سنا به ريخت‌وپاش‌ها را نشنيده گرفت. مدام ضد مردان دولت و دربار توطئه مي‌كرد و آنان نيز در واكنش، براي قتل و سرنگوني‌اش نقشه مي‌كشيدند. تا مدتي برنده اين تنازع بقا بود و كسي حريفش نمي‌شد، اما سرانجام لغزيد و به دست جمعي از مخالفانش سربه‌نيست شد. نزديك دوازده سال در قدرت باقي ماند و سپس امپراتوري را در بحران و آشوب براي بعدي‌ها باقي گذاشت. دورانش چندان طولاني نبود، اما آنقدر بد و بي‌تدبير حكومت كرد كه جايگاه امپراتور را در ساختار سياسي روم از اعتبار انداخت و آن كشور را به بحران رهبري گرفتار كرد. بعد از او، براي چند سال پياپي، رومي‌ها روي آرامش و ثبات را به خود نديدند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون