• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5641 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۸ آذر

آيا كسي هست كه انديشه كند؟

يا آشنا و بومي نيست، يا بعضا با مذاق نسل قبل همخواني ندارد، يا از سبك‌هاي حاكميتي مي‌گريزند، يا حتي در حوزه سياسي مجبور به جرم‌انگاري حمايت از اسراييل شده‌ايم، يكي از دلايلش همين است كه آنان سرنوشت خود را در دست كساني مي‌بينند كه سياست‌هاي‌شان درك درستي از سرشت اين نسل ندارد. اين نسل خود را در معرض عقب‌ماندگي‌ها و سرگشتگي‌هاي فراواني مي‌بيند كه از نسل‌هاي پيشين به ارث برده و از سوي ديگر مي‌بيند كه امكان هرگونه مشاركت يا تغيير از ايشان سلب شده است. همزمان شاهد تحميل‌هاي شبانه‌روزي در سبك زندگي و انديشه و همچنين سلب حق انتخاب از خود هستند كه در نتيجه به جاي برساخت انسان‌هايي مصمم از ايشان، با انسان‌هايي معترض به وضع موجود، اما حيران و تسليم به وضع ديگر، حال هر چه باشد يا هر چه غير ما و شماست، مواجه شده‌ايم.
به ياد مي‌آورم در دوران ايسنا، يعني حدود بيست و اندي سال پيش اقدام به راه‌اندازي بخش صدا و تصوير نموديم. آن زمان نقطه آغاز نضج‌گيري ماهواره‌ها بود. باور داشتيم كه راه‌اندازي رسانه‌هاي تصويري كه دامنه نگاه مردمي و وسيع‌تري داشته باشد، فرصت انتخاب بهتري به مردم شريفمان مي‌دهد. با احترام به ظرفيت‌هاي نظامي داخلي به عنوان مولفه ضروري اقتدار ملي، همان روز و تا هنوز باور داريم كه نهايتا، برد انديشه و رسانه از برد موشك بيشتر است و استقلال كشور در منظومه‌اي از مولفه‌هاي قدرت از جمله رسانه‌هاي معرفت بنياد و متكثر داخلي محقق مي‌شود. متاسفانه با شكايت صدا و سيماي آن روز و تفسير ضيق شوراي نگهبان از قانون اساسي، آن بن‌بست‌شكني متوقف ماند و افسوسش بر دل‌ها نشست. گمان حاكمان اين بوده است كه جامعه متكثر ايران بايد مخاطب و مصرف‌كننده صرفا يك نوع سليقه فكري و جريان اطلاعاتي منحصر باشد. جامعه بين دو انتخاب قرار گرفت، يا رسانه‌هاي حاكميتي، يا رسانه وابسته به فلان حاكميت خارجي! نتيجه آن تصميمات روشن است. حال كه تكنولوژي ارتباطي صحنه را تغيير داده و جهان با هوش مصنوعي عرصه‌هاي جديد را مي‌نوردد و ما در رسانه همچنان در بند نقش ايوانيم، اگر نگويم، باخته‌ايم. 
عقل و تجربه بشري نشان مي‌دهد، انحصار جريان اطلاعات، تضعيف نهادهاي مدني و تنگ نمودن فرصت‌هاي انتخاب و خلاقيت، نتيجه‌اي جز گسترش ناآگاهي يا توليد جامعه‌اي منفعل و تسليم در برابر پروپاگاندا ندارد، چه آن پروپاگاندا داخلي باشد چه خارجي! پرورش نسلي استوار و انديشمند، در سايه حق انتخاب و حق آگاهي و آزادي ميسر خواهد بود. آن‌هم آزادي‌هايي كه رسميت داشته باشد و الا آزادي‌هاي غير رسمي هيچگاه كاركرد مثبت آزادي‌هاي رسمي را نخواهد داشت. 
انحصار رسانه‌اي و سياسي، راهبرد قدرت‌هايي است كه تسليم ملت‌ها را بر تصميم آنان ترجيح مي‌دهند يا از تصميم ملت‌هايشان مي‌هراسند. چنين قدرت‌هايي به استعداد و تفكر مردم باور نداشته و از اعتماد به نفس لازم براي گردش در سطوح قدرت برخوردار نيستند. هدفشان متمركز بر كنترل مردم است و گمان مي‌كنند كه حق دارند مردم را در تاريكخانه‌هاي بي‌اطلاعي محبوس كنند و به جاي آنان تصميم بگيرند. 
در چنين شرايطي فضاي خلاقيت و آزاد انديشي محدود و محصور است، تصميمات از ورزيدگي، دورانديشي و جهان‌ديدگي لازم برخوردار نيست و هر دم عوارض منفي آن گريبانگير مي‌گردد و ناكارآمدي و فساد و نارضايتي‌هاي اجتماعي روز افزون مي‌شود و سيستم‌ها به دليل كاهش سرمايه اجتماعي، نگران آشكار شدن پيامدهاي تصميمات خود مي‌شوند. از اين رو، بيشترين انرژي بر توليد تريبون‌هاي يك‌طرفه، رانت سياسي و كنترل جريان اطلاع‌رساني متمركز مي‌شود و در شرايط افشاي ضعف‌ها يا انحرافات، انكار يا دروغ، مهم‌ترين مصلحت بقاي قدرت شمرده مي‌شود.
دروغ و دروغ رساني سياسي آنگاه رخ مي‌دهد كه مي‌خواهيم مزيت‌هاي غير واقعي براي خود بسازيم يا نمي‌خواهيم پاسخگو باشيم يا از آنچه كرده‌ايم و مي‌كنيم، شرم داريم و خود نيز آن را باور نداشته و به ناچار يا براي جلب رضايت جرياني بالادست به آن پرداخته‌ايم. غافليم كه طبيعت دروغ، قابليت كتمان ابدي ندارد و در دنياي متكثر و تكنولوژي ارتباطي، بالاخره حقيقت آشكار مي‌شود. هر چه سطح كسي كه دروغ مي‌گويد بالاتر باشد يا دروغ اهميت بيشتري داشته باشد، علاوه بر رسوايي بزرگ‌تر، لطمه بيشتري به ملت و كيان كشور وارد مي‌شود. همه بايد بدانيم، داستان چوپان دروغگو از فلسفه‌اي استوار برخوردار است و اگر اعتماد جامعه‌اي فرو بريزد، آنگاه بر سر همگان آوار و همراه با آن، ارزش‌هاي فراواني نيز فدا خواهد شد. دروغ و تملق افيوني است كه ريشه‌هاي حكمت در حكومت را مي‌سوزاند و مردم را پراكنده مي‌سازد.
 امام (ره) مي‌فرمود، كاري نكنيد كه نمي‌توانيد براي مردم توضيح دهيد. اين همان نكته‌ايست كه در واكنش به انتشار بخشنامه اخير در روزنامه اعتماد، شاهد بوده‌ايم. صادر‌كنندگان چنين بخشنامه‌هايي، گويي نمي‌دانند راه بازگشت دل‌هاي مردم چيست و نمي‌دانند چرا انتخاب بسياري از جوانان با آنان متفاوت است و گويي به كاري كه كرده‌اند نيز باور ندارند، لذا بخشنامه‌اي كه بايد عادي باشد، محرمانه شده و اينك از افشاي «بخشنامه» عصباني يا شرمنده‌اند و به جاي آنكه به اصلاح راهبردهاي خود و آنچه امور را به اينجا رسانده، بپردازند، عادت ناصواب ارعاب يا برخورد با رسانه را برگزيده‌اند كه نتيجه‌اش را سال‌هاي سال است، تجربه كرده‌ايم. اگر اين بخشنامه افشا يا منتشر نمي‌شد، آيا جوانان ما از دل و جان به استانداردهاي شما تن مي‌دادند؟ 
اين همه داستان نيست، اما از جمله همان فضا و دوگانگي‌هايي است كه در پيش روي جوان ايراني قرار دارد و بر نگرش او تاثير مي‌گذارد. لذا عجيب نيست كه آنجا گروه‌هاي بزرگي از جوانان اروپايي به حمايت از فلسطين كشانده مي‌شوند و اينجا، گروه‌هاي بزرگي از جوانان ايراني به مهاجرت و ترديد. اين جوانان، جان ميهنند. آيا كسي هست كه انديشه كند؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون