• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۴ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5646 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۴ آذر

گفت‌وگو با كوروش قاضي‌مراد، نقاش، خوشنويس و مبدع «خط به روش حسّي»

مي‌خواهيم احساس و انرژي را قيچي كنيم

مهم‌ترين دستاورد «خط به روش حسّي» نقش زدن «چگونگي» با «بداهگي» است

پرويز براتي

خط را از ساقه تا صدر مي‌شناسد و بي‌آنكه سعي كند، به‌طور ذاتي هنرمندي نوگراست. پشتوانه فنّي و هويت ملي و تاريخيِ آثار كوروش قاضي‌مراد، امري دروني شده براي او است كه در هر چرخش قلمش، از نخستين مشق‌ها تا قوام يافته‌ترين پرده‌هايش، نقطه به نقطه و خط به خط با تار و پود وجودش به هم آميخته شده است. او توانسته با پردازش نوگرايانه آثارش به مكالمه‌اي خلّاق ميان نبض زمانه با ارزش‌هاي تاريخي دست بزند. قاضي‌مراد (متولد ۱۳۴۸، تهران) برنده جايزه «ارتقا و معرفي ميراث ايران»، جايزه هنرمند بين‌المللي در فستيوال هارموني لس‌آنجلس و جايزه نوآوري در طراحي امريكاست. او مبدع «خط سرير» و «خط به روش حسّي» نيز است. اين هنرمند تاكنون نمايشگاه‌هاي پرشماري در ايران، فرانسه، آلمان، بلژيك، كانادا و تركيه برگزار كرده است.به مناسبت برگزاري نمايشگاهي از آثار هنرمندان منتخب شركت‌كننده در دوره‌هاي «خط به روش حسّي» اين هنرمند با عنوان «كرِشنْدو» كه تا نيمه آذر در گالري سهراب به تماشاست، گفت‌وگويي با او انجام داده‌ايم كه در ادامه مي‌خوانيد.

 

‌«خط به روش حِسّي» از كجا آمد و فلسفه‌اش چه بود؟

من هميشه از كودكي خطي خوش داشتم. در آن سن نه نستعليق مي‌دانستم نه شكسته؛ با اين حال اطرافيانم از خطم، خوش‌شان مي‌آمد و بعد‌ها برايم جالب شد كه بدانم از چه چيزِ خطم خوش‌شان مي‌آمد و معيارشان چه بود؟ بزرگ‌تر كه شدم، حتي زماني‌ كه به انجمن خوشنويسان رفتم و نستعليق و شكسته را آموختم، به اين دريافت رسيدم كه پس يك چيز ديگري در خط نهفته است كه مردم بلافاصله پس‌از ديدن آن، خوش‌شان مي‌آيد. خيلي به اين فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه در اين خط هارموني و ريتم موسيقيايي وجود دارد كه دلنشين و زيباست. چيزي كه فراتر از استايل و آموزش خوشنويسي وجود دارد، موسيقي حروف است و همنشيني كلمات كنار يكديگر كه زيبا و دلنشين به چشم مي‌آيد. سال‌ها بعد كه دوره انجمن را به اتمام رساندم، به صورت متفرقه به آموختن خطوط ديگر ازجمله خط گوتيك روي آوردم. كمي خط گوتيك را خدمت استاد مجتبي كريمي آموختم و باز هم اين تلقي را در وجودم احساس مي‌كردم.

‌چرا به سمت خط گوتيك رفتيد؟

مي‌خواستم ببينم در خوشنويسي‌هاي ديگر چه اتفاقي مي‌افتد.

‌فقط گوتيك را امتحان كرديد؟

خودآموز نسخ و ثلث را نوشته بودم.ولي بعدها براي كاري به چين رفتم، آنجا با يك خوشنويس چيني آشنا شدم كه با قلمو چيني كارهاي عجيبي مي‌كرد. تا آن موقع من خيلي اِشراف به قلمو نداشتم و واقعيت قضيه اين است كه در آن هفت، هشت روزي كه در آنجا بودم، هر روز بيشتر وقتم را با اين هنرمند چيني مي‌گذراندم تا به كاري كه برايش رفته بودم. با اينكه زبان هم را نمي‌فهميديم. قلم‌هاي ني‌ام را با خود برده بودم. همين‌طور كه كار مي‌كرد و شيفته كارش شده بودم او هم به‌ شدت شيفته كار من شده و برايش باورنكردني بود كه من با يك چوب چه ضخامت‌هاي متفاوتي مي‌توانم بنويسم. اين بود كه آنجا برايم فضايي ايجاد شد كه با قلموي چيني كار كنم. البته قبل ‌از اينكه به چين سفر كنم، در جست‌وجوي قلم‌هاي ديگري براي خوشنويسي بودم كه رسيدم به كلاپِن و بعد، ديدم ظرفيت جذابي براي كار كردن دارد. ايرادي كه كلاپن داشت، اين بود كه چون حروف انگليسي به‌هم‌پيوسته نيستند با هر بار نوشتنِ يك حرف، بايد مركب را پر كنيد و دوباره شروع كنيد به نوشتن. ولي در خوشنويسي فارسي از آنجا كه كلمات به يكديگر متصل هستند، بايد مخزن مركب جوري تنظيم شود كه مركب به ‌صورت متوالي بيرون‌ آيد. من چسب برق به اين مخزن افزودم تا جِرم و غلظت مركب بيرون نريزد، عين خودنويس. اين را ساختم، با اينكه كلاپن ابتدا به ساكن وجود داشت. اما اينكه چسب بزنيد تا مركب خرده‌خرده بيرون بيايد، طراحي من بود و فوق‌العاده جواب داد. من براساس اين نظريه كه چيزي در خط هست كه آن را دلنشين مي‌كند ولي هيچ آموزش كلاسيكي پشت آن نيست، بيش ‌از ۱۸ سال پيش يكسري كلاس‌ها را در موسسه ويژه با عنوان «طراحي و فرم فضا در خط فارسي» راه انداختم. بيشتر فرم حروف و چيدمان و نحوه قرارگيري آنها برايم مهم بود. از همان زمان با كلاپن كار مي‌كردم و شروع كردم به پياده كردن تجربياتي كه هنوز براي خودم ناشناخته بود؛ ولي مي‌دانيد اينها را اگر آموزش ندهيد شيوه‌هاي نوشتاري و طراحي از آن بيرون نمي‌آيد. احساس كردم كه چيزهاي تازه‌اي از دل آن كلاس‌ها بيرون مي‌آيد و يواش‌يواش آن را بسط دادم. اين را بايد بيان كنم كه آن زمان به جهت پايين بودن سرعت دانلود اينترنت در ايران، هنگامي كه به خارج از كشور مي‌رفتم، ويديوهاي آموزشي خودم را در آنجا دانلود مي‌كردم تا بتوانم يك دوره آموزشي آنلاين براي خود طراحي كنم. در اين ويديوها احساس كردم در حوزه خط هنرهاي شرق چيزي فراتر از همه اينها وجود دارد كه درگير احساس و انرژي است. اين نوشتن، سرمشق دارد؛ اما سرمشق‌اش ابعاد و اندازه نيست؛ سرمشق‌اش حسّي است. اينجا احساس كردم كه چيز ديگري منهاي موسيقي و دلنشيني خط وجود دارد. مثالي مي‌زنم. شما دستخط پزشكي را مي‌بينيد خيلي‌ها مي‌گويند خوانا نيست؛ ولي اگر قدري دقت كنيد، مي‌بينيد شيوه‌هاي نوشتاري، حركت و كشيدگي‌ها در آن فرق مي‌كند. كليد دارد و كليدش را نسخه‌خوان داروخانه مي‌داند و بي‌درنگ مي‌خواند. به علاوه متوجه شدم چيز ديگري در خط به خصوص در خط شرقي وجود دارد و آن، احساس و انرژي آدم‌ها در لحظه نوشتن است.

‌هارموني، احساس و انرژي...

دقيقا! انرژي و پرتاب‌ها و حركت‌هايي كه در آن خطوط است و سياه و سفيدي‌هايي كه در خوشنويسي خودمان هم هست. اينها حقايقي بود كه من به واسطه آن، يك چيزهايي را كنارِ هم بگذارم و بعد بيايم بگويم اين «خط به روش حسّي» به‌گونه‌اي مي‌تواند عمل كند كه حرف ه كه من مي‌بينم با ه كه شما مي‌بينيد، فرق مي‌كند. برايم عجيب بود و سخت كه چطور مي‌توانم اين مسير را پيدا كنم. شروع كردم به تمرين و كار كردن و طراحي كردن. طراحي به ‌معناي صِرف آن؛ نه طراحي حروف، براي ‌اينكه ببينم انرژي دستم چگونه است. لازم است اينجا اشاره كنم كه سه دوره هم نزد استاد ذاكري دوره طراحي گذراندم، براي ‌اينكه در طراحي اعتمادبه‌نفس پيدا كنم. در حقيقت اين عمرِ دراز طراحي فرم و فضا در خط فارسي، رفته‌رفته رنگ و بويش عوض شد و رفت به سمت «خط به روش حسّي» يا «خط حسي»؛ يعني خطي كه شما به ‌شدت درگير حسِّ كلمات و حتي حسّ خودتان هستيد و بيان آن.

‌اين زبان بصري چه مرزبندي و تمايزي دارد با خطوط درهم و نوارهاي پيچان هنرمنداني نظير كوروش شيشه‌گران در ايران يا كار هنرمنداني همچون راشنبرگ؟ در آن كارها هم شاهد چرخش‌هاي پرانرژي خطوط هستيم و كنش نقاش و هنرمند، يك رفتار غريزي براي تخليه احساساتِ جوشان او است...

به نظرم مهم‌ترين تفاوت «خط به روش حسّي» با كارِ هنرمنداني كه ذكر كرديد، اين است كه از بستر خط و نوشتار مي‌آيد. در خط به روش حسي احساسم اين است كه ما هيچ كدام خط‌هاي‌مان شبيه همديگر نيست. من سعي كردم بيشتر درگير احساساتم در نوشتن باشم تا منطق و اينكه از چه فرمي كجا استفاده كنم. خط من و شما با همديگر فرق مي‌كند. بعد از يك مدت كار كردن، كساني كه با شما حشر و نشر دارند و شما را مي‌شناسند، با ديدن خط‌تان مي‌فهمند كه اين خط شماست! احساسم اين بود كه اگر من اين خودكار را از شما بگيرم و كلاپن دست‌تان بدهم، چه ‌كار مي‌كنيد؟ مي‌توانيد خطّ خودتان را بنويسيد و قوت و ضعف‌هايش را درست كنيد و حِسّ همين نوشتارتان را در كلاپن داشته باشيد و بعد شروع كنيد اين خط را پرورش دادن و البته در حوزه نقاشي؟ اين را همه اشتباه مي‌كنند. من در «خط به روش حسّي» به كسي خط آموزش نمي‌دهم و خوشنويسي نمي‌كنم؛ من از اين خط در فضاي نقاشي استفاده مي‌كنم. كاري كه مي‌كنم، دو رويكرد كاملا متفاوت است. يك رويكرد، كاملا خوشنويسي است ولي رويكرد ديگر، كاملا نقاشي؛ نقاشي به ‌معناي رنگ، فرم، بافت و ايجاد فضايي آبستره. اين را شروع به ‌كار كردم و در دوره‌هايم هنرجويان ترس داشتند؛ براي‌ اينكه شما مي‌دانيد وقتي قلم بزرگ‌تر مي‌شود، ضعف و قوت در نوشتن خط بايد مورد توجه قرار گيرد. در خط به روش حسي يك جاهايي انرژي زياد و يك جاهايي انرژي كم مي‌شود؛ همانند موسيقي. اتفاقا عنواني كه براي نمايشگاه انتخاب كردم -«كرِشنْدو»- ناظر به انرژي همين پهنا و نازكي‌هاست، چون موسيقي دارد و فراز و فرود را نشان مي‌دهد، آنجا كه به قسمت اوج مي‌رسيد؛ مخصوصا در موسيقي كرال، نامش «كرِشنْدو» است و وقتي به قسمت پايين مي‌رسيد به آن «دي كرِشنْدو» مي‌گويند. البته هيچ‌كدام‌شان بد نيست؛ حركتِ بين اين دو، موسيقي را پويا مي‌كند. در حقيقت كاري كه هنرجو‌هاي ما انجام مي‌دهند اين فلسفه پشتش است كه حسّ و انرژي همچون رقص روي بوم با شما حركت مي‌كند. طبيعتا اين مستلزم فضا، پرسپكتيو و فضاهاي سياه و سفيد است. در عين اينكه مردم فكر مي‌كنند اين روش، فاقد شيوه است؛ اما در خود منطق و چارچوب دارد. كساني كه از دور اين كارها را مي‌بينند، فكر مي‌كنند «خط به روش حسّي» همان خط‌ خطي كردن است و در كثيف‌ترين حالتِ ممكن كار را انجام مي‌دهند و فكر مي‌كنند خط به روش حسي، يعني اين؛ در حالي كه آگاه نيستند پشت اين شيوه، چندين ساعت كار، هزينه، مطالعه و كنكاش و به خصوص در زمينه آموزش قرار دارد. هدف اين روش آن نيست كه خطّ را كنار بگذارد، هدفش باز كردن نگاه جديد در نقاشي است كه در آن، الِمان‌ها خط هستند و چيدمان نهايي، نقاشي است.

‌اين تغيير ديدگاه ايجاد كردن نسبت به خط، چه فايده‌اي براي هنر دارد؟

من از شما يك سوال مي‌پرسم. امپرسيونيسم چه فايده‌اي براي هنر داشت؟!

‌نقاشي را از فضاي استوديو خارج و دريافت از نور و رنگ را متحول كرد.

همين است! اين يك ديدگاه نوين است. نمي‌خواهم بگويم درست است يا غلط. احساساتي را داشتم در ارتباط با خط و اين را بيان كردم! اين احساسات بعد از دوره نقاشي‌خط مخاطب پيدا كرده. به نظرم نقاشي‌خط اساسا نام اشتباهي است. شما اگر جهاني‌تر فكر كنيد، مي‌بينيد ما يك چيزهايي را وارد كرديم. غير از مدرن كاليگرافي و مدرن پِينتينگ، هيچ‌ چيزي آن طرف وجود ندارد. اينجا هزار و يك اسم داريم: نقاشي‌خط، خطّاشي، خط‌نقاشي، گرافيسم خط و... شايد با احساس‌ترين كسي كه در حوزه خط ديدم كه كارش خط نيست، عبدالمجيد درويش‌طالقاني است و به ‌نظر من كار ايشان، خط نيست؛ موسيقي است. با پيشرفت علم و فراهم شدن امكان اسكن، من يكسري كلمات را درآوردم و تجزيه و تحليل كردم. در يك سطرِ ايشان، سه تا «ر» هست كه وقتي آنها را كنار هم مي‌گذاريد، مي‌بينيد اندازه هم نيستند! قدري پايين‌تر دو تا دال مي‌بينيد كه اندازه هم نيستند. توضيحش اين است كه آنِ‌ هنرمند آنجا حضور داشته. كليشه و كامپيوتر نبوده كه دال‌هايش شبيه هم باشد. پس فرق ما با كامپيوتر اين است كه يك چيزي اضافه بر آن داريم و آن، احساس است. براي همين است كه به باور هنرمندان ديگر، خوشنويسي هنر نيست؛ فنّ و صنعت است. خوشنويس را يك تكنيسين درجه يك مي‌دانند؛ ولي من به شما مي‌گويم كه درويش، آرتيست است؛ هنرمند درجه يكي است. بعد شما مي‌بينيد چنين فردي در خطّ ما ريشه دارد، بعد ما مي‌خواهيم احساس و انرژي را از خط قيچي كنيم. شما اگر مي‌خواهيد گفت‌وگوي بيروني انجام دهيد، بايد تكليف‌تان را با خودتان مشخص كنيد. من تكليفم را با خودم مشخص كردم. در حوزه نقاشي دلم مي‌خواست المان‌هايي كه استفاده مي‌كنم خط باشد؛ زيرا تخصّصم خط است. خُب؟! ولي در اين خط، انرژي آن ه كه شما مي‌نويسيد، با ه من فرق مي‌كند. در نتيجه اين انرژي شما اگر روي تابلو بيايد، تابلو متعلق به شماست و من هر قدر سعي ‌كنم، نمي‌توانم آن را كپي كنم. ردّ شما در اين اثر هست. اين يك ديدگاه است و به نظر من هم داخل ايران و هم بيرون از ايران برايم موفقيت آورد و البته به آن‌ هم غرّه نشدم و احساس كردم كه هنوز خيلي جاي كار دارد. شما هر سطري را كه مي‌گيريد، بسط داده مي‌شود و با دنيايي از واژه‌ها، اتصالات و تركيب‌بندي‌ها روبه‌رو مي‌شويد. هيجان‌انگيزترين نكته اين است كه هنرجويي كه وارد كلاس مي‌شود، نمي‌دانيد با چه چيزي مواجهيد و چه چيزي در درونش هست كه مي‌توانيد آن را بگيريد و بيرون بياوريد.

‌سازوكار انتخاب و داوري آثار نمايشگاه چگونه بود؟

من نزديك دو سال گذشته جسته‌گريخته با هنرجويان قرار مي‌گذاشتم تا كارهاي‌شان را بياورند و با هم ببينيم. كرونا قدري وقفه ايجاد كرد. از يك‌سال و نيم پيش قضيه جدي‌تر شد. اتفاقات سال گذشته و لغو نمايشگاه‌ها، باز در كار وقفه ايجاد كرد تا امسال كه كار را از سر گرفتيم. ۳۵ هنرمند در مرحله اول و از بين آنها در مرحله دوم ۲۴ هنرمند انتخاب شدند و نهايتا ۹ هنرمند در مرحله نهايي به نمايشگاه راه پيدا كردند. بايد كارهايي انجام مي‌دادند كه نه‌تنها شباهتي به كارهاي بيرون نداشته باشد؛ بلكه به كارهاي قبلي خود هنرمند هم شبيه نباشد و تا به ‌حال كسي آنها را نديده باشد. داوري كارها را من، شاهين تركمن و محمد بزرگي انجام داديم. جالب است كه دو داور محترم ديگر به من گفتند چون تو نظرت نسبت‌ به همه «بلي» است؛ بايد دو نفرِ ديگر باشند تا كارها را داوري كنيم تا در حقيقت آن دو راي بتوانند راي تو را بشكند. البته طبيعي بود كارهايي كه من وارد چرخه داوري كرده بودم، «بله» من را پشت خود داشته باشند؛ چون من قبل ‌از آن «نه»هايم را گفته بودم. ما البته كمترين چالش و اختلاف را با داوران عزيز داشتيم و بسيار خوشحالم با تيمي از هنرجويان كار مي‌كنم كه به ‌قدري نظر بلند و باشعور هستند كه حتي وقتي در تركيب نهايي قرار نگرفتند پشت دوستان‌شان ايستادند و حمايت كردند و به آنها تبريك گفتند و در كنارشان تا روز نمايشگاه و در ادامه حضور داشتند. نمايشگاه كرشندو، بازتاب پنج سال كار با همين هنرمندان است. هزاران هزار صفحه كار انجام داده‌اند. غلط‌گيري شده. جنس بعضي كارها جنس خط به معني نوشتار بود؛ برخي، از جنس انرژي خط بود و وقتي احساس كردم وارد فضايي شدند كه صرفا نقاشي است ولي از «خط و روش حسي» به اينجا رسيدند، دلم نيامد كه آنها را به قسمت نوشتار بياورم. جالب است بدانيد از بين هنرجويان، كساني بيرون آمدند كه به عقيده صاحب‌نظران و مجموعه‌داران، فضاي تازه‌اي را در حوزه تجسمي و نقاشي باز كردند و در بازار هنر اين قبيل كارها كم است. مهم‌ترين دستاورد «خط به روش حسّي» براي هنرجويان ‌به‌زعم من‌ اين بود كه چگونه خودشان و احساس‌شان را پيدا كنند و چگونگي با بداهگي نقش بزنند.


   در «خط به روش حسّي» ما هيچ كدام خط‌هاي‌مان شبيه همديگر نيست. من سعي كردم بيشتر درگير احساساتم در نوشتن باشم تا منطق و اينكه از چه فرمي كجا استفاده كنم. خط من و شما با همديگر فرق مي‌كند. بعد از يك مدت كار كردن، كساني كه با شما حشر و نشر دارند و شما را مي‌شناسند، با ديدن خط‌تان مي‌فهمند كه اين خط شماست!
   اين نوشتن، سرمشق دارد؛ اما سرمشق‌اش ابعاد و اندازه نيست؛ سرمشق‌اش حسّي است. مثالي مي‌زنم. خيلي‌ها مي‌گويند دستخط پزشك‌ها خوانا نيست؛ ولي اگر دقت كنيد، مي‌بينيد شيوه‌هاي نوشتاري، حركت و كشيدگي‌ها در آن فرق مي‌كند. كليدش را نسخه‌خوان داروخانه مي‌داند و بي‌درنگ مي‌خواند. به علاوه متوجه شدم چيز ديگري در خط به خصوص در خط شرقي وجود دارد و آن، احساس و انرژي آدم‌ها در لحظه نوشتن است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون