• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۳ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5647 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۵ آذر

نگاهي به سريال «زخم كاري، بازگشت» به كارگرداني محمد حسين مهدويان

زخم تكراري

مسعود نصيري

«زخم كاري» آشفتگي‌ها و درگيري‌هاي يك خانواده تشنه قدرت براي داشتن دست بالا را دنبال مي‌كند با اين حال روند داستان با فصل اول تفاوت فاحشي دارد و آشفتگي روايي، پيرنگ داستاني ضعيف و بازي‌هاي ناهمگون اصلي‌ترين نكاتي است كه در سكانس به سكانس اثر تازه مهدويان به چشم مي‌خورد.

در حقيقت نقطه ضعف اصلي فصل اول «زخم كاري» وقتي خودش را نشان داد كه مهدويان از منبع اصلي اقتباس پيشي گرفت و سليقه شخصي‌اش را بيش از حد وارد بازي كرد.
البته بسياري از سريال‌هاي نمايشي كه ساخت سري دوم و سوم را تجربه مي‌كنند به اعتبار سري اولي كه ساخته شده‌اند فروش مي‌كنند و كمتر مجموعه نمايشي را در سال‌هاي اخير ديده‌ايم كه در سري جديد حرف نو داشته باشد و نان سري اول خود را نخورده باشد. اتفاقات در سريال زخم كاري تكراريست و همان اتفاقات سري اول دومينو وار درحال انجام است با اين تفاوت كه در سري اول جواد عزتي آن اتفاقات و صحنه‌ها را رقم مي‌زد كه براي بيننده در چارچوب نمايش و درام تماشايي بود اما در سري دوم همان صحنه‌ها توسط بازيگري تازه كار انجام مي‌شود.
مرتضي اميني‌تبار بازيگري آينده‌دار و موفق خواهد بود و براي رسيدن به اين جايگاه و موقعيت تلاش كرده اما توقع بيننده را نمي‌تواند برآورده كند زيرا مخاطب تمام اين صحنه‌هايي را كه او در حال بازي كردن است توسط جواد عزتي ديده به عنوان مثال ايستادن در استخر و گريه كردن پشت فرمان و استرس و ترس از دست دادن را توسط جواد عزتي ديده‌ايم حال همان صحنه‌ها را به شكل تكراري با بازي بازيگري به مراتب كم تجربه‌تر كه در حال تقليد همان حس‌ها از روي دست جواد عزتي است چندان مخاطب را درگير نمي‌كند.
كارگردان اما مي‌داند هرآنچه در سري دوم مي‌خواهد بگويد تكراريست و در سري اول گفته پس در سكانس‌ها و صحنه‌هايي مخاطب را به فصل اول و مجدد بازي جواد عزتي رجوع مي‌دهد و اصطلاحا كمي جواد عزتي به داستان تزريق مي‌كند.
اما هرآنچه عدم نمايش پليس در سري اول اين مجموعه آن را در فضاي اكشن و رئال قرار مي‌داد تا شخصيت‌ها نيز راحت بتوانند عكس‌العمل انجام دهند و فضاي هلدينگ‌هاي اقتصادي بهتر نمايش داده شود در سري دوم عدم نمايش پليس و اينكه هيچ كدام از شخصيت‌ها با پليس همكاري ندارند فضاي قصه را كم‌كم به كمدي نزديك مي‌كند يعني براي پليس هيچ‌كدام از هجده قتلي كه در اين دو سري از زخم كاري اتفاق افتاده جاي سوال و قابل تحقيق نبوده شايد اگر حداقل در يك سكانس رابطه‌اي از دستمالچي (سيد جواد هاشمي) با يك مامور نمايش داده مي‌شد بيننده باور مي‌كرد كه در قسمت آخر يك پليس يك مامور آگاهي و كارآگاه وارد قصه شود و يك روز دست به تمام شخصيت‌ها بزند و به مخاطب يادآوري كند كه اين هلدينگ‌ها زيرنظر قانون نيز هستند.
يكي از ويژگي‌هاي سري اول اين سريال نمايش گذشته شخصيت‌ها بود از قصه علاقه‌مندي مالك و منصوره و عدم موفقيت مالك در رسيدن به منصوره كه موجب نفرت مالك از حاج عمو (سياوش طهمورث) شده بود تا بچگي مالك كه با پدرش مشغول كشاورزي بود و صحنه‌هايي كه زيركي سميرا در كودكي را نشان مي‌داد اما در سري دوم هيچ‌ گذشته‌اي از هيچ شخصيتي نقل نمي‌شود. مخاطبان از همان قسمت اول متوجه مي‌شوند كه شخصيت مالك (جواد عزتي) در اتفاقي جان اسنو وار زنده است و احتمالا قرار است براي انتقام از هر كسي كه در مرگ ساختگي‌اش دست داشته، بازگردد اما با اين حال اين چرخش در دل داستاني كه ادعاي رئال بودن دارد به اندازه‌اي غيرمنطقي و خام است كه به هيچ روشي هضم نمي‌شود و به نظر مي‌رسد مهدويان در اين مورد خاص گوشه چشمي به آثاري مثل «بازي تاج و تخت» و زنده شدن ناگهاني جان اسنو داشته، با اين حال در آن مورد خاص پاي سحر و جادو در ميان بود كه با توجه به فضاي كلي داستان جرج آر. آر. مارتين كاملا منطقي بود اما در عوض اين جا مالكي را داريم كه ده‌ها زخم كاري بر پيكر دارد و از صبح تا شب در تابوتي زير خروارها خاك دفن شده و در نهايت هم خودش لوكيشنش را براي دستمالچي (سيد جواد هاشمي) مي‌فرستد و به شكل كاملا معجزه‌آسايي نجات پيدا مي‌كند. در هر صورت زنده ماندن مالك هرچقدر هم غيرمنطقي و محيرالعقول باشد تنها برگ برنده مهدويان براي ادامه داستان است اما در نهايت ناباوري حتي با اين برگ برنده هم خوب بازي نمي‌كند و بعد از گذشت چند قسمت حضور جواد عزتي به چند سكانس خلاصه شده كه در آنها هم هيچ خبري از زيركي و اقتدار مالك نيست و در عوض با شمايل فروپاشيده مردي از گور بازگشته طرفيم كه گويا به جز درست كردن لگو و گريه كردن كار ديگري را از پيش نمي‌برد.
در دوران غيبت مالك حداقل انتظار مي‌رفت شخصيت كاريزماتيك ديگري به مخاطبان معرفي شود كه بخشي از بار داستان آشفته مهدويان را به دوش بكشد اما در عوض همان كاراكترهاي تكراري فصل گذشته را داريم و شخصيت‌هاي تازه‌اي هم كه به داستان اضافه شدند فاقد كاريزماي كافي براي پيشبرد قصه خون‌بار ريزآبادي‌ها هستند. در سمت ديگر مهران غفوريان را داريم كه در «قورباغه» هومن سيدي نشان داد كه پتانسيل كافي براي ايفاي نقش‌هاي جدي را دارد اما شفاعتِ زخم كاري شمايل كاريكاتور گونه‌اي از سرسپرده‌اي است كه مخوف‌ترين و كثيف‌ترين دستورات اربابش را به سرانجام مي‌رساند. وضعيت الناز ملك در نقش سيما و نگار نيكدل در نقش شيدا هم كه مشخص است و كپي دم دستي از سميرا و مائده فصل اول هستند.
سميرا كه اين‌بار هم همان فم فتال افراطي قبلي است و گويي اتفاقات شومي مثل مرگ همسر و فرزندش ذره‌اي هم رويش تاثير نگذاشته و استبداد بيمارگونه‌اش حتي بيش از پيش شده؛ ويژگي‌اي كه يكي از نقاط قوت فصل اول بود اما حالا به اندازه‌اي قابل پيش‌بيني شده كه عملا روي اعصاب مخاطب راه مي‌رود و در بسياري از سكانس‌ها انتظار كتك‌كاري‌هاي سميرا را داريم.
«زخم كاري: بازگشت» بر تكرار دم دستي ايده‌هاي فصل اول متكي است و حتي شخصيت‌هاي تازه هم كپي ناشيانه‌اي از همان‌هايي هستند كه پيش‌تر در سري اول هم ديده بوديم.
در نهايت «زخم كاري: بازگشت» به قول طلوعي يك «هيچِ هيچِ هيچ» بزرگ است و ثابت كرده جلو زدن از منبع اقتباس نتيجه خوبي ندارد، فرقي نمي‌كند با فصل هشتم «بازي تاج و تخت» طرف باشيم يا تازه‌ترين اثر محمد حسين مهدويان! درواقع كارگردان نمي‌داند كدام شخصيت‌ها را بايد مقابل هم قرار دهد و كدام شخصيت‌ها را كنار يكديگر بگذارد معلوم‌ نيست رقيبِ مسعود طلوعي؛ مالك مالكيست يا پانتا بايندر يا پسر فرنهاد كه پدرش را منفجر كرد يا سميرا يا سيما؟
اصلا فارغ از دنياي واقعي كه هيچ كدام‌مان نمي‌توانيم طرفدار هيچ‌كدام از اين شخصيت‌ها باشيم زيرا براي رسيدن به قدرت يكديگر را در بدترين شكل ممكن به قتل مي‌رسانند اما در چارچوب درام و نمايش مخاطب بايد طرفدار چه كسي باشد و دنبال پيروزي كدام بدمن باشد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون