علي ولياللهي
غزال خلج، كاپيتان تيم ملي كبدي زنان ايران بعد از پايان مسابقات هانگژو زير تيغ جراحي رفت تا پارگي رباط صليبي خود را درمان كند. او كه يكي از پرافتخارترين ورزشكاران ايراني در بازيهاي آسيايي به حساب ميآيد، ميگويد كه فدراسيون در مورد مصدوميت او هيچگونه كمكي نكرد و حتي دريغ از يك تماس! ولي پيگيري نكردن وضعيت مصدوميت كاپيتان تيم ملي از سوي فدراسيون در مقايسه با وضعيت كلي اين رشته اصلا مساله خاصي به حساب نميآيد! غزال خلج كه مثل ابراهيموويچ حين گفتوگو از خودش با عنوان سوم شخص ياد ميكند، در گفتوگو با اعتمادآنلاين تعريف كرده كه چه شرايط وحشتناكي بر اين رشته ورزشي و مخصوصا قسمت زنان حاكم است. بخشي از اين گفتوگوي جنجالي را در ادامه ميخوانيد، اما متن كاملتر اين مصاحبه به همراه ويديوي آن را ميتوانيد در اعتمادآنلاين بخوانيد و تماشا كنيد.
شما يكي از پرافتخارترين ورزشكاران ايران در بازيهاي آسيايي هستيد. شما شخص درستي هستيد براي اينكه بتوانيم سير حركت كبدي در ايران را با شما بررسي كنيم. از هانگژو شروع كنيم. تيم بعد از اينكه در جاكارتا طلا گرفت در چين برنز گرفت. چرا اين اتفاق افتاد؟
من 15 سال است كبدي بازي ميكنم. از سال 85 عضو تيم كبدي شدم. همانطور كه من در بازيهاي هانگژو دو ماه قبل از مسابقات به اردو اضافه شدم در جاكارتا هم همين اتفاق افتاد. به خاطر مشكلاتي كه با فدراسيون پيش آمده بود و اختلافنظرهايي كه بين من و فدراسيون بود، به خاطر ناحقيهايي كه انجام ميدادند يا كمبود امكانات، قرار بود من ديگر كبدي بازي نكنم. بعد از گذشت حدود سه سال رييس فدراسيون عوض شد و آقاي اورسجي رييس فدراسيون شد. ايشان با من مذاكره كرد تا بتوانم براي تيم ملي بازي كنم. فدراسيون سه بار با من مذاكره كرد تا برگردم به كبدي. سال 2018 بود. دو ماه قبل از جاكارتا بود و من تنها سه ماه توانستم در اردو و كنار تيم باشم. خوشبختانه در جاكارتا به خاطر آن انسجامي كه بازيكنان با هم داشتند و يكدلي و همبستگي بين بازيكنان توانستيم مدال طلا بگيريم، ولي در هانگژو من به عنوان كسي كه هميشه در طول زندگي ورزشيام حرف حق زدهام ميگويم شرايط متفاوت بود. من اگر ميخواستم حق را ناحق كنم، خواهر خودم را كه كبديكار است به تيم ملي ميبردم. در هانگژو مشكلاتي پيش آمد و يكسري ناحقيهايي شد و كمبودهايي وجود داشت كه واقعا به عنوان بازيكن تيم ملي ميتوانم بگويم اختلاف زيادي بين جاكارتا و هانگژو وجود داشت.
تيم ملي براي اردو راهي هند شده بود. شرايط اردوي هند خوب نبود؟
اولين اردويي كه من كنار بچهها بودم كرمانشاه بود. كرمانشاه همهچيز خوب بود. هم مربي بدنسازي ما خوب بود، خانم عبداللهي، هم امكاناتمان در حدي بود كه بتوانيم تمرين كنيم. ما هيچوقت امكانات خيلي خوبي نداشتيم. هميشه امكاناتمان در حدي بوده كه اتاقي داشته باشيم براي استراحت و سالني براي بدنسازي آنهم بدون دستگاههايي براي حركات فانكشنال. ما هيچوقت دستگاه استاندارد نداشتيم. حتي سالن آكادمي ملي المپيك در تهران هست و تيمهاي ملي از آن استفاده ميكنند ولي ما هيچوقت از آن استفاده نكرديم. ولي باز هم اردوي كرمانشاه نسبت به اردوهايي كه داشتيم خوب بود. ولي از نظر اينكه سرمربي بخواهد چيزي به ما ياد بدهد يا تكنيكي به ما اضافه كند چنين چيزي نبود، چون اصلا سرمربي ما خانم شايلا جين در حد تيم ملي نيستند. ايشان هرچه بلد بودند در جاكارتا به ما ياد دادند. ديگر بعد از اين همه سال، با سن بالاي 60 سال در حدي نيستند كه بخواهند چيزي به ما ياد بدهند. سرمربي ما خوب نبود. مديريت كمپ ما اصلا خوب نبود. اردوي بعدي هم كه در هند برگزار شد اصلا اردوي مناسبي براي بازيكن نبود.
چطور؟
ما بعد از جاكارتا پنج سال زمان داشتيم. ما در اين مدت مسابقه برونمرزي نداشتيم. بازي دوستانه نداشتيم. يك ليگ واقعا بدون كيفيت داشتيم. هيچ مسابقهاي كه بتواند بدن ما را چه از لحاظ فيزيكي چه از لحاظ منتالي و همينطور از نظر جو و تكنيك آماده كند نداشتيم. بالاخره بازيكنان كبدي بايد با هم هماهنگ شوند. مگر ميشود يك فدراسيون در عرض پنج سال، آنهم بعد از آن اولي در جاكارتا، اعزام نداشته باشد؟ در جاكارتا ما بعد از 15 سال هم آقايان هم زنان طلا گرفتيم. آيا بايد امكانات ما اين ميبود؟ بعد يكباره از ما بخواهند برويم هانگژو؟ اردويي كه در هند براي ما گذاشتند حتي يك درصد هم به ما كمك نكرد.
با تيم ملي هند بازي نكرديد؟
اصلا! اصلا تيم ملي هند آنجا نبود. هند رفته بود اردوي دوستانه. هند هميشه قبل از بازيهاي آسيايي ميرود پيش چين يا تايلند يا كره و يك كمپ 30روزه برگزار ميكنند. وقتي ما رفتيم هند تيمهاي شهريشان آنجا بود كه واقعا در همان سطح دانشجويي و مدرسه و كوچه خياباني بودند.
پس شما رفتيد هند و تيم هند آنجا نبود؟
بله دقيقا! حتي اگر هند آنجا بود، هيچوقت نميآمد جلوي تيم ايران كه يك بار با آن روبهرو شده بود و شكست خورده بود، بازي كند. تمام عوامل فدراسيون ميدانستند هند هرگز با ما بازي نميكند. ما سر جاكارتا هم اين موضوع را داشتيم. ما آنجا هم قبل مسابقات به هند اعزام شديم و آن سال هم هند همين كار را با ما كرد. يكجور توهين به تيم ملي ايران. مني كه بازيكن و كاپيتان تيم ملي بودم كسرشأنم بود بروم جلوي تيم مدرسهاي هند بازي كنم آنهم قبل بازيهاي آسيايي. يعني من از ۶ تا تيمي كه آمدند جلوي ما بازي كردند و قد و نيمقد بودند يك نيمه فقط به زمين رفتم. من ميگفتم اينها دارند به ما توهين ميكنند و شما اين توهين را پذيرفتيد. من غزال خلج نميتوانم اين توهين را بپذيرم كه بيايم از ايران به هند و به جاي اينكه يك برنامهريزي خاص داشته باشيم شرايط به اين صورت باشد. خودمان در تهران با تيمهاي تهراني بازي ميكرديم بهتر بود. راحت مطمئنم حداقل يك ميليارد تومان هزينه كردند.
سر دعوت از بازيكنان چه در تيم مردان و چه در تيم زنان حاشيههاي زيادي به وجود آمد. توضيح ميدهيد داستان از چه قرار بود؟
از روزي كه من اردو را با بچهها شروع كردم خيليها آمدند گفتند غزال خلج حقش نيست در تيم باشد. ما جلسهاي گذاشتيم. يكسري بچهها امضا كرده بودند كه غزال خلج نبايد در تيم باشد. سر جاكارتا هم اين اتفاق افتاد ولي وقتي رييس فدراسيون بخواهد، ديگر كسي نميتواند راجع به اين مساله صحبت كند. جلسهاي گذاشتيم و گفتم حتي اگر چنين حرفي هم زده شده باشد و بچهها امضايي جمع كرده باشند، اصلا برايم مهم نيست چون من هم اگر جاي آنها بودم چنين چيزي ميگفتم. اينها هشت ماه در اردو بودهاند و زحمت كشيدهاند و صبح تا شب از زندگيشان زدهاند. قبول! ولي به خاطر مذاكراتي كه فدراسيون با من كرده بود اين اتفاق افتاد. واقعا يك ماه طول كشيد مذاكراتمان، چون من اصلا نميخواستم به تيم برگردم ولي چندتا از بچهها خيلي باعث شدند من برگردم به تيم و همينطور رييس فدراسيون و دوستان من در تيم آقايان، خيلي با من صحبت كردند و من پذيرفتم وارد تيم شوم. ولي وارد تيم كه شدم نزديك 30 نفر بوديم. با رييس فدراسيون و سرمربي صحبت كردم و گفتم دو ماه مانده به مسابقات، شما اين همه نفرات اينجا داريد؟ چهكار ميكنيد؟ هشت ماه پس چه كرديد؟ اولين اردو با 80 نفر برگزار شد. مگر ميشود؟ مگر اردوي كشوري است؟ استعداديابي كه نميكنيم. اردوي تيم ملي است. ۸۰ نفر ميآورند ولي امكانات در حد اردوي استاني. بچهها خوشبختانه يا متاسفانه در مورد مشكلات با من كه كاپيتان تيم هستم صحبت ميكنند و حرفهايشان را به من ميزنند ولي خودشان حرفي نميزنند. من [مشكلي ندارم] چون هميشه سپر بلا من بودهام. اصلا هم مهم نيست. همين حالا هم ميگويم اصلا من خداحافظي ميكنم ولي تا جايي كه حرف حق را بزنم ميزنم. ترسي هم ندارم. من حرفهاي بچهها را شنيدم و ديدم مثلا غذاي درستي ندارند. سوسيس تخممرغ و بندري ميخورند! اين چيزها را درست نيست مطرح كنم. وقتي وارد تيم شدم فهميدم اين هشتتا اردويي كه بازيكنان تيم داشتند اين شكلي بوده و واقعا حق داشتند اعتراض كنند چرا غزال خلج نبوده. من توي آن سختيها نبودم. من توي سختياي كه تيم ملي غذا ندارد بخورد يا آب معدني نيست و هيچ نوع امكاناتي نداشتند، نبودم. من اگر بودم هم برميگشتم خانه، چون هيچ نوع امكانات تمرينياي نداشتند. در اردوي كرمانشاه فهميدم بچهها از آن حد بازي كه در جاكارتا داشتند ۱۰ پله پايينتر هستند. يعني نه كيفيت تكنيك داشتند نه از نظر بدني آماده بودند. كاملا معمولي بودند. خودم هفتهاي چهار جلسه تمرين ميكنم. با وزنه و فانكشنال. دو روز ميروم استخر. با اينكه صبح تا شب سر كارم ولي امكان ندارد تمرين نكنم. من وقتي رفتم اردو از نظر بدني نه تنها كم نداشتم كه شايد يك پله هم بالاتر بودم. از نظر تكنيكي با اينكه پنج سال بازي نكرده بودم بهجز آن يك باري كه سر ليگ در تيم بازي كردم كم نداشتم. اين حرف من نيست. حرف سرمربي و مربي و بدنساز تيم ملي است. حرف بچههاي تيم بود كه جلوي خودم ميگفتند. با خودم گفتم حقم است در تيم باشم. با خودم گفتم وقتي اينها هشت ماه در اردو بودهاند و سطحشان با من كه در اردو نبودهام يكي است... پرسيدم در اردو چهكار ميكرديد؟ فهميدم اردو تمامش بدنسازي بوده. اصلا كبدي تمرين نكردهاند. خانم جين تازه سهتا اردوي آخر اضافه شده و هندوستان بوده. همه اينها برميگردد به آن مديريت ضعيفي كه وجود دارد. ولي سر انتخاب بازيكنان يكسري بازيكن آمدند تا اردوي آخر آن هم با حرف و حديثهاي زيادي كه وجود داشت. اردوي يكي مانده به آخر در كيش ما قرار بود بشويم 14 نفر كه دو نفر اردوي آخر خط بخورند و بقيه اعزام شوند. من اسامي را ميدانستم. يعني با خودم ميگفتم اينها ميشوند 14 نفر. شكي در آن نبود. با آن اردوهايي كه ديده بودم مطمئن بودم چه نفراتي انتخاب ميشوند. براي همين اصلا نرفتم در موردش با مربي يا رييس فدراسيون حرف بزنم. كيفيت مشخص بود. خيلي سطحها متفاوت بود. من واقعا شوكه شدم. در اردوي كيش وقتي اسامي به دستم رسيد آنقدر شوك عصبي به من وارد شده بود كه وارد اردو نشدم. وقتي اين اتفاق افتاد من گفتم ديگر بازي نميكنم. با اين وضعيتي كه شما داريد ليست ميبنديد و كاملا سليقهاي! درست است كه پنج نفر ذخيره داريم و هفت نفر اصلي و اصولا در كبدي هميشه آن هفت نفر اصلي جانشان گرفته ميشود و پنج نفر ذخيره بعضي بازيها ميآيند داخل زمين... زمان آقاي مقصودلو هم ما اين داستان را داشتيم و [انتخاب] پنج نفر ذخيره كاملا سليقهاي بود كه آمدند درستش كردند و آقاي اورسجي قول داد ديگر از اين اتفاقها نيفتد. آنجا فهميدم اين هيچوقت درست نميشود توي كشور ما. مثل اينكه هميشه سليقه وارد انتخابها ميشود و كاريش نميشود كرد. با سه چهارتا بازيكني كه به ناحق وارد شدند و همه انرژي ما را گرفتند. با اين شرايط ورق برگشت و ما اصلا نتوانستيم بازي خودمان را توي هانگژو انجام بدهيم.
مصدوميت كجا به وجودآمد؟
سه هفته است از عملم ميگذرد. باز مرسي از شما كه حال مرا پرسيديد. فدراسيون كه دريغ از يك زنگ! حالا بيمارستان نميخواستم بيايند ولي يك زنگ ميتوانستند بزنند.
هيچ پيگيرياي نشد؟
بعد از 15 سال بازيكن تيم ملي بودن بهجرات ميتوانم بگويم كه خيلي نااميد شدم از ورزش حرفهاي در اين كشور. در بازيهاي هانگژو حتي دكترها آنجا بودند كه رباط صليبي پاي من پاره شد و همه آنها ميگفتند بازي نكن و اگر بازي كني يه تكه از كشكك زانويت كنده ميشود، مينيسكت پاره ميشود و مشكل قدي و اتفاقاتي برايت پيش ميآيد كه حتي راه رفتنت دچار مشكل ميشود. ولي واقعا براي من مهم نبود آنجا. براي من مهم بود اين همه زحمتي كه بچهها كشيدهاند و تصميمي كه خودم گرفتهام به نتيجه برسد. ولي من باز بازي كردم. من تعداد روز كمي وارد اردو شدم به خاطر همان مشكلاتي كه گفتم. سه روز اول وارد نشدم و سه چهار روز مانده به پايان اردو كه وارد شدم دقيقا روز آخر خانم سعيده جعفري كه از دوستان خوب من است و واقعا خودش هم از اين موضوع ناراحت است، آمد پايم را بگيرد كه سرش مستقيم خورد به زانويم و زانويم به سمت عقب رفت. همان لحظه خيلي درد گرفت. دردش جوري بود كه اشكم سرازير شد. من بازيكن حرفهاي هستم و اگر قرار بود با رباط صليبي پاره بروم به مسابقات، اولين نفري هستم كه به فدراسيون اعلام ميكنم كه نميآيم. از همان اول هم واقعا نميخواستم بروم. با اصراري كه فدراسيون و تكتك بچهها كردند من دوباره بعد از كيش رفتم اردو، چون آدمهايي بودند كه براي من اهميت دارند. من پيش دكتر دياني رفتم و شروع كردم فيزيوتراپي. عكس و امآرآي دادم و گفتند كشيدگي 70، 80 درصدي داري.
پاره نشده بود؟
نه. اگر پاره شده بود زانوي من خالي ميكرد. امكان نداشت بروم مسابقه و بازي كنم. دكتر گفت با اين پا ميروي بازي ميكني ولي توي مسابقه اگر يك حركت سنگين انجام دهي دچار مشكل ميشوي. ما هم توي كبدي تمام كارمان رقص پاست. همهچيز زانو است. مهمترين عضله ما چهارسر است. من با اقداماتي كه انجام داده بودم دردي نداشتم و هيچ التهاب و كبودياي نبود. با دكتر اورسجي هم صحبت كردم و گفتم توي اردوي كيش به خاطر اتفاقاتي كه در فدراسيون افتاد و انتخابهايي كه انجام داديد آنقدر اعصاب من بههم ريخت كه در تمرين حواسمان نبود. همه بازيكنان داشتيم همديگر را آرام ميكرديم كه دم مسابقه است و آرام باشيد و اشكال ندارد و اتفاقي است كه افتاده. در بازي اول با نپال من وارد زمين شدم و قرار بود حمله نكنم. ولي به خاطر همان اتفاقاتي كه رخ داده بود و حملات ما قوي نبود مجبور شدم بروم حمله. در دوتا بوينسي كه توانستم بگيرم، در دومي زانويم بهطور كامل به بيرون رفت و برگشت و قشنگ صداي تقش را شنيدم و آنجا رباط صليبيام پاره شد. مينيسك هم 50 درصد پاره شد. در بازي بعدي با چين هم بازي كردم ولي اصلا نميتوانستم حمله كنم و فقط دفاع كردم. خداراشكر چندتا دفاع خوب هم داشتم ولي در نهايت با اختلاف هفت هشتتا باختيم؛ اما بازي چين هم هر يك باري كه دفاع ميكردم و يك نفر را ميگرفتم زانويم قشنگ ميرفت و برميگشت. من همه تلاشم را كردم كه نتيجه بگيريم. اول از همه دلم براي بچهها و بعد هم براي كشورم سوخت. من همه تلاشم را كردم با وجود اينكه همه دكترها گفتند بازي نكن. دكتر عباسي جوري چسب كنزيو را دور پايم ميپيچيد كه مثل باند شده بود. سهتا زانوبند بسته بودم كه فقط زانويم نشكند چون چيزي به آن وصل نبود؛ ولي نشد نتيجه بگيريم.
هزينه عمل را فدراسيون پرداخت كرد؟
فدراسيون يك تلفن هم به من نزده و حتي حال مرا نپرسيده كه ببيند در چه وضعي هستم. تمام هزينه عمل را تا الان خودم پرداخت كردهام به دكتر كيهاني. واقعا از ايشان ممنونم. بهترين دكتر هستند و براي ورزشكاران دل ميسوزانند. تخفيف خيلي خوبي به من دادند و من توانستم در بيمارستان آرمان عمل كنم. هيچكدام از هزينههاي ما را فدراسيون نداده و دكتر كيهاني هم اين را ميدانستند. يك تخفيف 50درصدي به من دادند شايد هم بيشتر.
مثل اينكه اوضاع در فدراسيون كبدي خوب نيست!
ميدانيد از چه بيشتر ناراحتم؟ از اينكه تا زمان نزديك شدن به مسابقه فدراسيون دنبال بازيكنان ميآيد. دو بار اين اتفاق براي من رخ داده. هم جاكارتا و هم هانگژو. دقيقا جوري صحبت ميكنند كه انگار ورزشكاران برايشان مهم هستند. مسابقات كه تمام ميشود هيچ! در جاكارتا كه اول شديم ديگر هيچكدام از عوامل فدراسيون را آنجا نديدم. باورتان ميشود؟ ما برگشت پول غذا را خودمان داديم. با مدال طلا در فرودگاه. اين اوج نامردي است. اصلا كشور ما ميداند كه فدراسيونها اين كارها را با بازيكنان ميكنند؟ اين موضوع در ووشو، كشتي، در كبدي هست. حتي در فوتبال هم هست. من پنج سال دروازهبان تيم ملي بودم. ما كنار كانكس ميخوابيديم و آقايان توي هتل المپيك بودند. سر همين من اصلا خداحافظي كردم. تا كي ميخواهند با زنان اينطور برخورد كنند؟ البته در رشتههاي ديگر همين الان براي مردان هم همينطور است. فقط در فوتبال شرايط متفاوت است، چون در فوتبال با انرژي خيلي خوب ميآيند و ميبازند و از آخر اول ميشوند و يك ماشين و يك حواله و پول ميلياردي ميگيرند و ميروند! نميدانم تا كي قرار است اين موضوع ادامه داشته باشد. من ميگويم با 33 سال سن، 25 سال در تيمهاي ملي بودم. در تمام رشتههايي كه نام بردم. سالهاست اين را ميگويم كه اگر من در كشور ايران كار نميكردم و اگر قرار بود درآمدم از ورزش حرفهاي باشد، الان هيچ چيزي در زندگي نداشتم. واقعا به چه كسي بايد شكايت كنيم؟
مديريت تيم ملي و جوي كه در اردو حاكم بود گويا خوب نبوده. مدير داخلي تيم يا همان سرپرست چطور بود؟
خانم زهرا رحيمنژاد مديريت تيم ملي را از سال 2008 كه همان سال اول تيم ملي كبدي زنان است برعهده داشتند. واقعا آن زمان كه من به عنوان يك بچه 15ساله وارد تيم ملي شدم كيف ميكردم از مديريت ايشان. يعني آنقدر مديريت ايشان خوب بود و انسجام به تيم ملي ميدادند كه همهچيز خوب بود. از نحوه انتخاب هماتاقيها بگيريد كه آن كساني را كه با هم مشكلاتريزي داشتند توي يك اتاق ميگذاشتند تا مشكلات حل شود تا چيزهاي ديگر. ايشان ميتوانستند تيم را به نحو احسن اداره كنند. ولي امسال اصلا اين را در تيم نديدم. نميدانم به خاطر مشكلاتي كه براي ايشان پيش آمده بود، مريضياي كه گرفتند و البته خداراشكر سلامت كامل را به دست آوردند يا به خاطر سن، اصلا آن مديريت را نداشتند. اصولا خانم رحيمنژاد سوال ميكنند كه چه كسي دوست دارد با چه كسي هماتاقي شود. من فكر ميكردم بچهها با هم خوب هستند چون هيچكس چيزي نشان نميداد. من به عنوان كاپيتان وارد تيم شدم و آقاي دكتر اورسجي مسووليتي به من سپرده بود كه مواظب بچهها باشم و حاشيهاي نباشد و حواسم به اردو باشد تا تيم بتواند يكدست به مسابقات برود. ولي متاسفانه در اردو متوجه شدم تيم سه دسته شده. دوستان صميمي با هم هماتاقي ميشدند و اين مساله اصلا در تيم ما نبود. خانم رحيمنژاد يك كوچكتر را با يك بزرگتر يا يك گرگاني را با يك تهراني [هماتاق ميكردند]. هركس دلش ميخواست مبلغي را بابت جريمه پرداخت ميكرد به ايشان و اينها ميتوانستند چهارتا چهارتا يا پنجتا پنجتا با هم توي يك اتاق باشند. شما تصور كنيد ما تمرين ميكنيم و برميگرديم توي اتاق. غذامان را توي اتاق ميخوريم. دوباره تمرين بدنسازي و دوباره برگشت به اتاق. يعني ما اصلاً از اتاق خارج نميشويم. يعني همان آدمهايي كه وارد آن اتاق ميشوند با هم دوستان صميمي ميشوند. منِ مدير اگر بخواهم يك تيمي را اداره كنم وقتي مشكلات را ميدانم- چون مطمئنم خانم رحيمنژاد همه مشكلات و حواشي و حرف و حديثها را ميدانستند، مثل هميشه و آن دوراني كه 16ساله بودم- بچههايي را كه با هم مشكل داشتند توي يك اتاق ميگذاشتم تا بتوانند مشكلاتشان را برطرف كنند و حرف بزنند و دوست شوند. نه اينكه شما يك هزينه 200، 300 يا 400 هزار توماني را از طرف و به تعداد نفراتي كه توي آن اتاق بودند بگيري و اتاق بدهي. خانم ايكس و ايگرگ و زد بايد آن مبلغ را پرداخت ميكردند به ايشان تا بتوانند هماتاق باشند. اين مبلغ ميرسيد به محك و اصلا نميگويم اين مبلغ به جيب آن خانم ميرفت ولي اين كار غلط است. شما بايد به فكر تيم باشي نه محك. من بهشخصه قول ميدهم هر موقع وضع مالي خوبي داشتيم يكسوم درآمد يا نصف درآمدمان را بدهيم به بهزيستي و محك و آدمهايي كه لازم دارند. ولي نه تيم ملي و بازيكن تيم ملي. امكانات تيم آنقدر كم است كه وقتي ما ميخواهيم مكمل غذايي و ورزشي بگيريم يا غذاي خوب بخوريم مشكل داريم. هر اردو من خودم چهار پنج ميليون تومان هزينه ميكردم براي چسب فيكس و... البته از حق نگذريم، فدراسيون تا يك حدي را فراهم ميكرد و نسبت به سالهاي قبل بهتر بود ولي نه آنقدري كه بازيكن لازم دارد. منظورم اين است هزينههايي كه ميكنيم كافي است و براي اينكه هماتاقي باشيم يا تلفنمان را شبها تحويل ندهيم نبايد رقمي بدهيم. مثلا شب ساعت ۱۱ كه ميخواستيم بخوابيم اگر دوست نداشتيم تلفن را تحويل بدهيم، فلان مبلغ را ميداديم. من بهشخصه خوشحال ميشدم. مگر كسي بدش ميآيد گوشي دستش باشد؟ معلوم است پرداخت ميكنم. ولي آيا اين مديريت است؟ همه اينها باعث شده بود حاشيههايي پيش بيايد كه من تازه نصفش را توي هانگژو شنيدم. من وقتي اين حاشيهها را شنيدم نميدانستم واقعا چه بگويم!
يعني قوانين در مورد گوشي و اتاق در اردو وضع شده بود ولي مديريت ميگفت شما ميتوانيد با پرداخت مبلغ قوانين را بشكنيد؟
دقيقا! فقط هم اينها نبود. ما هزارتا كاري كه دوست داشتيم انجام بدهيم ولي در تيم ملي مجاز نبوديم، انجام ميداديم، از دير آمدن و زود رفتن و تمرين نيامدن تا چيزهاي ديگر. هر اتفاقي كه دوست داشتيم در تيم ملي بيفتد ميافتاد فقط با پرداخت يك هزينه.
ميخريديد در واقع؟
متاسفانه بله.
نايبرييس زنان كبدي هم خودش داستان مفصلي است. خانم نصيري. اول اينكه ايشان شهريور امسال در كميته اخلاق فدراسيون دو سال محروم شده است. بعد چطور سر از كبدي درآورد؟
خودمان هم نميدانيم داستان چيست. داستان پشت پرده، زياد داريم. من در كبدي هستم و بيشتر درباره رشته خودم ميدانم ولي شايد بقيه رشتهها هم همين باشد. نميدانم اين خانم از كجا آمدند. نه ايشان را ديده بوديم نه برخوردي داشتيم. من ايشان را از فوتبال ميشناسم. آن پنج سالي كه دروازهبان بودم ايشان مربي و داور بود. قبل آن هم بازي ميكردند. ولي مثل اينكه يكسري اتفاقاتي در فوتبال رخ داده بود كه ايشان محروم شده بودند و ما اين را تازه فهميديم. در يك جلسه كه آقاي اورسجي با بچهها گذاشته بود ايشان به عنوان نايبرييس حضور پيدا كرد. يك ماه قبل از مسابقات بود. گفته بودند آمده به عنوان سرپرست و معلوم نيست اصلاچه حكم قطعياي داده شود. ولي بعد از هانگژو حكم نايبرييسي ايشان صادر شد. من هنوز هيچ شناختي از ايشان ندارم ولي مطمئنم ايشان هيچ شناختي از كبدي ندارد. فقط دو بار يا سه بار تلفني حرف زديم. آن هم سر اينكه با من تماس گرفتند و قرار بود اردويي در تهران برگزار شود. ما اردوهايمان يا در بعثت است كه سمت ترمينال جنوب است يا شهرستانها. اينبار قرار بود دماوند باشد و همه خوشحال بودند از اينكه جاي جديدي است و بالاخره از آن ته دنيا ميآييم بالاتر. ولي دماوند كه بچهها رفتند فيلم فرستادند براي من، چون من هنوز آن موقع نرفته بودم و آنقدر جايش بد بود كه من با خانم نصيري تماس گرفتم و به اطلاع آقاي اورسجي رساندم كه من حضور پيدا نميكنم. گفتم اين اردوي آخر است و شما بايد به نحو احسن آن را برگزار كنيد كه بازيكن هيچ دغدغهاي نداشته باشد و با تمركز كامل تمرين كند اما شما اين را هم نگذاشتيد! مگر ميشود؟ ايشان با من تماس گرفت تا مذاكره كند كه حالا شما بيا و من نرفتم كه اردوها دوباره در تهران برگزار شد. در همان بعثت. انشاءالله يك بار بياييد بعثت و با دوربينتان از جايي كه ما تمرين ميكنيم و بدنسازياي كه هيچ دستگاهي ندارد و آشپزخانهاي كه در آن براي ما غذا درست ميكنند فيلم تهيه كنيد!
من با دو سهتا از بچههاي كبدي حرف زدم و به نظر ميرسيد بچهها نگران بودند حرفي عليه فدراسيون نزنند. فدراسيون برخورد ميكند با كسي كه در رسانهها انتقاد كند؟
ما قانوني داريم در فدراسيونها كه اصولا انتقاد نميپذيرند. من يكبار اين انتقاد را در سال 2012 يا 13 كردم كه مسابقات پنجنفره قهرماني جهان بود. من براي آن بازيها خيلي انگيزه داشتم و انرژيم بالا بود، چون بازيهاي پنجنفره فرق دارد با هفتنفره. وقتي بازيكن ميخورد بيرون نميرود و اين باعث افزايش اعتمادبهنفس ورزشكاران ميشود. به خاطر انتقاداتي كه كردم از فدراسيون در زمان رياست آقاي مقصودلو و سرمربيگري خانم مقصود لو...
دخترش را گذاشته بود سرمربي؟
بله. ولي مربي خوبي بود. الكي حرفي نميزنم. ايشان واقعا مربي خوبي بود جدا از اينكه دختر رييس فدراسيون بود. من خيلي تكنيكها از ايشان ياد گرفته بودم و هميشه ميگويم بهترين مربياي است كه تا امروز داشتهام. ولي براي آن مسابقات امكاناتمان متاسفانه آنقدر كم بود كه دقيقا همين مدير تيم ملي يعني خانم رحيمنژاد ميآمد براي ما براساس يك جدول زمانبندي ميكرد كه هر ساعت يك نفر بايد در خوابگاه چه كاري انجام دهد. ما خسته وارد خوابگاه ميشديم، بعد از تمرين سخت كبدي كه بعد از 15 دقيقه تواني براي آدم نميگذاشت، آن وقت يك نفر بايد جاروبرقي ميكشيد، عذرخواهي ميكنم كه اين را ميگويم ولي آن زمان هم گفتم كه شأن و شخصيت بازيكن تيم ملي و حتي آن خستگياش در سطحي نيست كه بخواهد برود جاروبرقي بكشد يا معذرت ميخواهم سرويس تميز كند يا غذا بپزد! اين را بيان كردم و مرا خط زدند با اينكه بهترين بازيكن جهان بودم. در سايتها و روزنامههاي خارجي براي من مقاله نوشته بودند ولي خيلي راحت مرا خط زدند و رفتند سوم شدند. با اينكه راحت ميتوانستيم اول شويم. بچههاي ما اصولا عادت دارند كه حرفي نزنند چون ميترسند خط بخورند يا برايشان بد شود. به هر حال تنها راه درآمدي براي برخي بازيكنان كه جاي ديگري كار نميكنند همين كبدي است. بچهها دوست دارند در تيم باشند براي همين انتقاد نميكنند. الان مد شده در اينستاگرام ميآيند با پيجهاي فيك انتقاد ميكنند. راجع به بازيكنان و فدراسيون. چندتا هم راجع به من نوشتند. من در همينجا ميگويم اگر واقعا انتقادي داريد از من غزال خلج تا دكتر اورسجي تا خانم رحيمنژاد، بياييد حرفتان را بزنيد. تا وقتي حضوري حرف نزنيد نه كسي براي حرف شما ارزش قائل است نه به جايي ميرسد. بازيكن بايد حرف بزند. چرا سه چهارتا بازيكني كه معلوم نيست چه پشت پردهاي دارند و چطور انتخاب شدهاند بيايند در تيم ملي و به اندازه ما پاداش بگيرند و به اندازه ما به آنها رسيدگي شود، بعد بخواهند بازيكن خوبي هم نباشند! پس تيم ملي براي چيست؟ خب فدراسيون و تيم ملي رابرداريد و برويم در شهرستانها بازي كنيم. ما بازيكني در تيم ملي داشتيم كه حتي ليگ بازي نميكرد. حتي بازياش در سطح استان نبود. اينها جايگاهي اندازه بازيكناني كه خيلي زحمت كشيده بودند پيدا كردند. من به چشم ديدم افرادي را كه تمرينات سخت ميكردند، مربيان خصوصي با هزينه شخصي ميگرفتند و تلاش ميكردند كه بيايند و در تيم ملي انتخاب شوند. اما بهراحتي خط خوردند و اين بازيكنان را آوردند. انرژي براي آدم ميماند؟
پاداش و حق اردو چه رقمي است؟
الان اگر رقم را بگويم خندهتان ميگيرد چون ارقام واقعا خندهدار است. حق اردويي كه فدراسيون به ما ميدهد در طول اردوهايي كه حضور دارد نسبت به شهرستاني بودن طرف يا متاهل بودن يا بچه داشتن تفاوت ميكند. پايه حق اردوي ما ۵۰۰ تومان، ۴۰۰ تومان...
هزار تومان؟
۴۰۰، ۵۰۰ هزار تومان. ۶۰۰ هزار تومان.
براي يك اردو؟
بله. يك ماه اردو. پول بليت هواپيما كه نميدهند. اگر كسي از شيراز يا سيستان بيايد خودش بليت ميخرد. مگر اينكه دو سه نفر خاص باشند يا رييس هياتشان بدهد. تا آنجا كه من ميدانم و بچهها گفتند، به اين شكل بوده. در مورد حق اردو هم هر سه اردو يك بار داده ميشود. هر اردو واريز نميكنند. من سهتا اردو بودم و ميتوانم رقم خودم را بگويم...
يك ميليون و ۵۰۰ هزار تومان؟
نه بابا! 900 هزار تومان. هزينههاي چسب فيكس و مكملهاي غذايي و ورزشي كه ميدهيم راحت براي هر اردو چهار پنج ميليون تومان ميشود. بهجز هزينههايي كه هركس براي خودش ميكند. مثل مواد غذايياي كه مصرف ميكند چون اصلا غذاي ما استاندارد نيست. ما يكبار توي آكادمي المپيك اردو نداشتهايم. مگر ميشود؟ فدراسيون ما تهران باشد، اين همه بازيكن در تهران باشد و تيم هم در تهران حضور داشته باشد بعد ما يك بار آنجا اردو نداشته باشيم؟
چرا؟
چون هزينهاش بالاست.
كميته ملي المپيك نميگويد رشته مدالآور ماست و بيايد در آكادمي تمرين؟
اين هم يك مشكلي است كه ما در كشورمان با آن روبهرو هستيم.
اگر به آكادمي برويد هم مشكل شما حل ميشود هم فدراسيون... .
دقيقا ولي يك درصدي را آكادمي متقبل ميشود و يك درصدي را فدراسيون بايد پرداخت كند. آن درصد فدراسيون را دوست ندارند پرداخت كنند چون شايد به نظرشان بعثت يك جاي ايدهآل است ولي من باز تاكيد ميكنم حتما برويد آنجا را ببينيد. همه اينها متاسفانه دست در دست هم ميدهند و تازه باز انتظار مدال هم دارند. وقتي ميتوانيد انتظار مدال داشته باشيد كه امكانات فراهم شود. دكتر اورسجي در همين هانگژو كه سوم شديم ۱۰ سال پير شد. من اين را در چهره ايشان ديدم؛ ولي شما كه من ميگويم بهترين آدمي هستي كه تا به امروز نسبت به سايرين در فدراسيون بودهاي، بيا يك برنامهريزي بكن ببين با اتفاقاتي كه رخ داده ميشود موفق بود؟ آن از مدير تيم ملي، آن از خوابگاه و امكانات و ۸۰ نفري كه آورديد در اردو و فقط باعث آسيبديدگي بچهها شد. خانم آزاده و آتنا آسيب ديدند. من با آن وضعيت مغزي كه برايم ساختند آسيب ديدم. خب با چه برنامهاي بايد نتيجه گرفت؟ ما يكذره انسجام نداشتيم. آنها بيرون تيم ملي دعواشان را ميكردند و وقتي وارد ميشدند جور ديگري رفتار ميكردند. ما توي تيم ملي بايد آنقدر انسجام داشته باشيم كه وقتي ببينيم يكي در خطر است همه بريزيم. در بازي مقابل چين ميتوانم بهجرات بگويم ۱۰درصد بازي ما هم نبود. يعني در حد ليگ هم بازي نكرديم. يعني اصلا نتوانستيم بازي كنيم. از سرمربي و مدير و مدير بالا بگير تا شرايطي كه در تيم بر ما اعمال كرده بودند. خب ما چطور بايد نتيجه ميگرفتيم؟ چطور از ما انتظار طلا دارند؟ مگر به گفتن است؟ من ميگويم چون جاكارتا طلا گرفتي اينجا هم بايد بگيري. با ۸۰تا اردويي كه برگزار كرديد؟ با آن اردويي كه من آمدم و ديدم بازيكنان حاضر در آن از لحاظ بدني حتي به سطح من هم نرسيدهاند؟ يا با تكنيكهايي كه مربي ياد داد؟ مربيان تيم ملي در جاكارتا خيلي خوب بودند ولي در همان حد بودند نه اينكه بعد از پنج سال دوباره يك مربي بياوريد كه نميتواند يك تكنيك به ما اضافه كند. ما اگر يك مربي خوب داشتيم، مثل مربي چين تاپيه، موفق ميشديم.
پاداش مدال برنز بازيهاي آسيايي چقدر بود؟
قرار بود يك پاداش ديگري باشد، ولي فقط يك مبلغ 75 ميليون تومان واريز كردند. شهرداري هم يك 35ميليون تومان.
پارسال از تيم ملي كنار كشيده بوديد و دو ماه مانده به مسابقات برگشتيد. گذرا اشاره كرديد كه چه دليلي داشت ولي بيشتر توضيح ميدهيد؟
اصلا قصد اين را نداشتم كه بازي كنم و حتي خداحافظيام را به فدراسيون اعلام كردم و از گروه فدراسيون كبدي لفت دادم. متني نوشتم كه ديگر حاضر نيستم براي شما بازي كنم. دو ماه قبل از هانگژو شرايط همين بود و از آن موقع آمدند سراغ من و مذاكره كردند و توانستند مرا راضي كنند.