• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5649 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۸ آذر

مساله هرات، ايران و انگليس

مرتضي ميرحسيني

بسياري عقيده دارند و هر زمان كه بحثش پيش بيايد اين عقيده خودشان را بيان مي‌كنند كه انگليسي‌ها در عصر استعمار، براي تسلط بر مردم و سرزمين‌هاي ديگر، سياست پيچيده و ماهرانه‌اي داشتند و تقريبا هميشه كارشان را با مكر و حيله پيش مي‌بردند. البته اين گفته، گفته چندان نادرستي نيست اما همه واقعيت‌هاي آن دوره تاريخي را نيز كامل بيان نمي‌كند كه اتفاقا همين انگليسي‌ها كه معمولا براي تاكيد بر فريبكار بودن‌شان به «روباه» تشبيه مي‌شوند، هرجا كه لازم مي‌شد و نياز مي‌ديدند از زور و تهديد استفاده مي‌كردند و دست به سلاح مي‌بردند و از هر گرگي، گرگ‌تر مي‌شدند. درست است كه جنگ و درگيري نظامي نه نخستين انتخاب‌شان بود و نه كنشي كم‌هزينه براي‌شان محسوب مي‌شد، اما به وقت ضرورت از آن ابايي نداشتند و در حفظ منافعي كه براي خودشان تعريف كرده بودند، عملا هيچ خط قرمزي نمي‌شناختند. افغانستان را هم كه بعد از قتل نادرشاه به ناحيه‌اي خودمختار تبديل شده بود، نه با فريب و خدعه كه با جنگ و به زور از قلمرو حكومت تهران جدا كردند. بعد از ناكامي محمدشاه قاجار در تسلط دوباره بر افغانستان، اين مساله حل‌نشده براي پسرش ناصرالدين شاه به ميراث ماند. آن زمان، يعني اواسط قرن نوزدهم ميلادي، نه حكومت ايران خيال دست كشيدن از اين نواحي را داشت و نه انگليسي‌ها-كه اولويت و دغدغه اصلي‌شان، هند بود- تسلط قاجارها بر آن ناحيه و سنگيني سايه ايران بر هند را مي‌پذيرفتند. خود افغان‌ها نيز چندپاره و باهم درگير بودند و هر طايفه از آنان- هر يك به دليل و انگيزه‌اي- هدفي متفاوت با ديگري در سر داشت. به روايت عبدالله مستوفي، انگليسي‌ها از همسايگي ايران و هند هراس داشتند كه «ممكن بود ايرانيان روزي به فكر هندوستان بيفتند و بساط كمپاني (هند شرقي) را درهم بپيچند. (به نظرشان) اگر بين ايران و هندوستان يك دولت نيمه‌مستقل كوچك‌تري به وجود بيايد و بين اين دولت و دولت ايران نقار و ضديت ايجاد شود، كمپاني با خيال فارغ، باقي هندوستان را بلع مي‌كند و آنچه تاكنون وارد معده كرده است به آساني تحليل خواهد برد. افغانستان از هر حيث براي اين مقصود مناسب بود. اگر انگليسي‌ها بتوانند بين امراي آنجا تفرقه بيندازند و يكي از آنها را شاخص كنند و از آنها يك دولت نيمه‌مستقلي بسازند و ضمنا آنها را از دولت ايران بري نمايند و تحت امر خود دربياورند، به مقصود خود رسيده‌اند.» اين شرايط وجود داشت تا اينكه دور تازه‌اي از درگيري و رقابت ميان افغان‌ها، پاي ايران و انگليس را دوباره به ماجرا باز كرد. ماجرايي كه در تاريخ سياست خارجي ما، معمولا از آن به «تجديد مساله هرات» ياد مي‌شود. سپاه ايران به فرماندهي امير خراسان، به دستور ناصرالدين‌شاه و به دعوت يكي از سركرده‌هاي افغان به هرات رفت و بدون جنگ بر اين شهر مسلط شد. البته كمي بعد، درگيري‌هايی روي داد و مشكلاتي براي سپاه خراسان پيش آمد، اما برتري ايران همچنان پايدار ماند. انگليسي‌ها كه اين مرحله از بازي را باخته بودند و احساس خطر مي‌كردند، به حضور ايران در افغانستان معترض شدند و چند پيام تهديدآميز براي دربار قاجار فرستادند. بعد كه از اين روش جوابي نگرفتند، در چنين روزهايي از سال 1235 خورشيدي، براي فشار به ايران و تحميل خواسته‌هاي خودشان به سواحل خليج فارس سرازير شدند. خارك و بوشهر و سپس خرمشهر را اشغال كردند و از يك‌سو تا شيراز و از سوي ديگر تا اهواز پيش رفتند. دربار قاجار هم كه مهياي چنين جنگي نبود و اميدي به حكام محلي-كه بيشترشان با شنيدن صداي توپ‌هاي دشمن گريخته بودند- نداشت، به ناچار عقب نشست و تسليم شروط انگليسي‌ها شد و دستور به خروج سپاه ايران از هرات داد. انگليسي‌ها نيز كه همان زمان درگير شورشي بزرگ در هند شده بودند به ادامه جنگ و پيشروي اصرار نكردند و تعهد ايران در تخليه هرات را براي آتش‌بس كافي ديدند. بعد هم دو طرف، يعني ايران و انگليس، به واسطه فرانسه پاي ميز مذاكره نشستند و قراردادي را امضا كردند كه معاهده پاريس ناميده مي‌شود. داستان اين معاهده كه به جدايي افغانستان از ايران رسمت داد، روايت ديگري است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون