در سرزمين قديسان و گناهكاران
حسن لطفي
«در سرزمين قديسان و گناهكاران» فيلم درجه يكي نيست، اما تماشايش براي بينندهاي با سليقه من لذتبخش است. دليل اين لذت هم به نوع نگاهم به سينما بر ميگردد. البته قبلش توضيح بدهم كه اين درجه يك بودن فيلم، امري نسبي است. بسته به اينكه از سينما چه انتظاري داشته باشي و تعريفت از فيلم خوب چه باشد، امتيازي كه به فيلمي ميدهي متفاوت است. خوبي فيلم و سينما (مثل تمام پديدههاي هنري و انساني ديگر) هم در همين تفاوت است. تفاوتي كه باعث تنوع و ايجاد امكان انتخاب ميشود. انتخابي كه نشانه درست بودن شرايط انساني است. هر چند كه براي تماشاي فيلم در سرزمين قديسان و گناهكاران به صورت طبيعي حق انتخاب نداشتم - چرا كه فيلم مثل بسياري از كشورها در ايران وارد چرخه طبيعي نمايش عمومي نشده - اما از سر اتفاق با ديدن يك صحنهاش مشتاق شدم تا از چرخه غيرطبيعي نمايش عمومي (پخش فيلم در فضاي مجازي غيررسمي) تماشايش كنم. صحنهاي كه در آن يك گناهكار (آدمكشي كه ميخواهد در دوران دست كشيدن از آدمكشي، انسان خوبي باشد و نقشش را ليام نيسون بازي كرده) به زني كه گمان ميكند قديس است (كري كندن) اما خشم و كينه و نفرت از او هيولايي ساخته، ميگويد: خوب بودن خوبه، حتي اگر درد آور باشه! زن متوجه اين حرف او نميشود. به خاطر اينكه خوب بودن را در انتقام و نفرت ميبيند. متوجه باقي حرفهاي او هم نميشود حتي جايي كه ليام نيسون (فينبار مورفي) به او ميگويد من براي قضاوت اينجا نيستم، همهمون دلايل خودمون را داريم! جملهاي كه بيننده ميتواند روش مكث كند، توي ذهنش بالا و پايینش كند و مثل جمله قبل هنگام قضاوت درباره ديگران از آن استفاده كند. البته اگر باور داشته باشد از سينما و فيلم راهي به زندگي واقعي وجود دارد. ناگفته نگذارم كه محاسن فيلم در سرزمين قديسان و گناهكاران فقط در اين دو جمله خلاصه نميشود. فيلم اكشن خوشساخت و متفاوتي است كه كارگردانش (رابرت لورنتس) بنايش را بر سكون بيشتر (به جاي تحرك دائمي) گذاشته و براي جذابتر و حسي شدنش از خلق لحظات ملودرام هم غافل نمانده.