ارتباط در سينما بودن و جامعه
ابراهيم عمران
در دورهاي كه اين همه مشكلات گوناگون در كشور وجود دارد؛ اگر در اين ستون از آداب در سينما بودن يا در سينما نشستن؛ سخن رود، مخاطب احتمالي چه برداشتي خواهد داشت؟ آيا نميگويد چرا از فساد دبش بيشتر نمينويسيد يا از آلودگي جانكاه يا از گراني هر روزه يا بيخيالي مردم نسبت به انتخابات و شرايط سياسي اجتماعي موجود؟ آخر سينما نشستن هم شد سوژه؟ گيريم آدابش را هم آموختيم، خب به چه كارمان ميآيد؟ كمي تحمل و تامل كنيم شايد به كارمان آمد. به تماشاي فيلمي رفته بوديم. اين روزها سالنهاي سينما محل خوبي است كه بدانيم بعد از كرونا و تغيير و تحول پيدا كردن آدميان (حال اگر به واقع تغييري صورت گرفته باشد) اوضاع رفتاريمان به چه شكلي است؟ تقريبا بيشتر تماشاگران با چيپس و پفك و خوراكي وارد سينما ميشوند. گويي وعدهاي بايد خورده شود و اگر اين كار انجام نگيرد؛ سينما آمدن، خدشهاي بر آن وارد خواهد شد! از اين رسم مالوف و نهادينه شده كه بگذريم؛ اخيرا عدهاي از تماشاگران مبادرت به كردار ديگري هم ميكنند و آن «تكرار ديالوگها»ست! آري تكرار بيوقفه هر ديالوگي كه ميشنوند! و با صداي بلند به كنار دستيشان ميگويند و بلندتر هم ميخندند. حال اگر فيلم طنز باشد كه اين روزها بيشتر فيلمها كميك است؛ اين رفتار نمود بيشتري دارد. به اعتراض به يكي از اين افراد گفتم لطفا تكرار ديالوگ نداشته باشيد. گفت چي؟ گفتم ديالوگهايي كه ميشنويد را تكرار نكنيد. گفت منظور از ديالوگ چيست؟ چون اگر ادامه ميدادم خودم نيز مخل ديدن فيلم براي ديگران ميشدم؛ حرفي نزدم. ديدم آن فرد به همراه دوستش صندلياش را تغيير داد و به چند رديف پايينتر رفت و نگاه معناداري هم انداخت كه مثلا در انتهاي فيلم منتظرت هستم! همين رفتار را در چند دقيقه بعد تكرار كرد. آنجا نيز تذكر شنيد و كمي آرامتر شد. لحظات پاياني فيلم بود. نگاهي به عقب انداخت. به رسم هميشه تا تيتراژ پاياني فيلم مينشينم. او نيز ماند. البته سرپا و خيال ميكرد از هراسم نشستهام! تيتراژ تمام شد. با همراهان در راه خروج بوديم. يهو گفت اگر چيزي بهم نگفت فقط به خاطر همراهانم بود. گفت راستي تكرار ديالوگ يعني چه؟ يعني ميخواي بگي خيلي حاليته؟ و فيلمبيني و سينما را ميشناسي؟ لبخندي زدم و گفتم دوست خوب سينما يك مكان جمعي است. اختصاص به من و شما بهطور خاص ندارد كه هر طور دلمان خواست رفتار كنيم. گفت نياز نيست لفظ قلم حرف بزني. خودم از بچگي تو سينما بودم. بلدم چه شكلي رفتار كنم! راهم را گرفتم كه برم؛ يهو دوستش گفت كه حرفم درست است. ولي اگر اين تاييدات گفتاري و به قول شما تكرار ديالوگ را هم نگوييم ديگر چه كنيم؟ البته به جاي تاييدات گفتاري واژه ديگري به كار برده بود. گفتم خب منظورت چيست؟ گفت ول كن آقا؛ شر نشو! آمديم بيرون و نگاه غضبناك آن دوستش كماكان با من بود. به فكر فرو رفتم كه چرا تا اين حد نسبت به جايگاه و پيرامون رفتاريمان ناآشنا هستيم. آنجايي كه بايد ساكت باشيم حرف ميزنيم. آنجايي كه بايد واكنش نشان دهيم ساكت ميشويم! فقط هم خويشتن را محق ميدانيم كه هر چه ميگوييم درست است. حال بگذريم از اينكه هيچ آداب نقدي هم نميدانيم و اين امر نشات از آن ميگيرد كه اصول تربيتيمان تا چه حد دچار مشكل است. هيچ گونه نياموختيم كه به چه شكل بايد در اجتماع رفتار كنيم. در خلوت چگونه و در جلوت به چه شكل؟ سينما و تاريكي آن نمادي است از رفتارهاي خودخواهانهمان، رفتارهايي كه نشان از انا لاغيريمان دارد. محيط تاريك و بسته سينما و آن دقايق اندك به نسبت محيط بيرون به حتم، اوضاعش بهتر است! خدا رحم كند در بيرون چه ميشويم. هرچند به عينه همگان ميبينيم كه چه شدهايم. اگر آن تماشاگر نابلد به محيط سينما آگاه شود كه ديگر تماشاگران هم حقي دارند، حق دارند كه در محيطي آرام به سر برند براي ساعتي؛ لامحاله در بيرون سينما نيز به هم حق ميدهيم كه چگونه با هم زيست داشته باشيم. از كنايهها به دور باشيم. پرخاش نكنيم به هر گفتهاي كه ميشنويم. شايد برخي درست باشد. ايراد به خودمان برگردد نه به گوينده. كمي بينديشيم كه شايد با همين جزيينگريها خيلي از مسائل بزرگمان هم پيش نيايد يا حل شود.