• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5656 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۸ آذر

اشك‌هاي واقعي براي يك تكه شكلات

غزل حضرتي

كتاب‌هاي روانشناسي كودك مي‌گويد به بچه‌ها باج ندهيد. حق با نويسنده است، وقتي بچه بفهمد طعم باج‌گيري را، ديگر نمي‌شود از او انتظار داشت با منطق خواسته‌هايش را مطرح كند و بفهمد چه را كجا بخواهد. ذهن بچه‌ها به ‌شدت روي محور خودشان مي‌گردد تا هر آنچه مي‌خواهند، صاحب نشوند، دست‌بردار نيستند. آنها باپشتكارترين موجودات روي كره زمين محسوب مي‌شوند. آنقدر اصرار مي‌كنند كه يا دل‌تان به حال‌شان بسوزد يا از سر ناچاري در حالي كه سر خود را در ميان دست‌هاي‌تان گرفته‌ايد، آنها را به خواسته‌شان برسانيد و اين تازه آغاز ماجراست. بعضي وقت‌ها هم گلوله‌هاي اشك را براي يك تكه شكلات هدر مي‌دهند كه اگر تازه‌كار باشيد، حتما وا داده‌ايد و نه يك تكه كه چند تكه شكلات به اين زرنگ كوچك داده‌ايد و در حالي كه شكلات را با شوري اشكش گاز مي‌زند، كيفش را كوك كرده‌ايد. 
پسر 2 سال و نيمه‌ام در سني است كه فهميده مي‌تواند از ابزاري به اسم داد زدن براي نيل به مقاصدش استفاده كند. اوايل داد زدن يك بچه 2 ساله بامزه به نظر مي‌رسد، وقتي به او به چشم يك آدم كوچك نگاه كنيد، همه ‌چيز بامزه است. اما وقتي در طول شبانه‌روز سروكارتان با همين آدم كوچك است، ديگر همه ‌چيز آنقدر كه از بيرون همه با خنده همه‌ چيز را برگزار مي‌كنند، بامزه نيست. 
ماشيني كه برادرش دارد را مي‌خواهد. بگذريم كه خواسته‌اش اصلا بحق نيست و دارد زور مي‌گويد. او اراده كرده ماشين دلخواهش را از آن خود كند و شروع به تلاش در اين زمينه مي‌كند. با اشاره به ماشين داد و فرياد را شروع مي‌كند. آخرين مقالات و نوشته‌هاي فرزندپروري مي‌گويد با كودك‌تان به آرامي صحبت كنيد، همقد او شويد و از او بخواهيد با تن صداي آرام حرف بزند، چون اگر داد بزند شما از حرف‌هاي او سردرنمي‌آوريد. همقدش مي‌شوم، به او همين‌ها را مي‌گويم. صدايش آنقدر بلند است كه هيچي از حرف‌هاي من را نمي‌شنود و اصلا برايش مهم نيست من چه مي‌گويم. چند باري حرفم را تكرار مي‌كنم، اما با بي‌توجهي‌اش مواجه مي‌شوم. 
متخصص كودك مي‌گويد مرحله بعد ناديده گرفتن فريادهايش است، خودتان را با كاري مشغول كنيد و به او بگوييد تا زماني كه داد مي‌زني من با تو كاري ندارم. او وقتي بي‌توجهي را مي‌بيند، بدتر مي‌كند. اين‌بار براي اينكه نگاه و توجه شما را داشته باشد به سمت شما حمله‌ور مي‌شود و سعي مي‌كند با رفتارهايي مثل كشيدن يا حتي ضربه زدن به شما، توجه‌تان را جلب كند. خونسردم و نشسته‌ام كارم را مي‌كنم. اما او گويا سر ايستادن ندارد. وقتي از من نااميد مي‌شود، به سمت برادرش كه دارد با ماشين مذكور بازي مي‌كند، مي‌رود. قاعدتا نمي‌خواهد با زبان خوش ماشين را از او بگيرد و شروع به زورگويي مي‌كند. برادرش هم كوتاه نمي‌آيد و ضربه‌اي حواله‌اش مي‌كند. پسر نقش زمين مي‌شود و اين شروعي است بر ماجراي گلاويز شدن دو كودك نوپا براي تصاحب ماشيني كه شبيهش در خانه زياد است. 
مي‌دانم تربيت كودك كاري بس دشوار است، مي‌دانم بايد با بچه‌ها به آرامي رفتار كرد، مي‌دانم كه اگر اصول روانشناسي را در مورد كودكان به كار گرفت، حتما نتيجه مطلوب را دريافت مي‌كنيم، اما اين را هم مي‌دانم از سخت‌ترين كارهاي دنيا، تمركز در هنگام اوج گرفتن خشم است. وقتي دو كودك 2 و 5 ساله به جان هم افتاده‌اند و ديگر صداي شما در خانه شنيده نمي‌شود، چاره‌اي جز ورود به ميدان و جدا كردن آنها را از هم نداريد. اين جدا كردن، تهديد به دنبال خود دارد، محروميت از خوراكي دارد و در نهايت توقيف دارد؛ عبارتي كه پسرها از آن متنفرند. اما چاره چيست. تا اسم توقيف ماشين نيايد، اين جنگ سر ايستادن ندارد. در نهايت مي‌دانيد كه بايد وسيله‌اي را براي نيم‌ ساعت هم شده توقيف كنيد، داستاني هم در راستاي گريه‌هاي توقيف بايد تحمل كنيد. اينجاست كه شما تبديل به آدمي صبور مي‌شويد. وقتي توانسته‌ايد نيم ساعت جيغ‌هاي بنفش كودك 2 ساله را تحمل كنيد، از اين به بعد همه‌ چيز جهان قابل تحمل است و تكراري. 
پ.ن: البته اين توقيف تنها قرار است نيم ساعت نهايتا يك ساعت طول بكشد و با آن توقيف دنياي آدم بزرگ‌ها فرق دارد. ولي به هر حال متاسفم كه جز اين عبارت، كلمه ديگري براي در نظر گرفتن جريمه براي پسرها پيدا نكردم.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون