• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5657 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۹ آذر

ما مردمیم!/ سقوط چائوشسکو

مرتضی میرحسینی

چائوشسکو آنقدر به خودش مطمئن بود که فکر می‌کرد با یک سخنرانی عمومی ورق را برمی‌گرداند و به ناآرامی‌های گوشه و کنار کشورش پایان می‌دهد. مانند همه دیکتاتورهای پیش و پس از خودش، در جهانی از توهمات زندگی می‌کرد و از واقعیت‌های رومانی، کشوری که بر آن سیطره داشت بسیار دور بود. مردم در چند کشور اروپای شرقی به پاخاسته و دیکتاتوری‌های کمونیستی را سرنگون کرده بودند و مردم رومانی نیز چنین تصمیمی داشتند. اما چائوشسکو و برخی از آنهایی که دورش را گرفته بودند به همان سبک و سیاق گذشته رفتار می‌کردند و موجی را که به راه افتاده بودند، نمی‌دیدند. گویا چندی قبل در جمع سران حزب گفته بود: «سوسیالیسم عمری بسیار طولانی خواهد داشت. سوسیالیسم تنها آن موقعی خواهد مُرد که درختان سیب شروع کنند به گلابی دادن!» آنهایی که حرف‌هایش را شنیدند در حرکتی «خودجوش» تشویقش کردند و خِرَد و آینده‌نگری‌اش را ستودند. چه اهمیتی داشت که حرف‌هایش در کنگره سی‌وچهارم با کنگره سی‌وسوم یا سی‌ودوم تفاوتی نمی‌کرد و دبیرکل حزب چیز تازه‌ای برای گفتن نداشت. او قدرت را در دست داشت و مقام و منصب‌ها را بر اساس وفاداری به خود - که در نظرش چیزی جز اطاعت بی‌چون‌وچرا و چاپلوسی نبود - تقسیم می‌کرد. تا زمانی که به او وفادار می‌ماندند دست‌شان در دزدی و فساد باز بود و برای آنچه می‌کردند و نمی‌کردند کسی از آنها سوالی نمی‌پرسید. چه اهمیتی داشت که رومانی، با آن‌ همه زمین‌های حاصلخیز و معادن غنی، به یکی از فقیرترین کشورهای اروپا تبدیل شده بود، مردم برای همه‌چیز در صف می‌ایستادند و اکثریت‌شان، تقریبا همیشه در تامین ضروریات اولیه زندگی لنگ می‌زدند. مهم این بود که سهمی در قدرت داشتند و از همه مواهب و منافع آن بهره می‌بردند. درست است که در فساد به گرد پای نیکولای چائوشسکو و همسرش النا نمی‌رسیدند، اما همین‌قدر که می‌توانستند بخشی از بازی باشند و بدون واهمه، گوشه‌ای از غنایم سیطره حزب بر رومانی را بردارند برای‌شان کفایت می‌کرد. چائوشسکو را تشویق می‌کردند و به توهماتش دامن می‌زدند، چون این بخشی از قواعد بازی بود. اما بعد، زمین بازی تغییر کرد و قوانین تازه‌ای هم در آن شکل گرفت. اکنون مردم خواهان تغییر بودند و برای نخستین بار بعد از چند دهه، در اعتراض به شرایط کشورشان فریاد می‌زدند. بیشتر اعضای اصلی حزب، صدای تغییر را شنیدند. منافع‌شان ایجاب می‌کرد که این فریادها را بشنوند و خودشان را - حداقل به ظاهر - با آن هماهنگ کنند. اما چائوشسکو هنوز آماده دیدن واقعیت نبود. حتی نمی‌دید که سران حزب، یکی پس از دیگری پشتش را خالی می‌کنند. بیست‌ویکم دسامبر 1989 در میدان مرکزی بخارست (میدان کاخ) رو به جمعیت بزرگی که برای شنیدن صحبت‌هایش آنجا جمع شده بودند، سخنرانی‌ کرد. کارکنان تشریفات حزب که تجربه برگزاری چنین تجمعاتی را داشتند، از قبل چند اتوبوس از کارگران را - با تهدید به اخراج از شغل‌شان - آنجا جمع کرده و پرچم‌هایی سرخ‌رنگ هم به دست‌شان داده بودند.  اما مردم هم آنجا بودند. به روایت یکی از شاهدان، آن روز متفاوت با گذشته «بسیاری از عابران پیاده در یکی از خیابان‌های اصلی بخارست به‌زور وادار به پیوستن به جمع تظاهرکنندگان شدند تا تعداد جمعیت بیشتر شود. هسته اصلی وفاداران به رژیم که عکس‌های رهبر را در دست داشتند، در صفوف جلویی ایستاده بودند و مردم عادی در صفوف عقبی. ماموران سازمان امنیت نیز حضوری سنگین داشتند، اما میان آن جمعیت 110 هزار نفری پخش‌وپلا شده بودند.» چائوشسکو سر رسید و مثل همیشه روی بالکن ساختمان حزب، پشت میکروفن رفت. چند دقیقه نخست سخنرانی اتفاقی نیفتاد، اما تقریبا از دقیقه دهم همه‌چیز زیرورو شد. ابتدا یکی از میان مردم و بعد ده‌ها و صدها نفر او را هو کردند و سپس فریاد «تیمیشوارا!» - شهری که کانون اصلی اعتراضات بود - از دل جمعیت بلند شد. چائوشسکو که عادت به چنین واکنش‌هایی نداشت، مات و مبهوت با دهان باز ایستاد و حرف‌هایش ناتمام ماند. آن‌هم در شرایطی که تلویزیون دولتی رومانی - به دستور خود چائوشسکو - این تجمع را مستقیم پخش می‌کرد و بسیاری از مردم آن کشور، ماجرا را زنده می‌دیدند. بعد صدای «ما مردمیم!» و «مرگ بر قاتل!» بلند شد و تجمع هواداری از حکومت، عملا به گردهمایی اعتراضی مردم تغییر کرد. برنامه تلویزیونی قطع شد و محافظان چائوشسکو نیز او را از آنجا بردند. یکی از مردمی که آن روز، آنجا حضور داست، سال‌ها پس از آن ماجرا تعریف می‌کرد: «ما دیدیم که چائوشسکو ترسیده است و همان جا به قدرت‌مان پی بردیم و فهمیدیم چقدر قدرتمندیم.» انقلاب رومانی اوج گرفت و به یک قدمی سرنگونی دیکتاتوری رسید. بعدها درباره اینکه چه کسی نخستین‌بار چائوشسکو را هو کرد، حدس‌وگمان‌هایی زدند، اما هویت آن قهرمان هرگز به  قطعیت معلوم  نشد. چند نفری از حاضران در میدان مدعی‌اش بودند، اما این  افتخار به نام کسی ثبت  نشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون