ادامه از صفحه اول
نيروگاه نكا، مازوت و گازهاي گلخانهاي در ساحل مازندران
اين چالشها كشورهاي ساحلي كاسپين را مجبور به انعقاد كنوانسيون چارچوب حفاظت از محيط زيست دريايي درياي كاسپين در سال 2003 كرد. رقابت بر سر مسائل انرژي در دريا و تضاد نظرات در مورد رژيم حقوقي، سطح همكاري پنج كشور ساحلي در اين زمينه را تحتالشعاع قرار داده است. حوضه جنوبي و مركزي كه با يك مرز فيزيوگرافي از هم جدا شدهاند. رويدادهاي نادر باعث همرفت در مقياس بزرگ تا حداكثر ژرفا در حوضه جنوبي و مركزي بهطور همزمان و به دنبال آن اختلاط جزيي است. در حوضه مركزي افزايش شوري كه در تشكيل يخ در اوايل زمستان رخ ميدهد احتمالا براي ايجاد همرفت كافي است. درياي مازندران و سلامت محيط ساحلي آن بسيار بر زندگي مردمان ساكن در تمام 5 كشور ساحلي آن اثر ميگذارد. حركت در جهت توسعه انرژيهاي پاك و تجديدپذير تنها چشمانداز سالم براي تامين انرژي و حفظ سلامت ساكنان براي دهههاي بعد است.
طرح پرسش روزنامهنگاران جرم نيست
اين جرايم گاهي در قالب نشر اكاذيب، افشاي اطلاعات يا جرايم عليه امنيت داخلي و خارجي كه مصاديق آن در ايران و جهان مشخص است، مطرح ميشوند. بنابراين به گونهاي بايد مورد رسيدگي قرار گيرند كه با اصل قانوني بودن اتهام و مجازات در تنافي و تعارض قرار نداشته باشند. اگر قانون جزا براساس قاعده قياس مورد استفاده قرار گيرد، نقيض عدالت قضايي است. اصولا قياس در امر كيفري ممنوع است. يا اگر قرار باشد با تفسير موسع، اقدامات اشخاص را در چارچوب قوانين موجود جرمانگاري كنيم، در تعارض با عدالت قضايي و كيفري است. قانونگذار در همه جهان از ضمانت اجراي كيفري زماني استفاده ميكند كه بتوان اقدام شخص را واقعا جرم تلقي كرد. اگر قرار باشد براساس تفاسير موسع با نگاهي بسيط، اقدامات اشخاص مورد رسيدگي قرار گيرند، در چارچوب يك نگاه منبسط ميتوان هر اقدامي را جرم تلقي كرد. بر اين اساس نقد ميتواند جرم باشد، اعتراض ميتواند جرم باشد، تحليل ميتواند جرم باشد، درخواست اقدامات قانوني و تحقق عدالت را جرم تلقي نمود و هر كنشگري را با مجازات مواجه كرد. بنابراين جرمانگاري از طرح پرسشهايي كه در قانون صرفا جهت استفهام و نوعي استطلال و رفع ابهام در فضاي مجازي يا رسانهها مطرح ميشوند، قطعا باعث نگراني فعالان رسانهاي و مردم خواهد شد. قانونگذار در قانون مطبوعات، قانون جرايم رايانهاي و اصولا در قانون عامتر تعزيرات اسلامي و ساير قوانين اسلامي، با اتكا بر ضرورت و جز در مواردي كه تمام اركان و عناصر زماني اجازه صدور حكم را ميدهد كه اين احكام بتوانند باعث تحقق عنوان مجرمانه شوند و در غير اين صورت نظام قضايي نميتواند مبسوط اليد باشد و قضات با تفسير موسع به ضرر افراد، برخي اقدامات رسانهاي را جرمانگاري قضايي كنند. در جامعهاي كه مردمسالاري حاكم است، حاكميت با وسعت نظر و با بسترسازي جهت آگاهي از وقايع اجتماعي و بهرهمندي از انتقادات بهتر ميتواند متوجه چالشهاي اقتصادي، فرهنگي، امنيتي و مديريتي جامعه شود. اگر سيستم بخواهد با تعقل مديريتي جامعه را اداره كند با تكيه بر اين اخبار، نقدها، گزارشها و... سويه حاكميتي مناسبي را اتخاذ ميكند. اين نوع جرمانگاريها در تضاد و تضارب با اصول حقوق كيفري، حقوق مردم، قانون اساسي، حقوق شهروندي و نهايتا حقوق بشر تلقي ميشود. بهتر است متوليان امر با وسعت نظر بيشتري اجازه دهند مردم در چارچوب مشاركت جامعي اقدام به نقد شرايط موجود كنند و نظام حكمراني را به سمت بهبود سوق دهند.
«كاف» مثل كولبر
تنها راهحل عملي دولت است كه ميتواند به توسعه كشور و فاصله گرفتن اقشار ضعيف استانهاي غربي از پديده كولبري بينجامد. در گزارشهاي رسمي و غيررسمي، آمارهاي فاجعهبار و نگرانكنندهاي از كشتهشدن و مرگ و مصدوميت و معلوليت كولبران در سالها و ماهها و روزهاي گذشته اعلام شده است كه جانكاه است و جانگزا. آمارهايي كه از نظر دستهبندي سني، بهوفور كودكان و نوجوانان تا جوانان و ميانسالان و پيران را شامل ميشود. آمارها نشان ميدهند زنگ خطر كولبري، ديرگاهي است به صدا درآمده اما مسوولان امر نميشنوند..! پديده كولبري در استانهاي كردستان، كرمانشاه و آذربايجان غربي، تنها محدود به افراد بيسواد و كمسواد نميشود، هشدار همانجا شروع ميشود كه مهندسان، مدالآوران ورزش، افرادي با تحصيلات كارشناسي ارشد و دكترا به كولبري مشغول هستند. پديده كولبري، تنها محدود به مردان نميشود، درست در همانجا كه دختران و زنانِ سرپرستِ خانوار به شغلِ اجباري كولبري روي ميآورند، بايد گريست. گزارش مرگ دو برادرِ كولبر (آزاد و فرهاد خسروي) را با تيترِ «مرگ به وقت كولبري» در سال 98 روايت كردهام، هرگاه آن را مرور ميكنم، ناخودآگاه اندوهي دودآلود گلويم را ميفشارد، تلخي اين روايت تراژيك آنجاست كه يخزدگي دو برادرِ كولبر از خانوادهاي فقير را در شبي بيرحم، در جدالي نابرابر با برف و كولاك و ترس و تاريكي به تصوير ميكشم. از انجماد پيكر دو برادرِ خوني در شبي مخوف و قيرينه، به قول منوچهري: «شبي چون چاه بيژن تنگ و تاريك» سخن ميگويم. از گريهها و هقهقها و تسليمنشدنهاي مغرورانه كودكانه سخن ميگويم..! نه از مكاشفههاي رماننويسي. چگونه ميتوان حسرت در گلو مانده پيرمردي تكيده را بازسازي كرد كه ميگفت: بچههاي من از گرسنگي مُردند. منظورش، نيستي و نداري و نيازمندي و فقر و فلاكت و تهيدستي و تنگدستي و گدايي در زندگي بود، نه «گرسنگي» در يك شب و يك ساعت و يك لحظه. باري از عقلِ سياسي قضاوتگر فاصله بگيريم، از زندگي كولبران بنويسيم، از درد كولبران، از مرگ كولبران، از امروز كولبران و از آينده مبهم كولبران. به كلمه سوگند، كولبري در مرز، حركت روي لبه تيز حيات و ممات است. كولبري در مرز، قمار است با جان انسان. كولبري در مرز، گذار است از گذرگاه خوف و رجا. كولبري در مرز، ريختن تاسي است در نردِ نانپاره. به «كاف» سوگند، كولبري باخت است و باخت و باخت...
شاعر و روزنامهنگار