• ۱۴۰۳ جمعه ۶ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5658 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۳۰ آذر

ريتسوس شاعر خفته در زيتون‌زارهاي يونان

غولي ميراتر از مترسك‌هاي غمگين!

اميد مافي

پدر آنقدر واله بانويش بود كه چند روزي پس از آرام گرفتن زن در زير خاك سرد، ديوانه شد و سر از تيمارستان دافني در حومه آتن درآورد. ديگر نه شعرهاي يانيس پسر احساساتي خانواده، حال پدر را خوب كرد و نه مُرفين‌هايي كه مرد را به مغلوب‌ترين دقيقه‌ها پيوند مي‌زد.  در چنين شرايط مذبوحانه‌اي يانيس ريتسوس در امتداد عسرت و تنهايي قد كشيد و سوگ‌سرودي براي مرگ منتشر كرد و با واژه‌هايش به جنون ريشخند زد. يانيس با شعرهايش سمفوني مكرر شب را زير گوش مرگ به صدا درآورد و در قامت شاعري مرگ‌انديش مفلوج از تصور زندگي، بارها و بارها رازهاي سكون، سكوت و تنهايي را برملا كرد.  شاعر سرزمين اسطوره‌ها، بعدها در نقش رقصنده روي استيج‌هاي پرهياهوي آتن دست‌افشاني و پايكوبي كرد تا با دهن‌كجي به دنياي غدار، تقاص روزهاي حزن آلود گذشته را از روزگار تيره بگيرد. او اما هرگز دست از شعر برنداشت و با شولايي نيلي در ژرف‌ترين غروب‌ها، هواي نه چندان تازه را به سطرهايش اضافه كرد تا مفتخر به دريافت جايزه گرانسنگ لنين در سال ۱۹۷۷ شود. يانيس آنقدر با آثارش مرزها را درنورديد كه پل الوار به ستايشش پرداخت و او را حاكم بلامنازع جهانِ مه‌آلود شعر لقب داد و پابلو نروداي بزرگ در شقاوت شب‌هاي امريكاي لاتين، خشكي زمانه عفن را به رطوبت كلمات ريتسوس آغشته كرد. شاعر بي‌تكرار يونان، در وراي شصت سال هروله در خيابان‌هاي خيس تخيل بيش از يكصد مجموعه شعر چاپ شده را با نُت‌هاي محزون در قاب سوته‌دلان شوريده‌بخت نشاند و زخم آرزوهاي ناتمام خويش را با كتاب‌هاي ماندگارش همچون آواز خواهرم، سمفوني بهار، مارش اقيانوس، سونات مهتاب، زمان سنگي و شهر منقادناپذير مرهم گذاشت. همو كه با هجده ترانه لاغرِ ميهن تلخ، نمايي تمام‌قد از شاعري ناسيوناليست را ارايه داد و تا آخرين دم با «گيادي» پزشك فداكاري كه مجوز نداد لباس احتضار بر تن نحيف مردش پرو شود، عاشقانه زندگي كرد و خيره به دخترش «اري» رمانتيك‌ترين چكامه‌ها را در كومه گرمش سرود. مردي كه آثارش به بيش از ۴۵ زبان دنيا از جمله فارسي ترجمه شده، پس از مرگش هرگز در حباب فراموشي و خاموشي از سياره يادها نگريخت و با دروغ‌هاي قشنگ، تگرگ نفرين و نفرت را بر جهانِ بي‌باقي نازل كرد. يانيس درست در شب تولد هشتاد و يكسالگي‌اش و در پي يازده ماه بيماري سخت و مرگبار، از رنج تن رها شد و پايان زندگي پرفراز و نشيب خود را امضا كرد. يك روز بعد غول بي‌بديلِ سرزمين هومر در زادگاهش مونم‌واسيا و در آغوش صخره سترگ و شكوهمند اين شهر باستاني با سوسن و ستاره همنفس شد تا يك فوج كبوتر سپيد به احترام كلماتش در شب سياه گورستان سراغش را بگيرند. اسطوره‌اي ميراتر از مترسك‌هاي غمگينِ جاليزهاي آتن كه روزگاري در توصيف خاتون منزلش چنين سروده بود:   زن پنجره را گشود/ باد با هجوم، موهايش را چون پرنده بر شانه‌اش نشاند/پنجره را بست/ دو پرنده بر روي ميز بودند/خيره به آنها سرش را پايين آورد/در ميانشان جا داد و آرام گريست...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون