محمدحسن نجمي
اتفاقات پس از سوم خرداد 1361، همچنان ميتواند داراي اهميت و واكنشبرانگيز باشد؛ اتفاقاتي كه بعد از بازگشت خرمشهر به خاك ايران رخ داد و منجر به تصميماتي شد كه نتيجه آن تلاش ايران براي عبور از مرز و زيرفشار گذاشتن عراق بود.
در جديدترين اظهارنظر «سيد حسن خميني» در فيلم مستند «احمد» كه درباره زندگينامه پدرش «سيد احمد خميني» است، گفته «نامه مفصل منتشر نشدهاي از مرحوم سيد احمد خميني به امام وجود دارد كه ايشان به طور مستدل و مفصل تحليل كردهاند جنگ بعد از فتح خرمشهر بايد متوقف شود و در اين نامه نوشتهاند كه چه كساني موافق تداوم جنگ و چه كساني موافق توقف جنگ هستند.» او البته اضافه كرده كه «اين سند هنوز منتشر نشده است»؛ مانند صدها سندي كه درباره جنگ وجود دارد و امكان دسترسي به آنها نيست تا جعبه سياه 8 سال جنگ باز شود.
البته چند ماه پيش هم يك دستنوشته از بنيانگذار انقلاب منتشر شد كه حاوي پيامي به مناسبت فتح خرمشهر بود. در آن دستنوشته خطاب به «حكومتهاي همجوار و منطقه» آمده «آنان ميدانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم جنگ خاتمه يافته است و دولت و ملت پيروزمند از موضع قدرت سخن ميگويند»؛ البته كه در نسخه ديگري كه نسخه نهايي است، «جنگ خاتمه يافته است» حذف شده و پيام منتشره بدون اين بخش از راديو و تلويزيون پخش شد.
روايات درباره تحولات رخ داده پس از فتح خرمشهر كه بعضا سمت و سوي خاتمه جنگ داشت، متفاوت است.
شرايط بعد از فتح خرمشهر
پس از آنكه ايران توانست طي عمليات «الي بيتالمقدس»، خرمشهر را به ايران بازگرداند، تلاشهاي ديپلماتيك در سطح منطقه و جهان براي پايان دادن به جنگ آغاز شد. با اين پيروزي، بخش اعظمي از سرزمينهاي اشغالي توسط عراق، پس گرفته شد و عملا ايران دست بالاي نظامي را پيدا كرد. در بُعد ديگر، روحيه عمومي و نيروهاي ايراني به شكل عجيبي تقويت شد و در مقابل حكومت عراق با استفاده از پروپاگانداي رسانهاي سعي در حفظ روحيه عمومي داشت تا اثرات اين شكست را كمرنگ كند.
اما در ايران بحث داغي ميان شخصيتهاي سياسي و نظامي برقرار بود؛ يك تفكر اعتقاد داشت كه براي ادامه دست برتر نظامي و اعمال فشار بر عراق براي پايان دادن به جنگ، ايران بايد از مرزهاي بينالمللي عبور كند و وارد خاك عراق شود؛ طرف ديگر معتقد بود كه بايد از اين فرصت استفاده كرد اما در عين حال نيروهاي ايراني پشت مرزهاي بينالمللي بايستند و وارد خاك عراق نشوند. همين دو نظر موجود، همچنان محل مناقشه است و برخي ميگويند اگر آن زمان ايران وارد فاز تهاجمي نميشد و از مرزهاي بينالمللي عبور نميكرد، جنگ ميتوانست در همان حوالي زماني خاتمه يابد؛ برخي ديگر نيز تاكيد دارند كه به سبب حضور عراق در بخشهايي از خاك ايران نميشد به چنين شرايطي اطمينان كرد.
پيش از اين هم «سيد احمد خميني» درباره نظرات بنيانگذار انقلاب، پيرامون ادامه جنگ پس از آزادي خرمشهر اظهاراتي داشته است؛ او در گفتوگويي كه فروردين 1374، روزنامه جمهوري اسلامي منتشر كرده، دقايقي را روايت كرده كه بنيانگذار انقلاب خبر آزادي خرمشهر را از راديو شنيد: «با شنيدن صداي گوينده، من به امام نگاه كردم و متوجه شدم كه احساس خوبي به ايشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلي كه خيلي تلخ بود اوقاتشان زياد تلخ نميشد و از مسائلي هم كه شيرين بود خيلي خوشحال نميشدند و در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسوولان جنگ گفتند كه ما بايد تا كنار شطالعرب (اروندرود) برويم تا بتوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم.» او همچنين تاكيد كرده كه «امام اصلا با اين كار موافق نبودند و ميگفتند اگر بناست شما جنگ را ادامه بدهيد، بدانيد اگر اين جنگ با اين وضعي كه شما داريد، ادامه يابد و شما موفق نشويد، ديگر اين جنگ تمام شدني نيست و ما بايد اين جنگ را تا نقطهاي خاص ادامه بدهيم و الان هم كه قضيه فتح خرمشهر پيش آمده، بهترين موقع براي پايان جنگ است.»
گروگان از عراق
پس از آزادي خرمشهر جلسات متعددي ميان فرماندهان ارشد نظامي و سران نظام برقرار شد؛ آنها در اين جلسات استراتژيهاي متفاوتي را مطرح و درباره آن تبادلنظر ميكردند. نهايتا آن استراتژي كه ايران به آن رسيد، ورود به خاك عراق براي دستيابي به دست برتر در تصرفات زميني بود يا آنطور كه هاشمي رفسنجاني توصيف كرده، «گروگاني از عراق داشته باشيم تا با اتكاي به آن بتوانيم حقوق ايران را بگيريم.» ايران آن زمان شروطي براي آتشبس داشت كه مهمترين آنها، پرداخت غرامت و معرفي عراق به عنوان متجاوز بود.
روايت كامل هاشمي رفسنجاني
اما روايت هاشمي رفسنجاني در مصاحبه وبسايت شخصي خود كه سال 1393 انجام داد، روايتي كامل از روند آنچه منجر به ادامه جنگ و عمليات رمضان در تير ماه 1361 ارايه كرده است.
او به جلسه شوراي عالي دفاع چند روز پس از آزادي خرمشهر اشاره كرده و گفته «فرماندهان ارتش و سپاه چند روز پس از فتح خرمشهر در جلسهاي كه به عنوان جلسه شوراي عالي دفاع بود، خدمت امام رسيده بودند. من و آيتالله خامنهاي هم بوديم. آن موقع من سخنگوي شوراي عالي دفاع بودم. خرمشهر فتح شده بود و نيروهاي ما خيلي شاداب بودند. نيروهاي زيادي هم عازم جبههها ميشدند. عراقيها هم خيلي سرخورده بودند. طبيعي اين بود كه در تعقيب نيروهاي فرار كرده بعثي وارد خاك عراق شده و آنها را در خاك خودشان منهدم كنيم. جلسه هم براي اين تشكيل شده بود كه چه كار كنيم؟»
هاشمي رفسنجاني به موضع ابتدايي بنيانگذار انقلاب اشاره كرده و افزوده «امام در قدم اول هم با ورود به خاك عراق مخالفت كردند و هم با ختم جنگ، چون براي نظاميها يك مشكلي پيش آمده بود و با منطق آنها سازگار نبود. آنها ميگفتند كه اگر عراق بفهمد ما پشت مرز ميايستيم و داخل خاك نميشويم با خيال راحت قواي خود را بازسازي ميكند. بهعلاوه مقدار زيادي هم از ارتفاعات سرشكن ما را غرب دراختيار دارد و ممكن است بار ديگر با تجربه بيشتر و حمايت ديگران به شكل ديگري حملهاش را آغاز كند.»
او افزوده كه «انصافا امام كارشناسانه حرف زدند و گفتند: اينكه ما دشمن منهزم را تعقيب نكنيم و به آنها فرصت تجديد قوا بدهيم، با منطق نظامي نميخواند. اگر ما بخواهيم جنگ را ادامه دهيم، نميتوانيم بگوييم كه ما تا مرز ميآييم. بعد از اين ديگر دشمن چه مشكلي دارد؟ امام هم با آن روحيهاي كه داشتند، در مقابل منطق خاضع بودند و با همه قاطعيتي كه داشتند، منطق اينها را پذيرفتند و گفتند كه راه ديگري انتخاب كنيد.»
در ادامه اين روايت، هاشمي به دلايل گفته شده از سوي بنيانگذار انقلاب براي عدم ورود به خاك عراق پرداخته است: «چند دليل آوردند كه نبايد وارد خاك عراق شويم كه قبلا هم گفته بودند. يكي اين بود كه با ورود ما به خاك عراق، مردم عراق هم آنگونه كه الان روحيه آنها با ماست، (چون مردم عراق در جنگ بيشتر طرفدار ما بودند و علاقهاي به صدام نداشتند) آن موقع حس وطنخواهي آنها باعث ميشود پشت سر دولت و ارتش عراق بايستند، دوم اينكه دنياي عرب هم احساس خطر ميكند و روحيه ناسيوناليسم عربي گل ميكند و براي عراق نيروي زيادي ميگذارند، سوم هم اينكه جهان حاضر نيست اينگونه ببيند كه ما عراق را تصرف كرديم. همه اينها باعث ميشود كه كار ما در جنگ مشكل شود. بعد هم يك دليل انساني و ديني را اضافه كردند و گفتند كه مردم عراق دوستان ما هستند و ما در آينده با مردم عراق بايد كار كنيم و آنها هم به ما تكيه خواهند كرد. ما نبايد به مردم عراق صدمه بزنيم؛ چراكه يكي از اهداف ما در ادامه نجات مردم عراق از دست بعثيان خونآشام بود. تا حالا آنها به كشور ما آمده بودند و ما با آنها به عنوان متجاوزين ميجنگيديم. وقتي كه به آنجا رفتيم مردم آسيب ميبينند.»
نتيجه جلسه
«با پيشنهاد امام، راهحلي انتخاب شد و ديگران هم قبول كردند و آن اين بود كه اگر ميخواهيد وارد خاك عراق شويد و ضرورت دارد وارد شويم در جايي وارد شويم كه مردم نباشند يا خيلي كم باشند. شما چنين جايي را پيدا كنيد و وارد خاك عراق شويد تا هم قدرتتان را نشان بدهيد و هم خاطر دشمن راحت نشود. اين استراتژي شد كه امام به ما دادند. در آن جلسه من و آيتالله خامنهاي بحثي نكرديم، چون ما نظامي نبوديم، آنها بحث ميكردند. با اين جمعبندي از خدمت امام بيرون آمديم»؛ روايت هاشمي رفسنجاني در اين مورد را تقريبا همه افراد حاضر در جلسه تاييد ميكنند.
امام نگفتند جنگ را تمام كنيد
آيتالله خامنهاي كه آن زمان رياستجمهوري را برعهده داشت، سال 1375 در يكي از سخنرانيهاي خود گفته بود «خدا میداند كه اگر در جنگ، فرد محكمی به استقامت امام نبود، حداقل يكی، دو استانِ اين مملكت رفته بود. اين تو بميری، از آن تو بميريهای قديم نبود. اين، چيز خيلی خطرناكی بود. حالا بر میدارند مینويسند كه امام بعد از فتح خرمشهر گفتند: جنگ، تعطيل! غلطهای بیخودی، حرفهای دروغ، تهمتهای بیوجه! ما در آنجا، خودمان حاضر و ناظر بوديم. در اين سالهای متمادی، كسی هم از ما دروغ نشنيده است. آدمهايی كه نبودند يا همان وقت هم مطرود امام بودند، حالا حرف میزنند و چيزهايی را بیخودی به امام نسبت میدهند.» آيتالله خامنهاي در ادامه تاكيد كرده «بعد از فتح خرمشهر، امام فرمودند كه لب تمام طول مرزها بايستيد و يك صف دفاعی تشكيل دهيد و داخل مرزها نرويد. نگفتند جنگ را تمام كنيد. گفتند: با حالت تدافعی مطلق، لب مرزها بايستيد. نيروهای نظامی، وقتی كه هنوز اعلام صلح و آتشبس نشده بود، رفتند گفتند: نمیشود لب مرز ايستاد. طرف مقابل، هنوز ادعای جنگيدن با ما دارد. لب مرز ايستادن، نيروهای ما را هضم خواهد كرد و از بين خواهد برد. ما مجبوريم تحرك داشته باشيم. اين مطلب را نظاميها به امام گفتند؛ ما هم نگفتيم. نظاميهای متخصص خبره، پيش امام آمدند و جلوي ما، به ايشان گفتند اينطوری است و نمیشود. امام فرمودند: خيلی خوب؛ حالا كه اينطور است، پس لب مرز باشيد و حملات محدود كنيد. رفتند در قرارگاه نشستند، استراتژی بسيار خوب و موفقی برای حملههای حول و حوش مرز ريختند و ديگر به اعماق نمیرفتند.»
نميخواستيم خاك عراق را ضميمه خودمان كنيم
علياكبر ولايتي، وزير امور خارجه وقت و عضو شوراي عالي دفاع نيز از مدافعان ورود به خاك عراق پس از آزادي خرمشهر بود؛ در كتاب «اسرار مكتوم» از ولايتي سوالي شده مبني بر اينكه «برخي منتقدين ميگويند در آن مقطع (پس از فتح خرمشهر)، خصوصا نظاميها، امام را مجبور كردند و در شرايطي قرار دادند كه ايشان مجبور شدند ادامه جنگ را بپذيرند، آيا صحيح است؟» ولايتي هم پاسخ داده «دريافت من اين است كه امام از اول مخالف ورود به خاك عراق بودند و اين درست است، ولي بعد، استدلالهايي شد و اينطور نبود كه اين استدلالها را تنها نظاميها كرده باشند. همه كساني كه مشورتها را ميدادند، اعم از نظامي، سياسي و غيره، نظرشان اين بود كه نميشود بخشي از خاك ما اشغال باشد و ما در آنجا براي خودمان خط قرمز داشته باشيم و وارد نشويم.» او همچنين استراتژي ايران را «دفاعي» توصيف كرده و گفته «استراتژي ما واقعا دفاعي بود، يعني غرضي نبود كه ما برويم خاك عراق را بگيريم و ضميمه خودمان بكنيم. چنين چيزي نه در سياستهاي ما بود و نه تاريخ جنگ اين را نشان ميدهد.»
رفتن به داخل اعماق خاك براي گوشمالي دادن
اين موضوع را آيتالله خامنهاي در كشاكش جنگ نيز گفته بود: «تا وقتي كه در پشت مرزهاي خودمان ميجنگيديم كه روشن بود داشتيم دفاع ميكرديم از خاك خودمان. آن وقتي هم كه وارد خاك عراق شديم، باز به دنبال همين مساله است. ما مجازات متجاوز و گوشمال دادن به متجاوز را يكي از هدفهاي ادامه جنگ ذكر كرديم و همين هم هست. البته اين را هم بايد بگويم كه هنوز در مرزهاي ما، همه مناطق از دشمن پاكسازي نشده است. ما هنوز مناطقي را داريم كه از جمله نفتشهر و بخشي از مراكز ديگر مرزیِ ما كه هنوز دراختيار دشمن است و ما ادامه جنگمان ولو براي پس گرفتن اينها هم كه باشد، يك عمل دفاعي است. اما وقتي اينها را هم پس بگيريم، ما دنبال كردن دشمن و رفتن داخل اعماق خاك او براي گوشمال دادن او، اين را همه، دفاع از خود و مجازات متجاوز ميشناسند، بنابراين دفاعي بودن اين جنگ يك چيز واضحي است»؛ آيتالله خامنهاي اين سخنان را شهريور ماه 1365 در گفتوگو با صدا و سيماي جمهوري اسلامي بيان كرده بود.
بايد موازنه باشد
يكي از كساني كه در ميان نظاميها بر ورود به خاك عراق تاكيد داشت، محسن رضايي فرمانده كل وقت سپاه پاسداران بود. او درباره سخنان خود در آن جلسه شوراي عالي دفاع پس از تاييد سخنان تيمسار ظهيرنژاد فرمانده وقت ارتش، گفته بود «در خرمشهر و آبادان كه الان هستيم مرز بينالمللي از 500 متري خرمشهر و آبادان عبور ميكند. اگر در چنين شرايطي ما آتشبس بدهيم آنها با يك خمپاره 60 هم ميتوانند از آن طرف رودخانه وسط شهر آبادان را بزنند و پالايشگاه را به آتش بكشند يا بزنند وسط خرمشهر، اما اگر برويم پشت نيمه دوم اروندرود يا همان شطالعرب، در فاصله 500 متري بصره خواهيم بود و يك موازنه مقابله به مثل پيدا ميكنيم. در اين صورت، ارتش عراق اگر بخواهد به خرمشهر و آبادان تيراندازي كند ما هم متقابلا ميتوانيم روي بصره فشار بياوريم.»
بيتجربه بوديم از مرز عبور كرديم
اما سخنان سه دهه بعد محسن رضايي در يك برنامه تلويزيوني، سخناني متفاوت از آن سخنانش است؛ «در دفاع مقدس بعد از آزادي خرمشهر ميتوانستيم وقفه 7-6 ماهه بدهيم و وارد خاك عراق نشويم. اعلام هم ميكرديم كه اگر دولت عراق خواستههاي ما را عمل نكند ما وارد عراق ميشويم. حتما او به ما پاسخ نميداد، اما خود ما بدون اينكه چنين سند تاريخي ايجاد كنيم، سرمان را انداختيم پايين و از مرز عبور كرديم. شايد از بيتجربه بودن ما بود.»
او كه مهر ماه 1395 در برنامه تلويزيوني شبكه خبر حضور يافته بود، تاكيد كرد كه «اگر دوباره آن فرصت تكرار ميشد حتما در سر مرز جنگ را متوقف ميكرديم و خواستههاي خودمان را در مورد قرارداد الجزاير و خساراتمان مطرح ميكرديم. اين شايد تاثيري از نظر عملي نداشت اما از نظر سياسي و سندي به درد امروز ما ميخورد يا در بحثهاي فرماندهان و دوستان سياسي شايد بهتر ميتوانستيم يكديگر را قانع كنيم.»
البته او در عين حال از تصميم اجرا شده دفاع ميكند: «مساله اين شد كه وارد خاك عراق بشويم يا نشويم؟ بعضي ميگفتند چرا جنگ بعد از آزادسازي خرمشهر ادامه پيدا كرد. اينجا بحثهايي صورت گرفت. ما ديديم كه اگر سر مرز بمانيم و آتشبس را بپذيريم ممكن است چند وقت بعد آتشبس خنثي شود و هر سه، چهار سال اين مساله تكرار شود و اينطوري معلوم نبود جنگ كي تمام شود. گفتيم ما كه ميخواهيم دهها لشكر سر مرز بگذاريم براي حفظ آتشبس. عبور ميكنيم از مرز و پشت اروند ميايستيم كه با يك نيروي كمي در دوران آتشبس، هزينههاي سنگيني را 50-40 سال به ملتمان تحميل نكنيم.»
البته كه پس از سر و صداي زيادي كه اين سخنان رضايي در آنتن زنده تلويزيون بهپا كرد، دفتر او در توضيحاتي اعلام كرد: «برخي، «وقفه شش ماهه» در جنگ پس از آزادي خرمشهر و اتمام حجت با دشمن را به «توقف در جنگ» و «عدم ورود به خاك عراق» تفسير كردهاند، درحالي كه نظر دكتر رضايي كه در مصاحبه مطرح شده اين است كه: اگر يك وقفه شش ماهه در جنگ ميداديم و بعد از عدم پذيرش شرايط ايران از سوي عراق (كه قطعا عراق تمكين نميكرد) وارد خاك عراق ميشديم بهتر بود. بديهي است هر برداشت و تفسيري غير از اين، نادرست ميباشد.»
تاثيرات حمله اسراييل به لبنان
تصميم در ايران اتخاذ شده بود و فرماندهان نظامي در حال تدارك براي يك عمليات بزرگ بودند. اما براي بررسي شرايط آن زمان، بايد حمله اسراييل به جنوب لبنان را حتما در معادلات درنظر داشت. به فاصله چند روز از در دست گرفتن كنترل خرمشهر از سوي نيروهاي ايراني، اسراييل حملاتي را به جنوب لبنان ترتيب داد و وارد خاك لبنان شد و عملا بخشهايي از جنوب اين كشور را اشغال و تصرف كرد.
اين امر باعث شد تا در ايران انقلابي آن زمان، بسياري از رزمندگان خواستار اعزام به لبنان شوند تا به مبارزه با اسراييل بپردازند. اين درحالي بود كه ايران همچنان درگير يك جنگ تمامعيار و وسيع بود. نظر غالب در ميان چهرههاي حاكميت، اين بود كه حمله اسراييل براي انحراف تصيمگيران ايراني از مساله جنگ جاري بوده تا از اين طريق كمكي به صدام و عراق كرده باشد.
همزمان عراق هم به صورت يكطرفه مدعي جاري كردن آتشبس شد و اعلام كرد كه قصد دارد تا نيروهاي خود را از مناطق اشغالي خاك ايران خارج كند. ارتباط بين اين دو موضوع را ميتوان در خاطرات روز 20 خرداد 1361 اكبر هاشمي رفسنجاني يافت: «نيمه شب جانشين فرمانده نيروي زميني زنگ زد و اطلاع داد كه عراق يكطرفه آتشبس اعلام كرده است. امروز در خبرها آمد كه عراق اعلام كرده، حاضر است تا دو هفته ديگر نيروهايش را خارج كند و قضيه را به ميانجيهاي صلح واگذار كند. احتمالا اين حيلهاي براي نجات صدام و بهرهبرداري از تجاوز اسراييل به لبنان است و همين هم جزو اهداف امريكا و اسراييل بوده است.»
«راه قدس از كربلا ميگذرد»
امام خميني در آخرين روزهاي بهار 1361، در ديداري با «ائمه جماعات و وعاظ تهران و قم» ضمن مخالفت با اعزام نيرو به لبنان گفت كه «نبايد كاري بكنيم كه نتوانيم هم لبنان را و هم ايران را نجات بدهيم، از اين كار اجتناب كنيم.» بنيانگذار انقلاب تاكيد كرد كه «ما راهمان اين است كه بايد از راه شكست عراق دنبال لبنان برويم، نه مستقلا. ما ميخواهيم كه قدس را نجات بدهيم، لكن بدون نجات كشور عراق از اين حزب منحوس نميتوانيم. ما لبنان را از خود ميدانيم، لكن مقدمه اينكه لبنان را ما نجات بدهيم اين است كه عراق را نجات بدهيم. ما مقدمه را رها نكنيم و بيربط برويم سراغ ذيالمقدمه و همه چيز خودمان را صرف كنيم در آن و عراق براي خودش محكم كند جاي خودش را.» به عبارت ديگر اين سخنراني، آغازگر استراتژي «راه قدس از كربلا ميگذرد» بود.
اضافه شدن يك شرط به شروط ايران
اما ايران كه شروطي براي پذيرش اين آتشبس ارايه كرده بود، روز 23 خرداد ماه، يك شرط جديد به آن اضافه كرد. اكبر هاشمي رفسنجاني، رييس مجلس شوراي اسلامي در نطق پيش از دستور خود اين شرط جديد را كه به تصويب شوراي عالي دفاع رسيده بود، بيان كرد: «نمايندگان محترم ميدانند كه شوراي عالي دفاع تصميم گرفت كه يك شرط به شرايط آتشبس، يا صلح اضافه بكند و آن اين است كه راهي از خاك عراق دراختيار جمهوري اسلامي براي انتقال نيروهاي رزمنده به قدس بايد داده شود. متاسفانه بعث عفلقي عراق با فرصتطلبي با اين پيشنهاد سازنده برخورد كرد و در دنيا اعلان كرد كه ما اين راه را ميدهيم به شرط اينكه ايران آتشبس را قبول كند، چون در غير شرايط آتشبس، نميشود راهي دراختيار كشور متخاصم گذاشت.» او افزود كه «اين فرصتطلبي براي تحميل مطلبي كه ما بيش از 20 ماه است داريم روي آن مقاومت ميكنيم براي ما غيرقابل قبول است. ما راه را ميخواهيم براي دفاع از اسلام، براي دفاع از مسلمين، براي جنگ و جهاد با متجاوز صهيونيزم، عراق ميخواهد از ما باج بگيرد و حزب بعث در حال سقوط را از سقوط نجات بدهد و حقوق ملت ما را كه با نثار خون در معرض تامين آن قرار گرفتيم از ما دريغ بكند.»
چون ميخواهيم برويم فلسطين
همه اينها هيچ؟!
هاشمي رفسنجاني يك روز بعد از اعلام اين شرط از تريبون مجلس، در جمع فرماندهان نظامي شيراز، به سخنراني پرداخت. او در واكنش به بازخورد شرط شوراي عالي دفاع از سوي عراق، گفت: «شما ديديد، در اظهاراتمان بعد از جلسه شوراي عالي دفاع، گفتم كه ميخواهيم براي جنگ به فلسطين برويم، اما راه ندادند، در شرايطمان گنجانديم كه از عراق راه ميگيريم و اين كساني كه يك ذره احساس عربي هم ندارند، به جاي اينكه بيايند از اين پيشنهاد مثبت ما استفاده كنند، آمدهاند قضيه را معكوس كنند يا بعضي اينجور فرض كردند كه ايران الان به راه نياز دارد، بياييد از اين راهي كه اين احتياج دارد، يك فشار به ايران بياوريم و بگوييم كه بياييد و با ما صلح كنيد؛ بياييد تمام زحماتتان را نديده بگيريد و بياييد به ما يك باج بدهيد تا ما به شما راه بدهيم، اينجوري قضيه را منعكس كردند و گفتند كه بله، ايران از ما راه خواسته، ما حرفي نداريم، ولي اول بيايند آتشبس را بپذيرند و بعد ما به آنها راه بدهيم.»
هاشمي رفسنجاني افزود كه «ما در همان اظهاراتمان گفتيم الان حضور اصلي در اين منطقه كه مربوط به خودمان ميشود، جنگ 20 ماهه است كه تا اين را از بين نبريم و تا حق را آنجا به دست نياوريم و تا حقوق مردم را نگيريم و تا دست ظالم را نشكنيم و تا ظالم را تنبيه نكنيم و تا به دنيا الگو نشان ندهيم كه شيوه جنگيدن اين است و راه برخورد با متجاوز اين است و تا اين كار را نكنيم، ما در اسراييل چگونه ميتوانيم بجنگيم؟ و اگر امروز دنيا روي ارتش ايران و روي سپاه پاسداران و روي ملت ايران حساب ميكند، به دليل اين مقاومتهايشان بوده است. اينها همينجا از ما ميخواهند كه تنبيه را به دست عدهاي بدهيم و به خاطر گرفتن يك امتياز همه گذشتهها را فراموش كنيم و بگوييم چشم!»
سخنگوي شوراي عالي دفاع در ادامه خطاب به حكومت عراق گفت كه «اين همه از ما كشتيد و اين همه از ما خراب كرديد و اين همه شهرهاي ما را كوبيديد و اين همه تلفات به وجود آورديد و اين همه خرج درست كرديد و اين همه در منطقه شرارت كرديد و اين همه دو ارتش مسلمان را از بين برديد، اينها هيچ، چون ميخواهيم برويم به فلسطين؟»
عمليات ناكام رمضان
موافقت بنيانگذار انقلاب با نظرات نظاميان در ارتباط با لزوم عبور از مرز و ورود به خاك عراق، منجر به طراحي عمليات رمضان شد؛ عملياتي كه 22 تير ماه آغاز شد؛ عراقيها مواضع خود را به شيوه جديدي آرايش دادند و باعث غافلگيري فرماندهان نظامي ايراني شد. همين تقويت بنيه پدافندي عراق، باعث شد تا نيروهاي ايراني نتوانند به اهداف طراحي شده براي اين عمليات دست پيدا كنند. يك روز قبل از آغاز اين عمليات نيز، شوراي امنيت سازمان ملل بيانيه 514 را صادر كرد كه در آن خواستار عقبنشيني دو طرف به مرزهاي بينالمللي شد؛ اما در اين قطعنامه حرفي از كميته تعيين متجاوز به ميان نيامده بود و طبق پيشبينيها ايران آن را نپذيرفت تا اينكه 84 قطعنامه پس از 514 را بپذیرد؛ يعني قطعنامه 598، صادر شده در تير ماه 1366 و پذيرش شده توسط ايران به تاريخ تير ماه 1367.