ادامه از صفحه اول
حاصل رخدادهای تلخ درسيستانوبلوچستان
نبايد از نظر دور داشت كه فضاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي سيستانوبلوچستان از چنان پيچيدگي بالايي برخوردار است كه هرگاه دولتها افرادي بيگانه با سياست و عاري از دانش و بينش و قدرت درك و تحليل پايين مسائل را براي مديريت چنين استاني استراتژيك و حساس برگزيدهاند بيگمان تنش و چنددستگي و هرج و مرج را بابت رفتارهاي غيرتخصصي خويش بر فضاي موجود تحميل نمود كه تبعات و دود ناشي از آن تا مدتها در چشم توسعه اين استان مانده است.
پيامدهاي حضور افراد ناآگاه به امر سياست در دولتها و عرصه مديريت همواره زمينه انشقاق، نارضايتي و نهادينه شدن بياعتمادي و خشم و اختلاف را فراهم نموده و نيز هرگاه دولتها سياست را با نگاهي غيرتخصصي و پوپوليستي دنبال نمودهاند اين استان را دستخوش التهاب نمودهاند و اضطراب و پريشاني كه هشت سال مديريت غيركارشناسي دولت احمدينژاد و گسترش نارضايتي و ميزان نابساماني و به حاشيه راندن بخشي از بدنه تاثيرگذار و متخصص جامعه به واسطه نوع رويكرد در پيش گرفته وي بارزترين مصداق اين نوع اقدامات آسيبزا و انشقاقآفرين بوده است. بنابراين آنچه كه اكنون بيم آن ميرود تا خشم پنهان در جامعه را عريان سازد و فضاي مستعد خشم فراگير را به فعليت درآورد، تكرار مواضع و عملكرد ناپخته و غيراصولي دولت در مواجهه با فعل و انفعالات جاري در اين استان است كه سبب تحريك و تهييج افكار عمومي خواهد شد و نارضايتي و شكاف و بدبيني و دو قطبي را بيشتر دامن خواهد زد.
بيترديد ريشه حوادث و خشونتهاي گاه و بيگاه جاري در اين استان را بايد در توسعهنيافتگي و ميزان محروميت بسيار بالاي آن جست كه بيش از اين صاحبنظران پيامدهاي فقر و محروميت و ميزان بالاي ناآگاهي را در شؤون مختلف زيسته به تفسير برشمردهاند. آنچه كه امروز زمينه آسيبهاي بيشمار را، ميزان قابل توجه خشم و خشونت و امنيت ناپايدار را، عصبيت و عصيان و ناامني رواني و اجتماعي ناگوار را و نيز انشقاق و شكاف و بياعتمادي و التهابات ادامهدار را بر عرصه سياسي و اجتماعي اين استان تحميل نموده همه و همه ريشه در خلأهاي بسيارِ آموزشي و نيز وضعيت بد معيشتي و اقتصادي دارد و بس.
از استاني كه اساس توسعه انسانساز آن كه همان آموزش است همواره با چالشها و نارساييهاي متعددي مواجه بوده و در حال حاضر نيز به دليل كمبود شديد معلم با افت فاحش كيفيت آموزشي روبهرو است و نيز از همه مهمتر با شمار بالاترين آمار بازمانده تحصيلي و ترك تحصيل شوندگان در كشور، چه انتظاري ميتوان داشت كه چنين وضعيتي خود عامل بالقوهاي براي ميزان ناهنجاريهاي اجتماعي و امنيتي نباشد. از استاني كه بالاترين آمار بيكاري را در كشور دارد و سطح توليد آن به رقمي نزديك به صفر ميرسد و تنها اقتصاد آن نيز بر پايه سوختبري و قاچاق مواد مخدر شكل گرفته كه اين دو خود عاملي مهم براي بيسرپرست شدن و بدسرپرستي فرزندانش هستند چه انتظاري بايد داشت كه وضعيت به گونه بهتري رقم بخورد.
به هر روي ما بلوچان يك مثل معروف داريم با اين مضمون كه دست را در چشم خود فرو كردن، حال بايد توجه داشت كه توسعه نيافتگي سيستانوبلوچستان به مثابه دست در چشم خود فرو كردن است و بس.
هدف از سياستورزي؛ كم كردن از رنج مردم
معجزه هزاره سوم شروع كرد به انجام كارهايي كه تا حد ممكن بر سر زبانها بيفتد (يعني همان كاري كه پس از آن و تا امروز به انحاي مختلف و به هر بهانهاي انجام داده) تا رسيديم به انتخابات رياستجمهوري 84 و چهار، پنج كانديداي اصلاحطلب براي شكستن راي يكديگر و سازماندهي انسجامي اصولگرايان از يك سو و همزمان بيرون آمدن بعضي فعالان سياسي از زندان تا علم تحريم بر دوش بگيرند و حداكثر تلاش را براي كنار كشيدن مردم از صندوق راي به انجام رسانند و حاصل را همه ميدانيم. معجزه هزاره سوم به آن شكلي كه در خاطرهها هست و در مرحله دوم و از موضع اپوزيسيون توانست هاشميرفسنجاني را كه تا آن روز مظهر حاكميت در اذهان عمومي بود، شكست دهد. بعد هم آتش زدن سرمايههاي كشور و هفت قطعنامه شوراي امنيت و باقي ماجرا. ميدانيد اين وسط چه چيز جالب است؟ اينكه سياسيون و فعالان اجتماعي كشور، تجربه انتخابات شوراي شهر دوم و رياستجمهوري سال 84 را دارند ولي باز هم بخش قابل توجهي از آنان سياستورزي را به عنوان تلاشي براي بهبود وضع زندگي جاري مردم نميبينند و معتقد نيستند كه همه تلاش يك كنشگر بايد بر اين قرار بگيرد كه از درد و رنج مردم بكاهد يا حداقل تلاشش بر اين باشد كه از افزون شدن آلام مردم جلوگيري كند. هنوز هم گمان بخش قابل توجهي از فعالان سياسي اين نيست كه سياستورزي چيزي جز تلاش براي بهبود زندگي اكنون مردم نيست. كافي است به انتخابات مجلس سيزدهم يا انتخابات رياستجمهوري سال 1400 نگاهي بيندازيم تا ببينيم همچنان در بين بسياري از نخبگان و تحصيلكردگان، عدم شركت در انتخابات مقبوليت بيشتري دارد، آن هم با وجودي كه ديدهاند حاصل عدم مقاومت در مقابل يكدست شدن حاكميت، جز بالاتر رفتن تورم، تداوم تحريمهاي بينالمللي، تصويب قوانين، پشت در بسته اصل 85، فشارهاي اجتماعي افزونتر با انواع «بان»ها، دم كردن افتخارآميز چاي و بودجهاي كه براي جبران ناترازي آن به هر بهانهاي دست در جيب مردم ميكنند و با وجودي كه به روشني ديده ميشود كه گويا قرار است يكدستسازي بيش از پيش تداوم يابد، كنشگران سياسي، همچنان بر اين باورند كه ادامه آنچه تاكنون انجام دادهاند و عدم حضور در انتخابات، روش راهگشاتري است. اما راهگشا براي كه؟ براي آناني كه از زمان شوراي شهر دوم توانستند با عدم شركت مردم در انتخابات، معجزه هزاره سوم را شهردار تهران كنند و پس از آن با اشتباه اصلاحطلبان، هم در استراتژي و هم در تاكتيك و با برافراشته شدن بيموقع علم تحريم، آن معجزه را به رياستجمهوري برسانند و سرمايههاي كشور را آتش بزنند يا راهگشا براي بهبود زندگي مردم؟ و عجيب است كه هنوز نفهميدهايم كه سياستورزي يعني تلاش براي بهبود زندگي مردم و دلخوش كردن به اينكه «ما در آنچه بر كشور ميگذرد سهيم نميشويم»، ذرهاي از رنج مردم را نميكاهد.
روزنامهنگاري كه خوب ميشناسمش
شنيدن اين خبر توسط وكيل سارا معصومي مرا در بهت وحيرت فرو برده كه به كجا ميرويم؟ چگونه است كه روزنامهنگاراني كه برخورد حرفهاي و تخصصي با شغل خود دارند و بايد تشويق شوند و ارج ببينند، با برخوردهاي سلبي و زندان و محكوميتها و محروميتها مواجه ميشوند؟ شايسته است جناب محسنياژهاي به نامه الياس حضرتي توجهي دوچندان كند. شايد دستي در كار باشد! به نظر نميرسد صدور چنين احكامي كه مغايرتهاي آشكار با روح و نص قانون اساسي دارد به خير وصلاح كشور، جامعه و ملت باشد و از سويي جز زيان براي نظام قضايي نتيجه ديگري ندارد.