درباره بنياد مازندرانپژوهي انوشه
حسن فاضلينشلي
در دو ماهه اخير مردم شريف و فرهنگ دوست بابل روزهاي تلخي را به ناحق تجربه كردهاند كه هضم آن بسيار سنگين است. به محاق رفتن بنياد مازندرانپژوهي انوشه و تعطيلي كتابخانه امامزاده يحيي توسط اداره اوقاف بابل كار ناصوابي بود كه متضرر اصلي آن نيز بيشك مردم هستند. استاد گرامي دكتر حسن انوشه از مفاخر بزرگي بودند كه جاي و نام آنها هميشه جاودانه خواهد بود. دكتر انوشه راه توسعه شهر زادگاهش؛ بابل را خوب فهميده بود و خود را وقف جامعه پيرامونياش كرد.بسي خوشحال بوديم كه دكتر شافي عزيز با تمام وجود تلاش كرد تا چراغ اين بنياد مازندرانپژوهي خاموش نشود. اينجانب هميشه در اعماق وجودم ستايشگر انديشمندان بزرگي همانند ژان ژاك روسو و امام محمد غزالي در برخي ابعاد بودهام. بيشك طمعورزي انسان بيخرد و فدا كردن آرمانهاي يك جامعه در به دست آوردن قدرت و مال بيشتر تار و پود هر جامعهاي را از هم ميگسلد. امام محمد غزالي هميشه متمولين را به جاي تجارت و سوداي بيشتر به امر سازندگي و رفاه عمومي جامع سوق ميداد و سنت وقف را بسيار تشويق ميكرد. به تجار پيشنهاد ميكرد كه از پولشان مدرسه، پل و كاروانسرا بسازند و در فكر سوداگري بيشتر نباشند! از طرفي ژان ژاك روسو هم خطرات مدرنيته را خوب احساس ميكرد. رشد نابرابريهاي اجتماعي كه از طريق صنعتي شدن اروپا بر جامعه تحميل ميشد، وي را برآن داشت تا با طرح نظريهاي، مشوق طبيعتگرايي و مساواتگرايي باشد. حال اين مقدمه را از اين باب نوشتم، وقف يك سنت ايراني بوده و اسلام هم آن را پذيرفته است. وقف در ايران همواره در رشد و تعالي جامعه نقش بيبديلي را در تمام ادوار تاريخي ايفا كرده و امروز هم منشا خير است و بركت. به نظر نگارنده اين سطور اداره اوقاف بابل با تعطيلي يك مركز فرهنگي دقيقا برخلاف اهداف وقف عمل كرده و با نگاه تجاري و سود و سوداگري تيشه به ريشه خودش زده است. بيهيچ شكي بسياري از آحاد مردم بابل ديگر اعتمادي به اين سنت حسنه نخواهند داشت و به زبان ساده كسي ديگر به همين راحتيها وقف نخواهد كرد. اينجانب از سال ۱۳۹۶ به بعد دستي بر مطالعات مازندرانشناسي داشتهام و با بنياد شادروان دكتر انوشه نيز در عرصه رشته تخصصي خود، همكاريهايي داشتهام. روشني چراغ دل جانب و نگاه توأم با احساسات وطندوستانه در بين قشر متوسط و تحصيلكرده بابلي سبب اين امر بوده است.
اميد داشتيم كه طي چند سال آينده اين بنياد بتواند به يكي از مراكز عمده مازندرانشناسي در جهان تبديل شود. ولي صد حيف كه اوقاف بابل كمر همهمان را شكست. به عنوان باستانشناسي كه در سطوح جهاني تا حدودي شناخته شدهام بايد عرض كنم كه ايران با دو خطر مهم روبهرو است؛ يكي از بين رفتن منابع آب و محيط زيست و ديگري از بين رفتن آثار تاريخي ايران. اين دو جايگزين ندارند. لذا تنها راه نجات از بحران پيش رو، تنها مطالعات بسيار گسترده در دو زمينه فرهنگ، تاريخ، اسطوره و محيط زيست است. اين رسالت در مازندران به دوش همين بنياد غيردولتي قرار داده شده بود كه شوربختانه اداره اوقاف بابل آن را تعطيل كرد.
لذا از همه عزيزان و دستاندركاران درخواست عاجزانه و از سر اعتذار دارم كه بياييم ترتيبي دهيم كه اين آب رفته به جوي بازگردد.