درباره نمايش «وقتي آنقدري كه بايد يكديگر را زجر دادهايم» ومخاطب ايراني
يك زجر تاريخي در خانه هنرمندان ايران
سارا مالكي
«وقتي آنقدري كه بايد يكديگر را زجر دادهايم»، نمايشي است كه اين روزها در «تماشاخانه استاد انتظامي» در «خانه هنرمندان ايران» به روي صحنه ميرود. سالني كه به اندازه بزرگي نام استاد انتظامي، كوچك است اما غنيمتي براي به روي صحنه رفتن نمايشها و مضامين عميقشان.
اين نمايش را مجتبي جدي كارگرداني كرده است، با نمايشنامهاي از مارتين كريمپ نويسنده بريتانيايي كه از مطرحترين نمايشنامهنويسان معاصر دنيا به شمار ميرود. منتقدان ادبي دنيا كريمپ را در زمره نويسندگان پستمدرن و تئاتر او را تئاتر تهاجمي ميدانند. نگاهي به پيشينه اين نمايشنامه، نشان ميدهد كه اين اثر كريمپ، با نگاهي مدرن تلاش دارد مسالهاي تاريخي را كه در طول قرنها همچنان زنده است، به چالش بكشد.
اين نمايش اقتباسي است از رمان «پاملا يا پاداش پاكدامني» نوشته ساموئل ريچاردسون بريتانيايي در قرن ۱۸ ميلادي، اما مضمون اصلي آن سالها قبل، يعني در قرن ۱۲ ميلادي توسط شاعر پرآوازه ايراني «نظامي گنجوي» در قالب منظومه عاشقانه «خسرو و شيرين» به رشته تحرير درآمده است. «خسرو و شيرين» از معدود آثاري به شمار ميرود كه در آن به «جايگاه و حقوق انساني زن» اهميت ويژهاي داده شده است.
نمايش «وقتي آنقدري كه بايد يكديگر را زجر دادهايم» تجربهاي تاريخي را به روي صحنه ميبرد كه در بسياري جوامع از جمله جامعه ايران امروز، هنوز گرههاي بيشماري از آن كور مانده است. بازي پوريا شكيبايي و نازنين حشمدار در اين نمايش به خوبي توانسته است فضاي پرتنش، پر از خواسته و نيازمند درك متقابل را به نمايش درآورد.
گرچه پيشينه اين نمايش به يكي از پرآوازهترين داستانهاي اساطيري ايران بازميگردد، اما چرا اين پيشينه غني تاريخي، به كمتر شدن زجر ميان آدميان، دستكم در جغرافياي ايران منجر نشده است؟ اين شايد مهمترين سوالي باشد كه پس از ديدن اين نمايش براي مخاطب آن مطرح ميشود و تلاش براي يافتن پاسخ آن مهمترين نتيجهاي است كه يك نمايش ميتواند به همراه داشته باشد.
در بسياري از صحنههاي اين نمايش، چيدماني كه براي رساندن پيام به كار رفته است با توجه به ميزان امكانات اين تماشاخانه، خلاقانه به نظر ميرسد. آنجا كه مخاطب يكه ميخورد يا آنجا كه مدام سر ميگرداند تا از احساسات بيروني و دروني هر كدام از شخصيتها خبردار شود، لزوم شناخت احساسات و حقوق متقابل بيش از هر زمان ديگري جدي جلوه ميكند. به راستي «عشق» مهمتر است يا «حقوق انساني»؟ و زماني كه آنقدر كه بايد، يكديگر را زجر داديم، بايد چه چارهاي جست تا نوري به مرز تاريك و روشن روابط انساني انداخت تا شايد از دام اندوه و تحقير يكديگر رها شويم.